این کتاب رو از نمایشگاه کتاب خریدم، وقتی که داشتم سر به سر یکی از نویسندهها میذاشتم، اتفاق خیلی جذابی بود برای من، وقتی بهم پیشنهاد داد این کتاب رو بخرم هیچ حسی نسبت بهش نداشتم، شاید چون از کتابهایی که بهم پیشنهاد میشه اصولا لذت نمیبرم ولی این یکی بینظیر بود، از اون کتابهایی که دوست نداری تمومش کنی، دوست داری باهاش زندگی کنی، کتابی که میشه هر از چند گاهی برش داشت، ورقش زد، پای درسهای استادش نشست و … دوست ندارم دربارهی موضوع کتاب حرفی بزنم، چون به نظرم این کتاب رو فقط باید خوند، باید باهاش زندگی کرد، فقط چند خطی از کتاب که خیلی روی من تاثیر گذاشت رو مینویسم.
«آهی کشید و گفت: ما نوعی شستشوی مغزی در کشور خود داریم. میدانی چگونه مردم را شستشوی مغزی میدهند؟ چیزی را مرتب تکرار میکنند. این کاری است که ما در کشور خود میکنیم. صاحب ثروت شدن خوب است، پول بیشتر خوب است، املاک بیشتر خوب است، سودپرستی بیشتر خوب است، بیشتر خوب است، بیشتر خوب است. ما تکرارش میکنیم و اجازه میدهیم که برایمان تکرار کنند و این آنقدر تکرار میشود تا این که دیگر هیچکس زحمت فکری غیر از آن را به خود ندهد. آدمهای متوسط آنقدر با این افکار گیج میشوند، که دیگر هیچی نمیفهمند که واقعا چه چیزی مهم است. من در زندگیم هر کجا رفتم، به مردمی برخوردم که برای چیز جدیدی حرص میزدند. حرص داشتن جدیدترین وسیله سرگرمی، و بعد دربارهاش صحبت هم میکردند: حدس بزن چه خریدهام؟ حدس بزن!»
«خود را وقف دوست داشتن دیگران کن، خود را وقف اجتماع پیرامونت کن و خود را وقف ایجاد چیزی کن که به زندگیات مفهوم و معنا ببخشد، با نیشخند اضافه کرد، متوجه هستی که در این جا هیچ صحبتی از حقوق و دستمزد در میان نیست!»
«میچ، اگر قصد تو خودمانی برای آدمهای سطح بالاست، آن را فراموش کن. آنها در هر صورت تو را تحقیر خواهند کرد و اگر برای آدمهای سطح پایین است، باز هم فراموشش کن، آنها فقط به تو غبطه خواهند خورد، موقعیت اجتماعی تو را به جایی نمیرساند. فقط داشتن قلبی مهربان به تو اجازه میدهد که در موقعیتی برابر میان همه آدمها جایی به دست آوری.»
«موری گفت: بخشی از مسئله این است که همه عجله دارند، مردم در زندگی خود معنایی نیافتهاند، به همین جهت، تمام مدت به دنبال آن میدوند، به فکر اتومبیل بعدی، خانه بعدی یا شغل بعدی هستند. بعد در مییابند که اینها هم پوچ است و باز همچنان به دویدن ادامه میدهند»
این کتاب نوشته میچ البوم یکی از شاگردان موری هست که لیلی نوربخش ترجمهاش کرده و انتشارات تالیا هم چاپش کرده، این کتاب از اون کتاب هایی هست که به نظرم آدم باید قبل از مرگش حتما بخونش.