من آدمی هستم که خیلی سریع خرید میکنم، یکی از دلایلش شاید این باشه که قبل از اینکه برای خرید برم بیرون دقیقا میدونم که چی میخوام و دنبال چی میگردم، برای همین یک راست میرم دنبال محصول مورد نظرم، راستش تا الان پیش نیومده اگر برای خرید دوربین Canon 80D میرم به فروشگاه، نظرم رو چیز دیگهای جلب کنه و مثلا Canon 7D بخرم و بیام بیرون، ولی همیشه هر وقت با اطرافیانم میرم بیرون بعد از مدتی عصبی میشم، چون حتی نمیدونند دنبال چه چیزی هستند، یک بار که دلبر تصمیم به خرید مانتو گرفته بود، دو پاساژ خیلی بزرگ را کامل گشتیم و هیچ خریدی نکرد، آخر کار که دیگه واقعا خسته شدم، بعد از اینکه از یکی از مغازهها اومد بیرون، بهش گفتم من دیگه بر میگردم و ادامه نمیدم، بعدا خودت سر فرصت بیا هر چیزی دوست داری بخر، نگاهی به من کرد و گفت میشه این مغازهی آخر رو یک بار دیگه ببینم، جالب این جا بود که رفت داخل و خرید کرد، امروز میفهمم دلیلش انتخابهای زیادی بود که داشت، در آخرین لحظه تمام انتخابهاش محدود شده بود به مغازهی آخر، برای همین بین انتخابهای محدود یکی را انتخاب کرد، شاید توی ذهنش مدام این بود که اگر فلان مانتو رو بخرم و مغازهی بعدی بهترش رو داشت چی! من همیشه تلاش میکنم انتخابهای زندگیم رو محدود نگه ندارم.
برچسب: عادل فردوسی پور
هرگز تصمیمی را براساس نتیجهاش قضاوت نکن
«به جای از کوره دررفتن برای یک تصمیم اشتباه، یا تحسین خودت به خاطر تصمیمی که ممکن است فقط به شکلی تصادفی به موفقیت منجر شده باشد، به خاطر بیاور آنچه را که انجام دادی برای چه انتخاب کردی◊.»
یکی از کارهای جذابی که همیشه انجام میدم نگاه کردن آدمها از دور و بررسی مسیری که در حال طی کردن هستند در بازههای زمانی مختلف هست، باعث میشه خیلی چیزها یاد بگیرم، مثلا چند نفر را زیر نظر میگیرم که قصد دارند از نقطهی «الف» به نقطهی «د» برسند، بعد از شش ماه که از دور نگاه میکنم یا باهاشون قرار میزارم و حرف میزنم میفهمم یکیشون در نقطهی «الف» گیر کرده و یکی بین نقطهی «الف» و «ب» هست و یکی به نقطهی «ب» رسیده و دیگری ظرف مدت کوتاهی به نقطهی «ج»، در نگاه کلی اگر بخوام سریع قضاوت کنم نفر آخر خیلی آدم موفقی بوده و رشد سریعی داشته، در حالیکه وقتی باهاش صحبت میکنم کمی در قضاوتم دچار تردید میشم. ادامه مطلب »
تأثیر شکبرانگیز پزشکان، مشاوران و روانپزشکان
چند سالی میشه که وقتی مریض میشم به راحتی دکتر نمیرم، مگر اینکه کارد به استخوان رسیده باشه و نشه درد رو تحمل کرد، یکی از مهمترین دلایلش اینه که هر وقت مریض میشم با مراجعه به دکتر بدون اینکه حتی شروع به مصرف دارو کنم حالم بهتر میشه، انگار دلتنگ دکترم شده بودم و با دیدنش حالم سریع خوب میشه، جدیدا وقتی مریض میشم سریع دکتر نمیرم و بعد از چند روز خودش بهتر میشه برای همین فهمیدم بعضی از موارد هست که نیازی نیست سریع آدم به دکتر مراجعه کنه ولی چون دائم این کار را انجام دادیم احساس میکنیم عجب دکتر خفنی بود که سریع فهمید درد ما چیه و داروهاش هم سریع عمل کرد، حتی به دیگران هم پیشنهادش میکنیم. ادامه مطلب »
هیچ وقت به وکیل خود حقوق ساعتی ندهید
«یک لحظه تصور کن جنگجویان به جای طلب غنایم دشمن حقوق ساعتی میگرفتند. این به آن معنا بود که ما آنها را تشویق کنیم تا می توانند جنگ را طولانی کنند، مگر نه؟ پس چرا ما همین کار را با وکلا، معماران، مشاوران، حسابداران و مربیان رانندگی میکنیم؟◊»
یکی دو سالی هست که در شرکت به هیچ کس حقوق ساعتی یا ماهانه پرداخت نمیکنیم، تجربهی گذشته نشون میداد هر وقت حقوق ماهانه مشخص میکردیم کارها اصلا خوب پیش نمیرفت چون طرف قرارداد همیشه خیالش راحت بود که سر ماه بالاخره یه پولی کم یا زیاد توی حسابش ریخته میشه، ولی طی چند سال گذشته برای هر پروژه آدمهای محدودی را می گیریم و خیلی شفاف روز اول دربارهی حجم پروژه صحبت میکنیم و مطابق با اون، قیمت مشخصی را تعیین میکنیم و با هم به توافق میرسیم، حالا اگر پروژه زودتر از موعد مقرر تحویل داده شد مشمول جایزه میشود و اگر پروژه دیرکرد داشته باشد باید به ازای هر روز خسارت بدهد، این طوری اصولا پروژهها حداقل سر تاریخ تمام میشوند و به نظرم همیشه انگیزهی کافی برای زودتر تمام کردن پروژه وجود دارد. ادامه مطلب »
کمتر از آن چیزی که تصور میکنی در اختیار توست
«هر روز کمی قبل از ساعت نه مردی با کلاه قرمز در میدان میایستاد و کلاهش را با شدت تکان میداد. بعد از پنج دقیقه هم ناپدید میشد. یک روز مامور پلیس سراغ او رفت و پرسید «چه کار میکنی؟» «دارم زرافهها را از اینجا دور نگه می دارم» «اما اینجا که زرافهای نیست»«خب، پس من کارم را خوب انجام دادهام.◊»
خیلی وقتها ما زمان زیادی را صرف کنترل چیزهایی میکنیم که هیچ اثری روشون نداریم و هر چه بخواهد بشود، میشود، به جای اینکه زمان و تمرکزمون رو صرف چیزهای مهمی بکنیم که روشون بیشترین تاثیر را داریم. مثلا همین چند وقت پیش وارد هر شبکهی اجتماعی که میشدم همه در حال اعلام قیمت دلار بودن، انگار اگر چند دقیقه موضوع دنبال کردن قیمت دلار رو کنار بزارن، قیمتش بالاتر میره! یا تاثیر خاصی الان روش دارند، طی این سالها یاد گرفتم خیلی خودم رو درگیر محیط پیرامونم نکنم به خصوص چیزهایی که روشون تاثیری نمیتونم بزارم، برای همین وضعیت تمرکزم روی بعضی کارها خیلی بهتر شده و نتیجه بهتری دارم میگیرم، البته جدیدا دارم به این موضوع میرسم که در زندگی شخصی هم درگیر مسائلی هستم که گاهی روشون در لحظه نمیتونم تاثیری بزارم ولی روزهای زیادی از من را خراب میکنند، گاهی هم به آدمهایی فکر میکنم که هیچ تاثیری در زندگیم ندارند ولی فکر کردن بهشون انرژی خیلی زیادی ازم میگیرند و این کار را ناخودآگاه انجام میدم، باید یک برنامه هم برای اصطلاح این مورد طراحی کنم، بدون شک باید از عهدهاش بر بیام و میدونم اگر انجامش بدم زندگی بهتری خواهم داشت.
پینوشت:
◊ هنر شفاف اندیشیدن نوشته رولف دوبلی
گویندگان خبر را جدی نگیر
«بنابراین، باید استعدادهایت را کشف کنی. اگر وارد یک بازی شوی که بقیه استعدادش را دارند و تو نداری، بازنده خواهی شد. این از تمام پیشبینیهایی که میتوانی انجام بدهی به یقین نزدیکتر است. باید کشف کنی کجاها برتری داری. باید در حوزهی دایرهی تواناییات وارد بازی شوی.◊»
باید یاد بگیریم برای خودمون «دایرهی توانایی» بکشیم، بعضی وقتها پیش میاد که ما توهم متخصص بودن پیدا میکنیم، درحالیکه فقط چند تا مقاله و چند تا ویدئو دربارهی یک موضوع خاص دیدیم ولی از فرداش شروع میکنیم به اظهار نظر دربارهی اون موضوع، به نظرم واقعا مهم هست که بدونیم چه چیزهایی را واقعا بلدیم و چه چیزهایی را واقعا بلد نیستیم، باید یاد بگیریم وقتی چیزی رو نمیدونیم سکوت کنیم و از عبارت «نمیدانم» تا میتونیم استفاده کنیم، چون بدون شک چیزهایی که نمیدونیم همیشه چندین برابر چیزهایی هست که میدونیم، باید به گفتناش افتخار کنیم، این عبارت باعث میشه به طرف مقابلمون نشون بدیم چیز زیادی نمیدونیم و اگر اون میدونه خوب گوش بدیم و یاد بگیریم و به نظرم باعث میشه طرف مقابل اعتماد بیشتری به ما پیدا کنه و حرفهای دیگهای که می زنیم اثر بیشتری روش داشته باشه، چون میدونه حرفی که میزنیم رو میدونیم و اگر ندونیم حتما بهش میگیم نمیدونم. ادامه مطلب »
چرا مرتب دانش و تواناییهایت را دست بالا میگیری؟
«متخصصان بیش از عامهی مردم در معرض بیشاعتمادی هستند. اگر از یک استاد اقتصاد بخواهید قیمت نفت را در پنج سال آینده پیشبینی کند، به اندازهی جواب یک نگهبان باغوحش از واقعیت فاصله خواهد داشت. با وجود این، استاد پیشبینی خود را با قطعیت ارائه خواهد کرد.◊»
وقتی این قسمت از کتاب رو میخوندم عاشقش شدم، به طرز جالبی خودم رو همیشه درگیرش دیدم، به خصوص در حوزهی کاری و پروژهها، همیشه تمام پیشبینیها با فاصلهی زیادی اشتباه از کار درمیاد، یکی از دلایل جالباش که وقتی داشتم میخوندم بهش فکر میکردم این بود که من منابع رو مقداری مینویسم که دوست دارم و احساس میکنم قابل تحمل هست نه واقعی و زمان اجرای کار را هم زمانی می نویسم و پیشبینی میکنم که باز خودم دوست دارم، مدتی هست روی پروژهی جالب و هیجان انگیزی کار میکنم که انصافا هر ماه تمام تاریخهاش تغییر میکنه، چند وقتی هست دارم فکر میکنم به این که واقعا مشکل کجاست و چطوری میشه حلش کرد، دیدی که الان دارم نسبت به این موضوع خیلی جامعتر از فکری هست که دیروز داشتم، امیدوارم در آیندهی نزدیک بتونم این مشکل رو حل کنم و پیشبینیها نزدیکتر به واقعیت باشند.
پینوشت:
◊ هنر شفاف اندیشیدن نوشته رولف دوبلی
چرا باید دفترچه خاطرات داشت؟
پنج سال پیش که اینجا را درست کردم برای این بود که فقط بنویسم، در تمام این مدت اصلا برای من مهم نبود که مطالب علمی همراه با کلمات قلمبه سلمبه بنویسم و طوری بنویسم که برای فهمیدن مطلب به ماهها تفکر نیاز باشه، من داشتم خودم رو مینوشتم، خاطراتم و اینکه امروز چطوری به بعضی مسائل نگاه میکنم، یه جورایی میشه گفت اینجا داستان زندگی خودم هست که می نویسم. جالب اینجاست که وقتی خودم برمیگردم و مطالب گذشته رو میخونم میبینم در بعضی مسائل خیلی تغییر کردم و اصلا شبیه به گذشته فکر نمیکنم، وقتی بعضی از مطالب را که در تاریخهای مشخصی و هر سال مینویسم را با هم مقایسه میکنم، خندهام میگیره، چقدر پیشبینیهای ساده لوحانهای نسبت به آینده و حتی خودم داشتم، خیلی وقتها صددرصد متفاوت با پیشبینیهای من از آب در میاد، شاید یکی از مهمترین دلایلی که این اتفاق می افته این باشه که همیشه وقتی مینویسم و پیشبینی میکنم، خیلی مطمئن هستم که حتما این اتفاق میافته ولی جریان زندگی طور دیگهای عمل میکنه، مدتی هست دارم فکر میکنم چطوری باید با این خطا مقابله کنم.
چرا یک نقشهی غلط را به نبود نقشه ترجیح میدهیم؟
«با گذراندن وقت خود با کسانی که متفاوت با تو فکر میکنند، کسانی که تجربه و مهارتشان با تو متفاوت است، از خودت در برابر این اثر محافظت کن. ما برای غلبه بر خطای در دسترس بودن به ورودهایی از جانب بقیه نیاز داریم.◊»
من دوست دارم یکم متفاوتتر به این مسئله نگاه کنم، همیشه در زندگی سعی کردم به آدمهای مختلف کمک کنم تا رشد کنند، برای مثال اگر خودم در موقعیت دو بودم سعی میکردم به آدمهایی که در موقعیت صفر یا یک هستند کمک کنم تا به موقعیت دو برسند، کاری به این موضوع ندارم که بعدش چه اتفاقی میافتاد و آیا این کار درست بود یا اشتباه، ولی دوست داشتم و انجامش میدادم، حدودا سه سال پیش بعد از اینکه اتفاقات تلخی را در زندگیم تجربه کردم به این فکر افتادم که اصلا چرا من باید چنین کاری انجام بدم، شاید بهتر باشه بقیه زندگیم را صرف ارتباط با آدمهایی کنم که در موقعیت هشت یا ده هستند و بهم کمک کنند تا من هم به چنین موقعیتهایی برسم، بعد از مدتی تلاش فهمیدم این کار یکی از سختترین کارهای دنیاست، چون نیاز به یک تعامل متفاوت و سازنده داشت. ادامه مطلب »