تاریخ شروع: ۱ فروردین ۱۴۰۱

وضعیت: در حال اجرا

پیاده‌روی

همیشه دوست داشتم یکبار طبق یک برنامه‌ی درست و حسابی دویدن رو شروع کنم، با توجه به اینکه خیلی وقته ورزش نکردم، از پیاده‌روی شروع کردم، طبق برنامه‌ی ۱۳ هفته‌ای که برای پیاده‌روی در کتاب «راهنمای مقدماتی دویدن» نوشته شده.

گزارشات عادت

  • مدتی هست که ماشین ندارم و درستش هم نمی‌کنم، داره بهم خوش می‌گذره مثل قدیم‌ها پیاده از این طرف به اون طرف میرم، دیگه سفرهای غیرضروری ندارم و کلا با خط یازده در حال رفت‌و‌آمد هستم. امروز آرین تماس گرفت که بیا بریم بیرون، گفتم […]

  • بالاخره این برنامه هم تموم شد، نمی‌دونم تابستون برنامه‌ی ۱۳ هفته‌ای دویدن رو پیش می‌گیرم یا نه، ولی خوشحالم که ۱۳ هفته پیاده‌روی رو تموم کردم. امروز با خودم یک مسابقه‌ی پیاده‌روی گذاشتم و همینطوری پیاده‌روی کردم تا اینکه با خودم گفتم، دیگه کافیه، برمی‌گردم […]

  • این هفته تصمیم گرفتم دو هفته‌ای خارج از شهر باشم، به خاطر امتحاناتم، قرار شد خانوادگی بریم، سر راه رفتیم سر وقت باغچه‌ی لیلی، جایی که دوازده تا درخت میوه کاشته بودیم، بابا گفته بود آلبالوها رسیدن. وقتی رسیدیم سه‌تایی آویزون درخت‌ها شدیم، لیلی خیلی […]

  • این هفته با هر کسی که می‌خواستم قرار بگذارم توی پارک قرار می‌گذاشتم که راه بریم، یه جورایی هر چی قبلا پیاده‌روی نکرده بودم به جاش این هفته جبران کردم، یعنی اسم پیاده‌روی میاد حالم بد میشه. حداقل تونستم کلی از عقب افتادگی‌های پیاده‌روی رو […]

  • جمعه‌ی این هفته آزمون جامع گردشگری داشتم، اصلا فرصت نکردم هیچ کار دیگه‌ای به جز کلاس خلبانی رفتن و درس خوندن برای آزمون انجام بدم، باید شش تا کتاب رو می‌خوندم و نمونه سوال حل می‌کردم، ۱۴۰۰ صفحه حدودا فقط کتاب خوندم، دیگه مغزم درد […]

  • این هفته دچار پریود مغزی شدیدی شده بودم، یعنی از کارهای اینطوری که بخوام برم بیرون دوری می‌کردم، خب اینم بخشی از زندگیه دیگه، کاریش نمیشه کرد، البته برای من زیاد پیش میاد، می‌دونید، وضعیت این کشور دیگه اعصاب برای آدم نمی‌گذاره، شب می‌خوابی صبح […]

  • این هفته هم خیلی حوصله‌ی پیاده‌روی نداشتم، چون ذهنم خیلی درگیر بود، انگار به مشکل جدی در زندگیم برخورده بودم و نمی‌تونستم حلش کنم. تا اینکه یکی از بچه‌ها گفت بیا امروز با هم بریم پیاده‌روی، منم استقبال کردم، جالب این بود که تازه رسیده […]

  • بیشتر از یک هفته شد که حوصله‌ی هیچ کاری نداشتم، می‌خواستم این هفته حداقل چند تا کار رو شروع کنم ولی باز هم به خودم می‌گفتم بی‌خیال، تا اینکه سه‌شنبه با خودم گفتم پاشو خجالت بکش، نصف هفته رفت، پادکست طبقه‌ی ۱۶ رو به پیشنهاد […]

  • هفته‌ی ششم به تمام معنی کلمه گند زدم، نه فقط در پیاده‌روی، در همه چیز. البته روز اولش رو به خاطر دیدن یکی از دوستانم رفتم، اونم خیلی اتفاقی بود، نمی‌دونم چرا اینطوری شد، شاید به خاطر عمل مامانم بود یا تصادف کردن خواهر دلبر […]

  • هفته‌ی پنجم خوش گذشت، دیگه انگار یکم به برنامه عادت کردم، به جای سه بار، چهار بار هم پیاده‌روی کردم، دیشب آرین یهویی بهم زنگ زد و گفت میای بریم پیاده‌روی؟ منم گفتم صبح رفتم، می‌دونست البته، حس کردم امیدی بهم نداره، ولی بهش گفتم […]

  • هفته‌ی چهارم داشت طوری پیش می‌رفت که به برنامه عمل نکنم، ولی با هر زور و زحمتی بود انجامش دادم. یکی از مهم‌ترین دلایلش هم این بود که هوا به شدت خراب بود، گرد و غبار شدیدی کل شهر رو گرفته بود، برام جالب بود […]

  • هفته‌ی سوم هم موفق شدم با موفقیت و طبق برنامه پشت سر بگذارم. روز اول رو تهران نبودم و با یکی از دوستانم انجامش دادم، البته وسطش انصراف داد و مجبور شدم نصف مسیر رو خودم طی کنم، روز دوم رو تنهایی بعد از کلاس […]

  • روزهایی که تصمیم دارم برم پیاده‌روی واقعا سخت‌ترین روزهای زندگیم شده، اصلا دوست ندارم، واقعا خودم رو نمی‌فهمم، چون من همینطوری عادی توی خونه کیلومترها راه میرم. شاید چون برنامه‌ریزی کردم باهاش مشکل دارم! نمی‌دونم. خلاصه تا زمانیکه لباس نپوشم، بند کفش‌هام رو نبندم، در [&hell

  • خیلی وقت بود دوست داشتم دویدن رو شروع کنم ولی از اونجایی که خیلی وقته از هر نوع ورزشی فاصله گرفتم باید آروم آروم پیش برم تا به خودم آسیب نزنم. بعد از خوندن کتاب «راهنمای مقدماتی دویدن» علاقه‌ام بیشتر هم شد، همیشه دوست داشتم […]