چقدر زود داریم به پایان کلاسهای بازیگری نزدیک میشیم، این هفته برای کلاس بدن باید یک اتود میزدیم که قسمت اصلیش کشتن باشه، من مقدمه رو دزدی قرار دادم و قسمت پایانی هم ترس و فرار، با دوست عزیزی قرار بود اجرا کنیم که متاسفانه […]
این هفته تغییرات جدی در گزارشنویسی داشتم، حتی برنامهریزی مجددی برای تابستون کردم، هر روز سه تا تسک مهم برای پروژهای که مسئولیتش رو قبول کردم انجام میدادم، سعی کردم آروم آروم پروژههای دیگه رو هم که بیخیال شده بودم رو وارد برنامه کنم، کتاب […]
این کتاب رو استاد آسانی پیشنهاد داد که بخونم، بعدش ازم خواست تا در چند صفحه کتاب رو خلاصه کنم و بعدش خلاصهی خودم رو در یک صفحه خلاصه کنم و بعدش دوباره دو نصف صفحه و در آخر در یک جمله خلاصهی نمایشنامه رو […]
این فیلم ساختهی سال ۱۹۰۲ هست، یعنی اگر میخواهید این فیلم رو قضاوت کنید باید بیش از یک قرن به عقب برگردید، این فیلم ساختهی ژرژ ملییس هست، یک جورایی اولین فیلم علمی-تخیلی تاریخ سینماست.
چند وقتی هست روی نفس کشیدن خیلی حساس شدم، به خصوص از وقتی دورهی بازیگری رو شروع کردم، یکی از کلاسها دربارهی بیان هست و به شدت روی موضوع نفس کشیدن کار میکنیم، اینکه از دهن نفس نکشیم، چطوری حجم هوایی ورودی رو افزایش بدیم […]
برای کلاس بداهه و خلاقیت دورهی بازیگری باید کتاب شاهزاده و گدا رو میخوندیم، من همزمان که کتاب رو میخوندم این فیلم هم میدیدم، آخرش پشیمون شدم که چرا این فیلم رو دیدم، کارگردان خیلی توی رمان دست برده بود، کلیات همون بود ولی جزئیات […]
فکر کنم قبلا انیمیشن این رمان رو دیده بودم ولی خیلی خوشحالم که به خاطر کلاسهای بازیگری مجبور شدم این رمان فوقالعاده رو بخونم. واقعا خوندن یک کتاب یک چیز دیگه است، من کتاب رو به فیلم ترجیح میدم. در این رمان مارک تواین به […]
این هفته سر کلاسهای بازیگری خیلی خسته بودم، تازه از سفر برگشته بودم و کلی رانندگی کرده بودم ولی مثل همیشه برام جذاب و دوستداشتنی بود. کلاس بدن کلی تمرین بدن انجام دادیم، کلی تمرین برای فیگور انجام دادیم و قرار شد برای هفتهی بعد […]
یک هفتهی دیگه هم گذشت، واقعیت اینه که خیلی طبق برنامه پیش نرفتم، یعنی اصلا نرفتم، بیشتر در سفر بودم، ولی خیلی خوش گذشت، تصمیمات جالبی گرفتم، کارهای جالبی کردم، این هفته مثلا رفتیم شمال، با وجودیکه شرایطش رو واقعا نداشتم، قبلش مهمون داشتیم تهران […]
این دومین باری بود که تولد مامانم شمال هستیم و براش تولد میگیریم، واقعا با تمام وجود حس میکنم خوشحالیش رو وقتی براش تولد میگیریم، البته همهی آدمها خوشحال میشن بهشون توجه بشه. خوشحالم که میتونیم خوشحالش کنیم، با خودمون ببریمش سفر، از با هم […]
امروز خانوادگی رفتیم شمال، من قصدی برای رفتن به این سفر نداشتم، بعد از ماجرای چشم مصطفی خیلی اذیت شدم با وجودیکه شرایط سفر رو نداشتم تصمیم گرفتم هر طوری شده همراهیشون کنم. جالب اینه اون یکی خواهرمم با ما همراه شد و تیم جذابی […]
بعد از چشمپزشکی دیگه حوصلهی سفر نداشتیم، به خصوص که خواهرم خیلی حالش بد شده بود، با خودمون فکر کردیم و گفتیم بیایم آرزوی مصطفی رو برآورده کنیم، عید که اومده بود تهران میگفت یکی از آرزوهاش دیدن برج میلاد هست، عید اونقدر شلوغ بود […]
امروز خواهرم مصطفی رو آورده بود تهران تا قبل از رفتن به مدرسه چکاپ چشمهاش رو انجام بده، یک کار چند دقیقهای حدودا سه ساعت طول کشید، تازه فهمیدیم چشم راستش مثل خود خواهرم تنبله و نمیبینه، اون یکی چشمش هم گویا یکی دو نمره […]
خیلی بینظم دارم کار میکنم روی خونهی لیلی، از هر جایی یه چیزی رو خریدم، هود و گاز رو یادم اومد سال پیش خریدم، برند کن هم خریدم، نمیدونم چرا با این برند خوب ارتباط برقرار کردم، کارهاش رو دوست دارم، حتی دیزاینهاشون هم به […]
این هفته امتحان داشتیم اونم چه امتحاناتی، برای کلاس بدن تنها اجرای دو نفره من و امیر بودیم، به جای اون کوچه و سنگ زدن بچه، اول نمایشنامهی شاهزاده و گدا رو برداشتیم، طنزش کردیم و اجراش کردیم، خودمون راضی بودیم، هر چند استاد خیلی […]
این هفته هم هفتهی جالبی بود برای خودش، یک سفر با دکتر به تبریز داشتم و آرش رو بعد از یکسال حضوری دیدمش، دقیقا یک روز قبل از برگشتنش. اولین هفتهی کارمندی رو پشت سر گذاشتم و تجربهی جالبی بود. روی پروژهی اکونیو کار کردیم، […]
بعد از بالا آوردن نسخهی اولیهی اکونیو تصمیم گرفتیم برای شروع یک افزونه برای وردپرس بنویسیم که اطلاعات خرید و مشتریان رو به صورت اتوماتیک برای نرمافزار ما ارسال کنه. این برای علی اصغر یکم سخت بود چون PHP کار نکرده بود، برای همین با […]
من تا مدتی عاشق پرواز بودم، اصلا برای خودم جلسه تولید میکردم تا با هواپیما برم و برگردم ولی از یک جایی به بعد انگار از پرواز ترسیدم، شاید برای همین رفتم و کلاسهای خلبانی رو شروع کردم. ولی تا امروز دیگه سوار هواپیما نشده […]
امروز میخوام برای خودم یک داستان واقعی از زندگی خودم تعریف کنم، طوریکه بعدها برگردم و دوباره بخونمش و یادم بیفته که چه دوستهای عزیزتر از جانی داشتم، چند سال پیش با دوستی دربارهی یک همکاری حرف زدیم، قرار شد اول برای من کار الف […]
گاهی از دور احساس میکنم حرف زدن و دوستی با آدمی میتونه برام خیلی جذاب باشه ولی وقتی از نزدیک میبینمش با خودم میگم چقدر از دور قشنگتر بود، امروز سر ناهار با دوست جدیدی آشنا شدم که دقیقا همین احساس رو نسبت بهش داشتم […]
این هفته کلاس بدن به این گذشت که استاد اتود بچهها رو قبل از امتحان میانترم ببینه و نظر بده تا بتونیم اجراهای بهتری داشته باشیم، همون داستان کوچه و بچهای که سنگ میزنه بهمون، کلاس بداهه و خلاقیت استادش درگیر امتحان بود و کلاس […]
من قبل از ۱۸ سالگی کلی تجربهی شاگردی کردن دارم، از سوپرمارکت بگیر تا بخاری فروشی، اولین تجربهی کاریم هم بر میگرده به دورهی ابتدایی که در کنار بابای مدرسه فتیر میفروختم. هنوز یادمه که بعضی روزها پول کم میاوردم، هنوز نمیدونم چرا؟ ولی واقعا […]
این هفته خیلی هفتهی جذاب و هیجانانگیزی برای من بود، بعد از سالها دوری از چنین سفرهایی، باز تونستم یک سفر ماجراجویانهی خاص و طولانی برم. قسمت جذاب این سفر توزیع کتابهای شازدهکوچولو بود و اینکه برای اولین بار وال سبز هم از پارکینگ در […]
صبح از اهواز به سمت شوشتر حرکت کردیم، اونجا از آسیابهای آبی و … دیدن کردیم و بعدش رفتیم دزفول برای ناهار، بین راه هم در مزارع بلال نگه داشتیم و کلی عکس انداختیم، وقتی رسیدیم دزفول سروش گفت من اینجا باید خودم رو بندازم […]
صبح زود بیدار شدیم و به سمت بندر ماهشهر حرکت کردیم، وقتی رسیدیم انتظارمون این بود که دریا رو ببینیم ولی واقعا چیز پیچیدهای بود، رفتیم بندر امام، اونجا هم همونطوری بود، انگار وارد ریشههای خلیج فارس شده بودیم، تعریفم از دریا اونجا عوض شد. […]
امروز صبح از خواب بیدار شدیم، منتظر اون دوست عزیزمون بودیم ولی یکم خیلی دیر جواب داد، در این فاصله نشستیم پانتومیم بازی کردیم، کلا این بازی با سروش خیلی میچسبه، لعنتی سیستانوبلوچستان هم که بازی کردیم ترکیدیم از خنده، بعدش حرکت کردیم به سمت […]
صبح روز یکشنبه از خواب بیدار شدیم و محمد یک صبحونهی عالی برامون درست کرد، گفت امروز تو شرکتشون «Sunday Funday» هست، باحال بود، تاحالا نشنیده بودم، خلاصه قسمت بود ما هم کلی بخندیم و شادی کنیم بعد راه بیفتیم به سمت یاسوج، مسیر خیلی […]
دیروز شنبه، با وال سبز و ۲۰۶ افتادیم توی جاده، قرار بر این بود که خودمون رو به روستاهای کهگیلوئیه و بویراحمد برسونیم و کتاب شازده کوچولو رو بین بچهها توزیع کنیم. همه چیز برای یک سفر ماجراجویانه آماده بود. وقتی نزدیک قم شدیم برای […]
چقدر کلاسهای بازیگری زود داره تموم میشه، این هفته برای کلاس بدن قرار شد یک اتود بزنیم، آدمی از کوچه در حال عبور است و یک بچهی ۵ ساله از پنجره بهش سنگ میزنه و اون باید بهش واکنش نشون بده و بعد هم بره […]
این هفته رفته بودم اراک و میخواستم مثلا برای کنکور ارشد درس بخونم، واقعا هم خوندم ولی بین کلاس بازیگری و کنکور ارشد، من کلاس بازیگری رو انتخاب کردم و بیخیال شدم، احساس کردم دوست ندارم امسال ارشد بخونم، به همین سادگی، خیلی خوشم میاد […]
من خیلی آدم اهل مهمونی نیستم، به خصوص مهمونی خانوادگی، اصلا حوصلهام سر میره، چند هفته پیش عمهام برای یک مهمونی ما را دعوت کرده بود، اولش حوصلهام نیومد، بهش قول هم ندادم، ولی هر روز زنگ میزد و میگفت یادت نره، به خاطر تو […]
من این کتاب رو به عنوان یکی از منابع ارشد خوندم، شاید باورتون نشه ولی نرفتم آزمون ارشد هم بدم، چون حوصلهاش رو نداشتم و احساس کردم دوست ندارم یکی از کلاسهای بازیگری رو به خاطر آزمون ارشد از دست بدم. این کتاب دربارهی بعضی […]
گزارش هفتهی چهارم رو متاسفانه دارم چهار هفته بعد مینویسم، اصلا نفهمیدم تابستون چطوری رفت، خیلی درهم برهم و به هم ریخته بودم، ولی خب زندگی همینه، قرار نیست همه چیز مطابق میل ما کاملا پیش بره. من واقعا از کلاسهای بازیگری لذت میبرم، کلاس […]
یکی از شخصیتهای مورد علاقهی من در رشتهی روانشناسی فروید هست و دخترش، انگار بقیه اومدن که یا نظریههای فروید رو رد کنند یا ادامهش بدن، واقعا شخصیت جالبی داشت برام، به خصوص دوران کودکی و گذشتهاش، بعدش یونگ برام شخصیت خیلی جالبی داشت، حتی […]
بعد از اینکه بیخیال ساختن استخر شدم، تصمیم گرفتم حداقل یک جکوزی گوشهی خونه بسازم، آخه یکی از ویژگیهایی که برای خونهی لیلی در طراحیهام در نظر داشتم، آب بود، بین موردهای مختلف خیلی گشتم، موارد روکار رو اصلا دوست نداشتم، برای همین دنبال جکوزی […]
یکی از دلایلی که رفتم دانشگاه این بود که مجبورم میکرد در یک حوزهی تخصصی کتاب بیشتر بخونم، این کتاب رو هم به خاطر رشتهی روانشناسی خوندم، در اصل برای قبولی در ارشد خوندم، ولی بعید به نظر میرسه به خوندن سه تا کتاب اونم […]
به نظرم تابستون کلا خیلی زود میگذره، ربطی به مدرسه رفتن و نرفتنمون هم نداره. این هفته آخرین امتحانم یعنی تاریخ رو دادم و ۲ واحد دیگه افتادم جلو، برای تابستان انتخاب واحد کردم، کلاس بازیگری رفتم، واقعا چسبید. آخر هفته مهمون داشتیم، با هم […]
دیشب خیلی یهویی خواهرم گفت داره میاد خونهمون، منم داشتم درس میخوندم، گفتم پس باید شام بدی، آخه لپتاپ جدید هم خریده بودن، خلاصه شب رفتیم بیرون و کلی خوش گذروندیم و قرار شد فردا هم بریم دور دور، نمیدونستیم کجا باید بریم، همینطوری داشتیم […]
اول که شروع کردم به بازسازی این خونه، خیلی دوست داشتم استخر بسازم، بعد دیدم واقعا منطقی نیست، به خصوص تو این شرایط بیآبی و هزینههای بیخود نگهداری اون. ولی به شدت دوست داشتم آب یکی از المانهای شاخص این خونه باشه، برای همین تصمیم […]
بعد از جلسات مختلفی که با علیاصغر داشتیم و گپ نهایی که با آرش انجام دادیم، قرار بر این شد که سایت را در دو نسخهی فارسی و انگلیسی جداگانه بیاریم بالا، به خاطر مسائل مختلفی که احتمالا به خاطر تحریمهای مسخره و احمقانه درگیرشون […]
تازه داره از این کلاسها خیلی خوشم میاد، کلاس بدن از تمرینات خیلی ساده به تمرینات مفهومی رسیده که ذهنم رو میتونه بهم بریزه که واقعا چرا اینقدر کلیشهای نسبت به بعضی چیزها فکر میکنم. کلاس بداهه و خلاقیت این هفته من نقش یک فال […]
جمعه استاد بداهه و خلاقیتمون یک لینک بهمون داد که در آزمون کهنالگو شرکت کنیم. من دو بار با دقت تست رو زدم و هر دو بار کهنالگو یا آرکتایپم، پوزیدون یا پوزئیدون شد. البته نمیشه گفت این شد، میشه گفت پوزیدون امتیازش بالاتر بود […]
همیشه سینما رو دوست داشتم، در این حوزه بیشتر به کارگردانی علاقه دارم تا بازیگری ولی به نظرم اومد برای فهم سینما بهتره از بازیگری به سمت کارگرانی حرکت کنم، بعد از سالها در دورهی مقدماتی بازیگری ثبتنام کردم و برای درس مبانی بازیگری چند […]
این هفته اصلا راندمان درست و حسابی نداشتم، بیشتر تمایل داشتم بخوابم، با یکی از دوستام حدودا شش سال پیش فرض کنید قرار بود فلافلی بزنیم، قرار بود نفری ۱۰۰ سرمایهگذاری کنیم، کار رو راه انداختیم ولی بعد از چند سال دیدیم فایده نداره، تعطیلش […]
اون قبلی رو خیلی بیشتر دوست داشتم، چون در این قسمت مرتیکهی احمق داره به ایران حمله میکنه، جالب اینه مثل فیلمهای جنگی بود که ما دربارهی جنگ خودمون میساختیم، اصولا عراقیها یک سری آدم دست و پا چلفتی بودن و فقط نگاه میکردن که […]
دربارهی کارگردان فیلم من تحقیق نکردم، ولی میتونم بگم به شدت آدم خلاق و فیلم ببینی هست، چرا؟ چون این فیلم ترکیبی از راتاتویی، عمو گجت، اینسپشن، فیلمهای جکیچان، کارتن بیبی باس، البته ایشون دونات رو خیلی بیشتر دوست داشته قطعا، فیلمهای هندی، فیلمهای بیتربیتی […]
دیشب نشستیم با لیلی دیو و دلبر رو دیدیم و کلی خندیدیم، به خصوص قسمت قوری و فنجونش، خدایی داستانهای قدیمی چقدر فوقالعاده و جذاب بودن، چرا دیگه داستان به این زیبایی و جذابی نداریم؟
دیگه باید آخرین جایی که برای کار کردن داشتم هم واگذار کنم، البته شرایط تا دو ماه دیگه قطعا سختتر از همیشه میشه ولی خب باید فکری به حالش بکنم. در این گیر و دار با خودم فکر کردم پیانو رو بیارم خونه و به […]
این هفته یکم یخمون باز شده بود، هر چند استاد کشاورز رو برای بار اول میدیدیم ولی خیلی خوب بود. کلی تمرین بدن انجام دادیم و البته قبلش هم کلی برامون سخنرانی کردن، کلاس بعدی با استاد آسایی بودیم، بداهه و خلاقیت، دربارهی این موضوع […]
من خیلی فیلمهایی که مربوط به سیاهپوستان آمریکاست رو دوست دارم، برام خیلی عجیبه چنین طرز تفکر و بینش احمقانهای بین آمریکاییها وجود داشته. داستان این فیلم واقعا فوقالعاده است، بخشهایی از فیلم که کارگردان روی استعدادها و توانمندیهای ویژهی سیاهپوستها تمرکز می
هفتهی اول از چالش دوازده در تابستان ۱۴۰۱ هم گذشت، این هفته همش درگیر امتحانات دانشگاه بودم، ولی با این حال هر روز در بلاگم یک چیزی نوشتم، فیلم دیدم، هر روز ۱۲۰ ثانیه ویدیو ضبط کردم و در یوتیوب و اینستاگرام منتشر کردم. کلاس […]
من همیشه داستان علاءالدین رو دوست داشتم، البته خیلی وقت بود یادم رفته بود، شایدم این اون نبود یا اون این نبود ولی هر چی بود خیلی خوش ساخت بود، واقعا دوستش داشتم. آدم همیشه خیلی بهتره که خودش باشه تا کسی که نیست و […]
از سال ۱۳۹۳ تا امروز داریم دست و پا شکسته روی یک پروژه مدیریت ارتباط با مشتری کار میکنیم، البته وسطش سالها بیخیالش شده بودیم، تا اینکه امسال با دوستی تصمیم گرفتیم روی این پروژه کار کنیم، قبل از عید بود که گفت علاقه داره […]
یکی از کارهایی که سال پیش برای خونهی لیلی انجام دادم خرید پکیج دیواری ۲۴۰۰۰ بوتان بود، نمیدونم چرا اینقدر از اسمش خوشم میاد، یادم نیست این برند چه کار کرده که اینقدر تو ذهنم ماندگار شده، شاید البته مجبور بشم قبل از نصب ببرم […]
واقعا فیلم فوقالعادهای بود، جالب اینه کل فیلم دربارهی حدودا ۹۰ تا ۱۲۰ دقیقهی زندگی کلانتر یک شهره. واقعا کنش و واکنشهایی که در فیلم شاهدش هستیم فوقالعاده است، خیلی از صحنهها را شاید در زندگی واقعیمون هم احساسش کرده باشیم. خیلی خوشحالم که این […]
جمعه اولین جلسهی دورهی مقدماتی بازیگری رو شرکت کردم، همیشه اولین جلسه خیلی استرس و اضطراب دارم ولی میدونم از جلسات دیگه قراره خیلی خوش بگذرونم. هر هفته پنج تا کلاس دارم، بدن، بداهه و خلاقیت، تاریخ سینما، بیان و مبانی بازیگری. اساتید دوره واقعا […]
این فیلم رو یکی از اساتید کلاس بازیگری گفت ببینیم، تنها فیلمی که مارلون براندو خودش کارگردانی کرده، فیلم قشنگی بود، هر چند داستانش میتونست خیلی جذابتر باشه، برای من آنچنان راستش داستان تاثیرگذاری نبود، ولی فیلم خوبی بود، کلا از این سبک رفاقتها خوشم […]
چقدر زود دیر میشه واقعا، یک فصل دیگه هم کامل تموم شد، ولی راضی هستم از خودم با تمام فراز و نشیبهای ترسناکی که داشتم، بالاخرهی پروژهی مدرسهی دوازده را شروع کردم و در همین بهار حداقل ۴۰ تا ویدیو ۱۲۰ ثانیهای ضبط کردم، نسخهی […]
بالاخره این برنامه هم تموم شد، نمیدونم تابستون برنامهی ۱۳ هفتهای دویدن رو پیش میگیرم یا نه، ولی خوشحالم که ۱۳ هفته پیادهروی رو تموم کردم. امروز با خودم یک مسابقهی پیادهروی گذاشتم و همینطوری پیادهروی کردم تا اینکه با خودم گفتم، دیگه کافیه، برمیگردم […]
من اومده بودم خونهی بابا اینا برای امتحانات دانشگاه، یه جورایی محل دانشگاه رو طوری انتخاب کردم که بتونم به بهانهی درس خوندن مدتی بیام و پیش خانواده باشم، امروز عمهام زنگ زد خونه و تصمیم داشت مامانم اینا رو دعوت کنه برای مهمونی و […]
امروز اولین روز از دومین ماهی است که تصمیم دارم هر روز ۱۲۰ ثانیه ویدیو ضبط کنم و دربارهی موضوعات مختلف حرف بزنم. دیروز در کانال مدرسهی دوازده یک ویدیو ضبط کردم و بابت یک ماه همراهی از دوستانی که در یوتیوب و اینستاگرام من […]
راستش قرار نبود دیگه در این فصل فیلم جدیدی ببینم ولی چند وقتی بود این صفحهی IMDb این فیلم رو در مرورگر لپتاپم باز کرده بودم و روی اعصابم بود، گفتم امروز من که درسخون نیستم، بشینم این رو لااقل ببینم، اینطوری اگر فردا امتحان […]
این روزها خیلی کمتر از گذشته میرم کافه، ولی همچنان آدمهای زیادی رو در طول یک فصل میبینم و این باعث خوشحالیه. امروز بعد از مدتها رفتم علی رو دیدم، همون جای همیشگی یعنی کافه با هم قرار گذاشتیم، نمیدونم اگر کافه رو از علی […]
چند روز پیش مصطفی بهم گفت میشه دایی جون دوتایی بریم کافه؟ برام خیلی درخواست جالبی بود از سمت یک بچهی شش ساله، بهش گفتم چرا که نه! امروز خیلی یهویی گفتم بچهها میاید بریم کافه؟ دیدم همه خوشحال گفتن آره بریم، منم انتخابم جایی […]
چقدر بهار زود گذشت، هفتهی دیگه چالش دوازده برای بهار ۱۴۰۱ هم تموم میشه، فصل خوبی بود، با تمام فراز و نشیبهایی که داشت. این هفته هر روز ۱۲۰ ثانیه ویدیو ضبط کردم، هر روز در بلاگم مطلب نوشتم. دو تا امتحان روانشناسی دادم. راستش […]
این هفته تصمیم گرفتم دو هفتهای خارج از شهر باشم، به خاطر امتحاناتم، قرار شد خانوادگی بریم، سر راه رفتیم سر وقت باغچهی لیلی، جایی که دوازده تا درخت میوه کاشته بودیم، بابا گفته بود آلبالوها رسیدن. وقتی رسیدیم سهتایی آویزون درختها شدیم، لیلی خیلی […]
راستش قرار نبود این فیلم رو ببینم، میخواستم یه فیلم دیگه رو ببینم ولی دیدم چند سال پیش یک فیلم دیگه با همین عنوان ساخته شده، برای همین تصمیم گرفتم اول این رو ببینم، از اونجایی که هواپیما توش داشت قطعا برام فوقالعاده جذاب بود، […]
نمیدونم چرا تصمیم گرفتم روانشناسی بخونم، شاید به خاطر اینکه روانشناس شدن یکی از رویاهای بچگیم بوده! آخه آدم مگه باید به تمام رویاهای بچگیش برسه؟ خلاصه این کاریه که کردم و الان وسطش هستم و زیاد خوشم نمیاد وسط یه کاری رهاش کنم، یعنی […]
فکر میکردم این فیلم رو ندیدم، ولی وقتی تا آخرش دیدم فهمیدم قبلا از تلویزیون دیده بودمش و حواسم نبوده، خلاصه من دیدمش چون اومده بود جزء ۲۵۰ فیلم برتر IMDb نفهمیدم چرا؟ چون واقعا محتوای خاصی فیلم نداشت، خیلی معمولی بود از نظرم. شاید […]
چند روز پیش یه پیامک برای من اومد که برای سال ۱۳۹۵ برات مالیات در نظر گرفتیم، پاشو بیا پرداخت کن، اولش خندم گرفت، گفتم من که در اون سال اصلا در شهری که زده باید مالیات بدم نبودم. قبل از عید هم یه فشاری […]
خیلی این فیلم رو دوست داشتم، من وقتی خیلی بچه بودم همیشه این سوال توی ذهنم میومد که چی میشد منم تو یه خانوادهی پولدار به دنیا میومدم یا خانوادهام خیلی پولدار میشدن، ولی هر چی بزرگتر شدم، خوشحال بودم که واقعا چنین چیزی رو […]
این هفته پر از قرارهای دوستانه بود، بعد از یک هفتهی پراضطراب خدایی لازم داشتم، البته این هفته کلاسهای خلبانی استیج سوم یا همون دورهی IR هم تموم شد، مونده برگردم امتحاناتش رو بدم. خیلی هفتهی مفید و خوبی بود، اولش با بچهها قرار گذاشتیم […]
این هفته با هر کسی که میخواستم قرار بگذارم توی پارک قرار میگذاشتم که راه بریم، یه جورایی هر چی قبلا پیادهروی نکرده بودم به جاش این هفته جبران کردم، یعنی اسم پیادهروی میاد حالم بد میشه. حداقل تونستم کلی از عقب افتادگیهای پیادهروی رو […]
امروز اصلا حوصله نداشتم، بعد از بیدار شدن از خواب منتظر موندم تا بابا برای پرواز بره فرودگاه و باهاش خداحافظی کنم، بعدش رفتم ویدیو ضبط کردم و خوابیدم، بیدار بودن برام خیلی سخت بود، بعد رفتم کلاس خلبانی تا ۹ شب، بعد به آرین […]
امروز با یک دوست جدید قرار گذاشتم، البته من نگذاشتم، امیرحسین و علی اصغر هماهنگ کردند، کلی بحث کردیم، برام خیلی جالب بود، من میگفتم آدم تو سن کم نیاز نیست بره تو یه شرکت خیلی بزرگ تا تجربه کسب کنه چون خیلی یاد نمیگیره، […]
امروز بعد از سه سال علی رو دیدم، ظرف سه سال گذشته اونقدر بهم میگفت شام بده، گفتم لااقل یک ناهار با هم بریم بیرون، خیلی هم تاکید داشت در فضای باز باشه، خدایی جای خوبی هم پیدا کردیم، بعد از کلی گپ زدن دربارهی […]
چند سال بود که پول صندلی میدادیم در یکی از فضاهای کار اشتراکی، امروز برای کاری باید میرفتم، تصمیم گرفتم با بعضی از دوستان که قرار بود با هم کاری رو شروع کنیم اونجا جلسه هماهنگ کنم و با هم گپ بزنیم. بعد از کلی […]
امروز با یک سرمایهگذار جلسه داشتم، گپوگفت جالبی بود برای من، بعد از اینکه توضیحاتی دربارهی کارهایی که کردم دادم، رسیدیم به این نقطه که برم کنارشون قرار بگیرم برای سرمایهگذاری ولی من اصلا خوشم نیومد، نمیدونم چرا احساس خوبی نداشتم، چالش جالبی برام نداشت، […]
این هفته خیلی پر اضطراب بود برای من، امروز امتحان جامع گردشگری داشتم، کل هفته داشتم کتاب میخوندم، ۱۴۰۰ صفحه کتاب خوندم، یک شب هم مجبور شدم نخوابم، بعدش سردرد شدیدی گرفتم ولی به نظرم آزمون رو بد ندادم، به جز این کار روزی چهار […]
جمعهی این هفته آزمون جامع گردشگری داشتم، اصلا فرصت نکردم هیچ کار دیگهای به جز کلاس خلبانی رفتن و درس خوندن برای آزمون انجام بدم، باید شش تا کتاب رو میخوندم و نمونه سوال حل میکردم، ۱۴۰۰ صفحه حدودا فقط کتاب خوندم، دیگه مغزم درد […]
این کتاب رو از تمام کتابهایی که این هفته خوندم بیشتر دوست داشتم، چون واقعا کتاب کاربردی بود. در فصل اول دربارهی مفاهیم کلی محصولات و خدمات حوزهی گردشگری حرف میزنه و اینکه جنس این محصولات شبیه بقیهی صنایع نیست، قابل نگهداری نیست، مثلا اگر […]
چند سال پیش قبل از کرونا با خودم گفتم حالا که من رشتهی مدیریت جهانگردی خوندم برم یه آژانس گردشگری بزنم، رفتم دنبال کارهاش دیدم، باید یه مدیرفنی داشته باشم، پیگیر که شدم دیدم خودم میتونم مدرکش رو بگیرم، به خصوص که جهانگردی هم خوندم […]
این کتاب سه فصل اولش یکم توضیحات بود که سازمانها و نهادهای بینالمللی حوزهی گردشگری کدوما هستن، بعدش اومده بود دربارهی تابعیت و قوانین اون صحبت کرده بود، برام خیلی جالب بود که ایران تابعیت دوم رو قبول نداره و میگه اگر قراره با تابعیت […]
خیلی اتفاقی با دوستی آشنا شدم که خیلی ناشناس بود و گفت بیا هم رو ببینیم. منم قبول کردم و رفتم نشستیم ساعتها گپ زدیم، البته شام هم ازش گرفتم و خیلی چسبید، فهمیدم خلبانی میخونه البته برای هواپیمای فوق سبک و دیگه آخراشه داره […]
جدیدا خیلی به برگزاری تور علاقهمند شدم، شاید در آزمون جامع بعدی برای راهنمای ایرانگردی و جهانگردی اقدام کنم. این کتاب دربارهی بخشهای مختلف یک تور از تحقیقات مقصد تا طراحی بستهی سفر بود تا قیمتگذاری و یه کوچولو هم بازاریابی، اینکه هر قسمت چه […]
این هفته خیلی کلافه بودم، کار زیادی انجام ندادن، به جز ثبت، بستهبندی و ارسال سفارشهای نمایشگاه کتاب که البته خودش پروژهی بزرگی بود. از همه مهمتر یک چالش جدی و فوقالعاده رو شروع کردم، کاری که ماهها شروع کردنش رو پشت گوش مینداختم و […]
این هفته دچار پریود مغزی شدیدی شده بودم، یعنی از کارهای اینطوری که بخوام برم بیرون دوری میکردم، خب اینم بخشی از زندگیه دیگه، کاریش نمیشه کرد، البته برای من زیاد پیش میاد، میدونید، وضعیت این کشور دیگه اعصاب برای آدم نمیگذاره، شب میخوابی صبح […]
امروز خیلی اتفاقی دیدم ایمان بهم پیام داده، هیچ وقت اولین باری که ایمان رو دیدم فراموش نمیکنم، فکر میکنم استارتاپ ویکند آمل بود، به عنوان مربی رفته بودم، من و آرش و چند تا از بچهها در یک اتاق بودیم، من ایمان رو نمیشناختم، […]
به نظرم کتاب خوبی بود، به خصوص که بیشتر از دو سال شده بود که هیچ کتابی در حوزهی گردشگری نخونده بودم، دربارهی اینکه اصلا گردشگری چیه شروع کرده بود به صحبت و بعد از بررسی عرضه و تقاضا در گردشگری به انواع اون از […]
راستش قرار نبود اینطوری این سریال رو ببینم، تصمیم داشتم فصل اول و دوم رو تا آخر بهار تموم کنم ولی حدودا سه، چهار هفتهای زودتر تموم کردم. سریال رو دوست داشتم، به خصوص آخرین قسمت این فصل رو، خیلی جذاب تموم شد، کل دوازده […]
یکی از دلایلی که رفتم رشتهی جهانگردی، علاقهی زیادم به سفر بود و این که این کار باعث میشد بتونم کتابهای مرتبط خوب و زیادی رو بخونم، بعد از دو سال این هفته مجبورم چند تا کتاب خوب بخونم، یکی از کتابها همینه. در این […]
امروز هم مثل هر روز دوست نداشتم از خواب بیدار بشم، دو ساعت بعد از بیدار شدن تمام تلاش خودم رو میکردم که دوباره بخوابم و روز شروع نشه، قافل از اینکه روز داشت تموم میشد، بعد از بیدار شدن، رفتم سفارشهای نمایشگاه کتاب رو […]
این هفته هم برای خودش جالب بود، کلاس خلبانی رفتم، البته یک کلاس بیشتر نداشتم، کلی کتاب خوندم، فیلم دیدم، نمایشگاه نفتوگاز رفتم، پیادهروی کردم، در نمایشگاه کتاب تهران به صورت مجازی شرکت کردیم، از همه مهمتر درگیر خودم بود، میخواستم مدرسهی دوازده رو شروع […]
این هفته هم خیلی حوصلهی پیادهروی نداشتم، چون ذهنم خیلی درگیر بود، انگار به مشکل جدی در زندگیم برخورده بودم و نمیتونستم حلش کنم. تا اینکه یکی از بچهها گفت بیا امروز با هم بریم پیادهروی، منم استقبال کردم، جالب این بود که تازه رسیده […]
من از نوشتن دربارهی کتابها واقعا لذت میبرم، نمایشگاه کتابی که قبل از عید برگزار شده بود، بین کتابها داشتم دنبال کتابهایی برای نوشتن میگشتم، چون تصمیم داشتم کتاب بنویسم، وقتی جلد این کتاب رو دیدم، اصلا فکر نکردم، چون هم دربارهی نوشتن بود، هم […]
چند وقت پیش با دوستی یه همکاری مشترک داشتم، جالب اینجاست که منم تنها نبودم، مدتی پیش مدام این ماجرا را پیگیری میکرد، منم راستش یه مدت سعی میکردم توجهی نکنم، چون برام واقعا واکنش دور از انتظاری بود، یک بار بهش گفتم نمیتونم مجازی […]
واقعا برام جای سوال هست که چرا دانشگاه هاروارد باید چنین کتابی بده بیرون، شایدم از مقالات دانشگاه هاروارد استفاده کردن و این کتاب رو نوشتن و بعدش گفتن کلاس داره لوگوی دانشگاه هم بزنیم روش خوب فروش میره، آخه مدیری که این چیزها رو […]
اولش فکر کردم این فیلم هم مربوط به جنگه جهانی دومه ولی خیلی مرتبط نبود، در اصل ماجرای زندگی سه سرباز قهرمان بعد از جنگ بود. فوقالعاده زیبا و با محتوا ساخته شده بود این فیلم، واقعا دوستش داشتم. نکتهی جالب فیلمهای قدیمی برای من […]
راستش مدتی هست با خودم درگیر شدم سر مسئلهی شغل، برای همین این کتاب رو خریدم، احساسم این بود خیلی میتونه بهم کمک کنه، ولی واقعا این طور نبود، یعنی چیز خاصی بهم اضافه نکرد، یه جوری دربارهی کتاب نوشته بودن احساسم این بود قراره […]
هفتهی خیلی عجیبی بود، یه جورایی فصل بهار رو به نیمه رسوندم و وارد نیمهی دوم بهار شدم، راضی نیستم خیلی از خودم، میتونستم خیلی بهتر از این حرفها باشم، ولی خب، بد هم نبود، این هفته مجبور بودم در کنار خانواده باشم. ذهنم درست […]
بیشتر از یک هفته شد که حوصلهی هیچ کاری نداشتم، میخواستم این هفته حداقل چند تا کار رو شروع کنم ولی باز هم به خودم میگفتم بیخیال، تا اینکه سهشنبه با خودم گفتم پاشو خجالت بکش، نصف هفته رفت، پادکست طبقهی ۱۶ رو به پیشنهاد […]
دیشب دوباره تست MBTI رو دادم، دیدم یکی از حروف شخصیت قبلیم عوض شده بود، اینبار ENTP شده بودم، خدایی هم از قبلی خوشم نمیومد، احساسم اینه آدمها تغییر میکنند. بگذریم، جایی از توضیحاتی که نوشته بود به این اشاره میکرد که شما مثل وکیل […]
یکی از خوشحالیهای من در زندگی آشنایی با کتابهای این مرد بزرگ است. کتاب ابن مشغله یک جورایی بخشی از زندگینامهی کاری نادر ابراهیمی است. اینکه چطوری از این شاخه به اون شاخه میپریده، اینکه نگاهش به پول و شغل و حتی زندگی چطوری بوده! […]
هر وقت اسم معلم میاد، امکان نداره یاد آقای کیتینگ نیفتم در فیلم انجمن شاعران مرده، این فیلم از بینظیر یه چیزی فراتر بود به نظر من. دوست ندارم هیچ دیالوگی از این فیلم رو بنویسم، چون اعتقاد دارم باید این فیلم رو بارها و […]
یکی از فوقالعادهترین کتابهایی که تا امروز خوندم بدون شک این کتاب بوده، جالب اینجاست که این کتاب رو واقعا در زمان درستی که بهش نیاز داشتم خوندم، این کتاب رو علی آجودانیان در سفری که اوایل سال گذشته به اصفهان داشتم بهم معرفی کرد […]
از فیلمهای ابرقهرمانی خوشم نمیاد، موضوع فیلم برای من خیلی تکراری بود، ولی خوش ساخت بود، دیدنش برام جالب بود. به نظرم دنیا با کمبود داستان مواجه شده، شایدم به جای نویسنده و آدمهایی که تخیل خوبی داشته باشند فقط آدمهای متخصص برای انیمیشنسازی پرورش […]
هفتهی خیلی عجیبی بود برای من، اصلا نفهمیدم چطوری گذشت، یکی دیگه از درسهای خلبانی رو تموم کرد، کلی فیلم دیدم، به خاطر اینکه بهتر از هیچ کاری نکردن بود، ولی اصلا فرصت نکردم زبان بخونم، پیادهروی کنم، تسکهای کاری هم هنوز بررسی نکردم، احتمالا […]
هفتهی ششم به تمام معنی کلمه گند زدم، نه فقط در پیادهروی، در همه چیز. البته روز اولش رو به خاطر دیدن یکی از دوستانم رفتم، اونم خیلی اتفاقی بود، نمیدونم چرا اینطوری شد، شاید به خاطر عمل مامانم بود یا تصادف کردن خواهر دلبر […]
نمیدونم چی شد شروع کردم به دیدن این سریال و خیلی زود فصل اول رو تموم کردم، البته سریال خیلی بلندی هم نبود، شاید به خاطر این بود که خیلی دیالوگها و عکسهاش رو میدیدم. تا اینجای کار به نظرم فیلم جذابی بود، دوستش داشتم، […]
بعد از دیدن این فیلم تازه فرق نولان رو با بقیه فهمیدم. اصلا قابل مقایسه نیست، مثل درک یک بچهی ابتدایی از فیلم میمونه با یک دانشجوی دکتری، هر چند اعتقاد دارم تحصیلات فهم و شعور نمیاره و دکتر بیشعور هم کم ندیدم ولی خب […]
این فیلم رو فقط به خاطر این دیدم که توش فولکس داشت، یاد فولکس خودم افتادم، میدونید احساس کردم افتادم تو باتلاقی از آرزوهایی که بهشون نرسیدم. تازه به نظر خودم من به خیلی از آرزوهای مهم زندگیم رسیدم. ولی گاهی یک عکس، یک اتفاق، […]
تا حالا اینطوری نباخته بودم، خیلی خجالت کشیدم. دیشب شب قدر بود، کلی با خدا گپ زدم، گفتم اینطوری میکنم، اونطوری میکنم و از این حرفها، بعدش یک فیلم دیدم، خیلی قشنگ بود، طرف میخواست با کسی ازدواج کنه که همه مخالف بودن، به یک […]
یادمه وقتی صیاد شیرازی شهید شد، یه جملهی خیلی زیبا کنار امضاش دیدم، نوشته بود، «من کان لله کان الله له»، هر که برای خدا باشد، خدا هم برای اوست. این جمله فوقالعاده بینظیره، عمق وجود یک آدم رو کامل میتونه نشون بده، واقعا آدمهایی […]
به نظرم یک جوری داره زندگیمون تموم میشه که باورش برای خودمون هم سخته، به نظرم ماهیت زمان اینطوریه که حس نکنیم وگرنه واقعا زودتر از چیزی میگذره که فکرش رو میکنیم. پنجمین هفته از سال ۱۴۰۱ هم گذشت، هفتهی خوبی بود، دو تا فیلم […]
هفتهی پنجم خوش گذشت، دیگه انگار یکم به برنامه عادت کردم، به جای سه بار، چهار بار هم پیادهروی کردم، دیشب آرین یهویی بهم زنگ زد و گفت میای بریم پیادهروی؟ منم گفتم صبح رفتم، میدونست البته، حس کردم امیدی بهم نداره، ولی بهش گفتم […]
سال پیش در چنین روزی اولین پرواز سولوی زندگیم رو انجام دادم و تیک آرزوی خلبانیم رو بالاخره زدم، نمیدونم خلبان شدن رو در کدوم شب قدر خدا در تقدیر من نوشت ولی بابتش بینهایت ازش سپاسگزارم، یکی از بهترین اتفاقات زندگی من بود، سال […]
شش ماه اول سال داشت تموم میشد و من هنوز هیچ کاری برای خونهی لیلی نکرده بودم. با خودم گفتم بهترین کار اینه که شش تا وسیلهی کوچیک بخرم به ازای هر ماهی که هیچ کاری نکرده بودم، با خودم گفتم خب حالا چه چیزهایی […]
خیلی فیلم خوبی بود، نمیدونم چرا حس میکردم قبلا این فیلم رو دیدم ولی اصلا هیچ قسمتی از فیلم رو به یاد نداشتم، دیدن این فیلم برام خیلی جذاب بود به خصوص که فهمیدم هند و پاکستان قبلا یک کشور بودن و بعدا توسط محمد […]
بعد از یک ماه فکر کردن تازه فهمیدم دقیقا نقطهی قوت من چیه، ساختن! من عاشق ساختن هست، دوست دارم کل زندگیم رو درگیر ساختن باشن، از نگهداشتن خوشم نمیاد، یا کشف چیزهای جدید، حل مسائل پیچیده، طراحی ساختار، فکر کردن به آینده و طراحی […]
اگر میدونستم اینقدر این فیلم وحشتناکه عمرا میدیدمش، ولی خب متاسفانه دیدم. چند شب درست خوابم نمیبرد. هیچی دربارهی این فیلم نمیتونم بگم به جز اینکه موضوع این فیلم همیشه برای من مثل کابوس بوده، نمیدونم واقعا چرا، ولی دربارهی خود فیلم اگر فیلم ترسناک […]
هفتهی بدی نبود، ولی خب چند روزی واقعا ذهنم خالی از همه چیز شده بود، کلا گیر کرده بودم، میدونستم یه جایی از کارم اشتباهه ولی نمیفهمیدم کجاش، نمیدونم الانم فهمیدم یا نه، فقط میدونم تصمیمم رو گرفتم، درست یا غلط، مهم نیست، شروع هم […]
هفتهی چهارم داشت طوری پیش میرفت که به برنامه عمل نکنم، ولی با هر زور و زحمتی بود انجامش دادم. یکی از مهمترین دلایلش هم این بود که هوا به شدت خراب بود، گرد و غبار شدیدی کل شهر رو گرفته بود، برام جالب بود […]
شش ماهی میشه درگیر مجموعهای از دردهای مختلف در ناحیهی سمت چپ قفسهی سینهام هستم، روزهای اول اونقدر دچار استرس و اضطراب شدید میشدم که مستقیم به بیمارستان مراجعه میکردم و بعد از کلی چکاپ، میگفتن قلبم نیست، پس کجامه؟ برای مدتی هم قرصهای آرام […]
اولین کاری که در خونهی لیلی انجام دادم درختکاری بود، اونم در اصل من انجام ندادم، بابام رفت انجام داد، حتی انتخاب نوع درختش هم با خودش بوده، فقط من جاشون رو مشخص کرده بودم، الان بعد از چند سال دوازده تا درخت بلند و […]
فیلم خیلی دوست داشتنی بود، وقتی شروع شد، با خودم گفتم از اون فیلمهایی هست که الکی امتیاز گرفته ولی واقعا دوستش داشتم و ازش یاد گرفتم. شما اگر در یک روز برای مدتی میموندید چه کار میکردید؟ وقتی ما زمان پیش میریم، همه چیز […]
طی چهار هفتهی گذشته، کمترین تعامل اجتماعی رو با آدمها داشتم. برای خودم خیلی عجیب بود، کلا شش نفر رو از نزدیک دیدم و باهاشون حرف زدم، که دو تاشونم همین امروز با هم دیدم. علی اصغر خیلی یهویی پیشنهاد داد کی بریم شام بخوریم، […]
نمیدونم چی شد که این فیلم رو دیدم، شاید امتیازش در IMDb بود، البته به نسبت سال ساختش واقعا فیلم خوبی بود، بیشتر از اون جهت برای من دیدن این فیلم جذاب بود که اصلا داستان این فیلم رو یکم فراموش کرده بودم، مترسک و […]
هفتهی خوب و غم انگیزی بود، هفتهی خوبی بود چون تونستم کلی طبق برنامه پیش برم، یک فیلم سینمایی خوب ببینم، یک کتاب خیلی عالی بخونم که هفتهی دیگه معرفیاش میکنم. سه روز در هفته ورزش کنم، چند جلسه کلاس خلبانی شرکت کنم. کلی تسک […]
هفتهی سوم هم موفق شدم با موفقیت و طبق برنامه پشت سر بگذارم. روز اول رو تهران نبودم و با یکی از دوستانم انجامش دادم، البته وسطش انصراف داد و مجبور شدم نصف مسیر رو خودم طی کنم، روز دوم رو تنهایی بعد از کلاس […]
من آدم به شدت اجتماعی هستم و جدیدا احساس میکنم به همون اندازه هم از اجتماع فرار میکنم. دارم به سمت منزوی شدن پیش میرم، کمتر دوست دارم زمانم رو با آدمها بگذرونم. جالب اینجاست که از تنهایی متنفرم. من فقط تنهایی خود خواسته رو […]
دیشب یک ساعت بعد از خوابیدن، از خواب پریدم، دستم روی قلبم بود، احساسش میکردم، فکر میکردم قلبم از سینهام دراومده و گرفتمش توی دستم. از اتاق زدم بیرون و با چهرهی بهت زدهی مامان مواجه شدم که گفت چی شده؟ اون لحظه مغزم درست […]
از اول تا آخر فیلم فکر میکردم این فیلم رو دیدم ولی خب چون تا آخر فیلم یادم نیومد، دیدمش. فیلم جالبی بود. همیشه کوسه برای من حیوان عجیبی بوده ولی خدا رو شکر دوست نداشتم از نزدیک ببینمش، ولی واقعا دوست داشتم دلفینها رو […]
فکر میکنم اواخر سال ۱۳۸۹ بود، هر وقت از تهران بر میگشتم، با یک تابلوی بزرگ مواجه میشدم که روش نوسته بود، شهر جدید امیرکبیر، ولی هر چی اطرافش رو نگاه میکردم، خونه که هیچی، آلونک هم نمیدیدم. تا اینکه یک سال بعد یعنی در […]
امسال قرار نبود سیزده بدر بریم بیرون، چون روز قبلش دل رو زده بودیم به طبیعت ولی خب بابا صبح سیزدهم بیدار شد و با خودش بلند بلند طوری که ما هم بشنویم حرف میزد، این چه وضعیتی هست، چرا باید سیزدهم خونه بشینیم، ما […]
هفتهی خوبی بود، نسبت به همهی هفتههای دوم فروردینی که تا حالا داشتم و به یادشون میارم. چون کلی از برنامههای عقب افتادهی هفتهی اول رو جبران کردم و اجازه ندادم هفتهی ریکاوریم در شروع برنامه از بین بره. جالب اینه اومدیم اراک و در […]
روزهایی که تصمیم دارم برم پیادهروی واقعا سختترین روزهای زندگیم شده، اصلا دوست ندارم، واقعا خودم رو نمیفهمم، چون من همینطوری عادی توی خونه کیلومترها راه میرم. شاید چون برنامهریزی کردم باهاش مشکل دارم! نمیدونم. خلاصه تا زمانیکه لباس نپوشم، بند کفشهام رو نبندم، در [&hell
همینطوری خودم درگیر این سوال بودم تا اینکه خواهرم یک عکس نوشته فرستاد که روش نوشته بود: «من تو ۹۹درصد کارهام افتضاحم، اما دلیل موفقیتم اینکه که تمرکزم روی اون یک درصدیه که توش عالیم» – گری وی. البته این جمله برای من صادق نیست، […]
قرار نبود این فیلم رو ببینم ولی امروز دیدم برندگان اسکار رو مشخص کردن و این فیلم به عنوان بهترین فیلم انتخاب شده، گفتم دیگه باید ببینمش، واقعا جذاب و دوست داشتنی بود، از فیلمهایی که توش ساز و آواز داره خیلی خوشم میاد. جایی […]
این کتاب رو خیلی وقت بود که خریده بودم. احساس میکردم از اون دسته کتابهای زرد باید باشه که نمیدونم چرا خریدمش، ولی وقتی شروع به خوندنش کردم، عاشقش شدم. فوقالعاده بود. خیلی از حرفهای این کتاب رو من طی سالهای گذشته به دوستانم زده […]
هفتهی اول عید قرار بود یک فیلم ببینم و به پیشنهاد خانواده «دینامیت» رو دیدم، واقعا مزخرف بود، تا همین امروز درگیرش بودم و حالم ازش بهم میخورد، دلم نمیومد بنویسم چنین فیلمی دیدم. پوچ، بیمحتوا، مزخرف و …. ولی هر طوری بود وقت خالی […]
خیلی وقت بود دوست داشتم دویدن رو شروع کنم ولی از اونجایی که خیلی وقته از هر نوع ورزشی فاصله گرفتم باید آروم آروم پیش برم تا به خودم آسیب نزنم. بعد از خوندن کتاب «راهنمای مقدماتی دویدن» علاقهام بیشتر هم شد، همیشه دوست داشتم […]
اصولا باید هفتهی اول فروردین رو در نظر نگرفت، ولی برای من اینطوری نشد و از این بابت خیلی خوشحالم، چون احساس میکردم هفتهی ریکاوری رو باید در همین شروع برنامه از دست بدم. در مجموع ۱۴ فعالیت کاری رو پیش بردم، دو تا کتاب […]
این کتاب رو به خاطر عنوانش خریدم، البته بعد از خرید فهمیدم مجموعه کتاب هستند و چند تا دیگهشون هم خریدم، به نظرم خیلی دربارهی این موضوعات حرف زده شده، بقیهی کتابها رو هنوز نخوندم ولی احساسم اینه همشون رو میشد در یک کتاب خلاصه […]
شب اول سال جدید رفتم سر کمد، هر چی بازی داشتیم رو برداشتم و آوردم گذاشتم وسط خونه و خیلی بیاختیار گفتم، «أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ»، خودم خندهام گرفته بود، در تمام بیست سال گذشتهی زندگیم به یاد ندارم این آیه از ذهنم هم خطور کرده باشه. […]
سال پیش ناصر رو خیلی ناراحت کرده بودم، حالم خوب نبود و اصلا فکر نمیتونستم بکنم و ناصر هم ازم کاری خواسته بود که باید خیلی فکر میکردم، ولی خب اونقدر عقب انداختم که از دستم ناراحت شد، گذشت تا شب عید، رفتم یک شاخه […]
این کتاب رو از نمایشگاه کتاب خریدم، راستش عنوانش رو خیلی دوست داشتم، راهکارهای عملی برای رهایی از بیعملی! البته بعد که کتاب به دستم رسید با خودم گفتم آدم بیعمل باقی بمونه بهتر از اینه که ۴۵هزار تومان بابت یک کتاب پنجاه صفحهای پول […]
به رسم هر سال آخرین نوشتهی بلاگم مربوط به کولهپشتی است. برای مرور فعالیتها، تجربهها و عملکردم در سالی که گذشت و برنامهریزی برای آینده. این کار بهم کمک میکنه خیلی سریع کارهای مهم و تاثیرگذاری که طی یک سال گذشته انجام دادم رو مرور […]
امروز اولین روز از اولین هفتهی سال ۱۴۰۱ است، هر چند فردا سال تحویل میشه. سال ۱۴۰۰ رو با تمام فراز و نشیبهایی که داشت دوست داشتم. خیلی با برنامهتر از همیشه زندگی کردم، کارهایی کردم که هیچ وقت در زندگیم انجامشون نداده بودم. یکی […]
باورم نمیشه زمستون هم تموم شد، از همه سختتر باورم نمیشه سال ۱۴۰۰ تموم شد، چقدر عمر انسان کوتاه و مسخره است، اگر همین شمردن روزها و سالها و … هم نبود خیلی زودتر از چیزی بود که فکرش رو میکردیم. نمیخوام دربارهی تکتک کارهایی […]
من خودم اولین دوچرخهام رو کامل یادمه، در اصل دوچرخه نبود، سهچرخه بود، ولی عاشقش بود، خدایی هم خیلی خوشگل بود، هنوز مثل اون رو ندیدم. یک روز با پسر همسایه رفته بودیم کوچه بازی کنیم، یک نونخشکی اومد گفت بچهها فروشی نیست؟ من گفتم […]
بعضی وقتها یک کارهایی میکنم که خودم میمونم واقعا چرا؟ یک بار روز عروسیم داشتم در خونه نصب میکردم، امسال هم شب عید یادم افتاد باید بنایی کنم و یکی دو تا از دیوارهای خونه رو آجرنمای سفید کنم. همیشه هم احساسم اینه کار دو […]
من با بهزاد توی دانشگاه آشنا شدم و بعدش در مدتی که سرباز بود خیلی میدیدمش، یعنی هر روز میدیدمش، سر یک پروژهای خیلی کمکم میکرد، چند سالی بود ندیده بودمش، خیلی وقت هم بود که میگفت بیا هم رو ببینیم ولی نمیدونم چرا جور […]
دیشب به خاطر قلب درد نتونستم بخوابم، صبح یکی دو ساعت خوابیدم و بعد از بیدار شدن، چند تا کار رو انجام دادم و رفتم بیمارستان نیکان غرب، خیلی ازش خوشم اومده، شبیه بیمارستان نیست، بیشتر هتله. رفتم گفتم نمیدونم چی شده، علائم رو توضیح […]
سال پیش برای هدیهی سال نو با مهدی گپ زده بودم و یک همکاری کوچیکی با هم داشتیم، چند باری مهدی رو از نزدیک دیدم، با هم گپ زدیم و کلی لذت بردیم. وقتی بعد از یکسال دوباره هم رو دیده بودیم و داستان زندگی […]
خیلی وقت بود که دوست داشتم میلاد اسلامیزاد رو از نزدیک ببینم و باهاش گپ بزنم. خیلی ویژگی و روحیات مشترک با هم داشتیم. داستان زندگیش بدتر از من پر از فراز و نشیب بود. از شنیدنش سیر نمیشدم، اول قرار بود با هم شام […]
هفتهی ریکاوری خیلی برای من معنی نداشت، چون زمستون امسال رو شبیه چالشهای قبلی پشت سرنگذاشتم، البته خیلی عالی بود. کلی کلاس خلبانی شرکت کردم، رسما یک درس رو تموم کردیم، با کلی آدم گپ زدم برای اجرای یک پروژهی جذاب در سال جدید، یک […]
من تا قبل از ادغام بانک انصار با سپه خیلی دوستش داشتم، خیلی بانک خوبی بود، طرحهای خیلی خوبی داشت، بانک پیشرویی بود به نظرم به خصوص در حوزهی خدمات الکترونیک، بعد از ادغام، دهن ما سرویس شد. گویا قبلا بانک انصار از نرمافزارهای یک […]
من آدم خودسری هستم، ولی با این حال دوستان و بزرگترهایی دارم که میتونم باهاشون جلسات کوچینگ داشته باشم، خودم رو بریزم بیرون و از نو سر هم کنم. چند جلسه با یکی از این بزرگترها داشتم، حالا نمیدونم من مشکل دارم و نمیفهمم که […]
عرفان رو بار اول توییتر دیدم، برام جالب اومد، بعدا فهمیدم یکی از دوستانم تصمیم داشته یک دیدار دوستانه با من و عرفان بگذاره، این موضوع جالبتر شد تا اینکه هم رو دیدیم. آدمی پر از رویا و کلی ترس. البته خیلی به نظرم در […]
دیدن آدمهای جدید بخشی از زندگیم شده، فعلا بدون هیچ برنامهای این کار رو دارم میکنم. امروز هم یک دوست جدید پیدا کردم و تصمیم گرفتیم با هم یک کار کوچولو انجام بدیم. خیلی اون کار رو دوست دارم ولی واقعا نمیدونم چه اتفاقی ممکنه […]
من دوستانی دارم که حداقل ۲۰سال از آشناییمون میگذره و حداقل سالی یکبار هم رو میبینم، واقعا لذت بخشه برای من، چون ادامهی داستان زندگیشون رو میشنوم، انگار یک سری کتاب دارم که هیچ وقت تموم نمیشن، این کار برای من خیلی آموزنده است، درسهایی […]
امسال به سه تا مجموعهی مختلف برای سرمایهگذاری روی پروژههای نیمهتمام وارد مذاکره شدم. البته قرار نبود اولش برای این کار باشه، صرفا برام جذاب بود این کار رو انجام بدم. بعدش دیدم میتونم با خودم گفتم چرا که نه. در طی این مذاکرات خیلی […]
فکر کنم این هفته یکی از پیچیدهترین و پرکارترین هفتههای سال بود، میخواستم روز تولدم چند تا کار رو به سرانجام برسونم، یکی بالا آوردن سایت Twelve Design بود. یکی نوشتن لیست رویاهام، یکی نوشتن پستهای بلاگ عقب افتاده، یکی نوشتن پست بلاگ روز تولدم […]
این روزها خیلی برای دیدن آدمها وقت میگذارم و واقعا برای من لذت بخش و دوستداشتنی هست. چند وقت پیش دوستی بهم پیام داده بود که آیا امکانش هست یک کتاب رو چاپ کنیم! موضوع کتاب برای من جذاب بود و قبول کردم. بعد به […]
همیشه معتقد بودم آدم باید در زندگیش یک بزرگتر داشته باشه. منم خوشبختانه همیشه چند تا بزرگتر داشتم که باهاشون مشورت کنم، ازشون کمک بگیرم و …، چند وقت پیش با یکی از این بزرگترها پروژهای رو شروع کرده بودم که به دیوار منتقل شد، […]
اولین نفری که فردای روز تولدم دیدم سپیده بود، قرار بود همراه با دلبر و لیلی بریم بیرون شام بخوریم. شب خیلی دوستداشتنی بود، کلی تعریف کردیم، از کارهایی که در حال انجامش بودیم، از کارهایی که دوست داشتیم انجام بدیم، سختیها و مشکلاتمون و […]
روز تولدم همیشه برام یکی از مهمترین روزهای زندگیم بوده، حالا هیچ فرقی هم با روزهای دیگه نمیکنه ولی من خیلی دوستش دارم و همیشه براش برنامه داشتم که در ادامه حتما دربارهشون صحبت میکنم. به نظرم بد نیست برای شروع نگاه اجمالی داشته باشم […]
چند وقتی زده بود به سرم که مدرک جدیدی در حوزهی گردشگری بگیرم، اول فکر کردم فقط یک آزمون جامع باید بدم، بعدش فهمیدم نه آزمون مصاحبهی زبان هم داره، اسم زبان میاد حالم بد میشه، بار اول ثبت نام کردم و گفتم آزمایشی شرکت […]
آخرین باری که لیست رویاهام رو نوشته بودم فکر میکنم شش سال پیش بود، یه لیست بلندی بود که فکر میکردم به هیچ کدوم قرار نیست برسم ولی راستش الان به خیلیهاش رسیدم و یا در مسیر رسیدن به خیلیهای دیگهشون هستم. برای همین تصمیم […]
عجب هفتهای بود واقعا، خودم از راندمان خودم در عجب موندم. یک طرح تجاری برای یک پروژهی جدی به صورت شوخی نوشتم، خیلی بهم چسبید. کلی جلسه با آدمهای مختلف برای انجام کارهای مختلف داشتم. روی بستهی آموزش رباتیکم کلی کار کردم، روی محصول جدیدم […]
امروز توییت کرده بودم که از نظرتون ابعاد مختلف زندگی چه چیزهایی میتونه باشه، یکی از بچهها جوابی داد که ذهنم رو مشغول خودش کرده بود، آخر پیامش هم گفته بود این رو در پادکست ۱۰صبح، از دکتر نظری شنیده. برام جالب شد، موضوع واقعا […]
انتخابات یادم نیست کی بود ولی من با دوستی آشنا شدم که بینش سیاسیمون شبیه هم نبود، دوستانمون داشتن با هم دعوا میکردن و ما یه گوشه داشتیم با هم آشنا میشدیم و به بقیه میخندیدم. از اون روز به بعد تا الان با هم […]
هر وقت میرم اراک، مامانم میگه برو دنبال مادربزرگت و بیارش اینجا، خیلی دلش برات تنگ شده، منم همیشه همین کار رو میکنم. اینبار نشسته بودم پشت میز و داشتم کار میکردم، یهو دیدم با یک سبد اومد بالای سرم و گفت پاشو بریم یه […]
بعد از مدتها نشستم برای یک ایده، طرح تجاری نوشتم، واقعا بهم چسبید، خیلی وقت بود این کار رو نکرده بودم. این کار رو برای مسخرهبازی انجام دادم. در اصل برای یک رویداد کارآفرینی ارسال کردم و اسم کلیهی اعضای خانواده رو به عنوان تیم […]
بعد از مدتها دوری از کار تصمیم گرفتم یه کارهایی رو شروع کنم، اولین چیزی که به ذهنم رسید رباتیک بود. تصمیم داشتم کاری رو شروع کنم که هم دورهی ویدیویی داشته باشه، هم بستهی فیزیکی. امروز چند تا جعبهی آماده سفارش دادم تا بتونم […]
امروز وقت دکتر هوانوردی داشتم، صبح زود از خواب بیدار شدم و حرکت کردم به سمت تهران، وقتی رسیدم بدو بدو رفتم سمت کلینیک، وقتی رسیدم جواب آزمایشها رو داد دستم، با دیدن نتیجهی آزمایش اعتیاد گل از گلم شکفت، چون دکتر گفته بود به […]
این هفته هم برای خودش هفتهای بود، کاملا احساس میکنم به روزهای اوج خودم برگشتم، کارهای خیلی هیجانانگیزی انجام دادم، کلی جلسه با آدمهای مختلف داشتم برای پیشبرد کارهای مختلف مثل کمپین شازدهکوچولو، رونمایی از این کمپین واقعا حالم رو سر جاش آورد، طرحهای نهایی […]
امسال یک کار جالبی که کردم این بود که تمام هزینههای زندگی رو ثبت کردم، با خودم گفتم وقتی این کار اینقدر به نظم مالی زندگیم کمک کرد، بهتره قدم بعدی رو محکمتر و بلندتر بردارم، نشستم لیست تمام کارهایی که نیاز به هزینه داشتن […]
امروز هر چی وسایل فیلمبرداری داشتم رو گذاشتم عقب ماشین و رفتم اراک، اونجا میتونستم چیزی که میخوام رو بسازم. رفتم زیرزمین، یک دیوار رو تمیز کردم، رنگهای سیاه و سفید خریدم، یک روز فقط داشتم رنگکاری میکردم و حاصل کار خوب بود، بعد نورپردازی […]
امروز روز ولادت امیرالمومنین بود، خیلی ایشون رو دوست دارم و مثل تمام آدمهایی که دوستشون دارم و روز تولدشون برام مهمه و یادم میمونه، امروز هم یادم بود. نمیدونستم باید چی کادو بخرم، دست خالی هم نمیشد، تمام تلاش خودم رو کردم تا بالاخره […]
خیلی فیلم خوبی بود، مثل فیلمهای قدیمی خودمون که جمشید هاشمپور بازی میکرد، دقیقا یاد همون هم افتادم، ولی داستان فیلم برام جالب بود. یه موردی که از قدیم دوست داشتم ضمانت کردن و حمایت کردن بود، مثلا میگفتن فلانی در حمایت منه و هر […]
شنبه رو واقعا طوفانی شروع کردم، با تمام وجودم احساس کردم به روزهای اوج خودم برگشتم، روزهایی که صبح با امید و انرژی زیاد از خواب بیدار میشدم و شروع میکردم به انجام کارهایی که عاشقانه دوستشون داشتم، امروز شونزده تا فعالیت مرتبط با اهدافم […]
دیدن این فیلم خیلی برام جالب بود، چون اول فیلم رو دانلود کردم، نشستم دیدم، بعد از دو ساعت و چهل دقیقه دیدم نوشته حالا قسمت دوم رو ببینید. اصلا روحیهام رو باختم، چون دومی هم همین حدود بود، یعنی بیشتر از پنج ساعت فیلم. […]
این هفته هم جالب بود برای خودش، اولش که با جلسهی نهایی کردن پروژهی مشترکم با مصطفی شروع شد ولی به نتیجهای که باید میرسیدیم نرسیدیم و انتقال پیدا کرد به هفتهی بعد، ولی جلسهی خوبی بود به نظرم. از فضای کار اشتراکی زرافه بازدید […]
نمیدونید چقدر عاشق این کتاب شدم، اولش گفتم احتمال وقت تلف کردن باشه، بعد که شروع کردم به خوندن دیدم ۱۰دقیقه بیشتر طول نکشید ولی اندازهی هزاران دقیقه یاد گرفتم، فوقالعاده بود، همیشه انتقاد داشتم وقتی میشه یه حرفی رو توی ۱۰ دقیقه زد چرا […]
من خودم عاشق فیلمهای علمی، تخیلی بودم، ولی حس میکنم این روزها فیلمهایی رو دوست دارم که داستان داشته باشند، یک داستان واقعی جذاب، به نظرم داستان زندگی آدمها اونقدر زیاد و جذاب هست که نیازی به فیلمهای علمی، تخیلی نباشه، ولی خب سلیقه است. […]
شنبه بود فکر میکنم که به پیشنهاد مصطفی رفتیم بازدید از خانهی خلاقیت زرافه، بیشتر فضای کار اشتراکی بود با امکانات کارگاهی، ولی واقعا بعضی از امکاناتشون رو دوست داشتم، دلم خواست چنین چیزی برای خودم داشته باشم، البته خیلی قشنگتر، به نظرم زرافه، برندینگش […]
خیلی فیلم قشنگی بود، جایی از فیلم میخواستم کشیش رو برم اونقدر بزنم تا بمیره، موسیقیها و شعرهای سوئدی هم خیلی دوست داشتم، به نظرم همین فیلم باعث شد من به سوئد علاقهمند بشم. این حجم از آزادی رو واقعا در غرب دوست دارم، به […]
دیروز جلسهی نهایی رو برای ارائهی اون سلسله جلسات داشتیم، نفهمیدم خوب بود یا نبود ولی خودم خوشحال بودم، حس میکنم دارم بر میگردم به روزهای اوج خودم. اون قسمت خلاقیت و فکرهای جالب و وصل کردن چیزها بهم دوباره فعال شده برام. میشه گفت […]
رسیدم به قسمت فیلمهای هندی IMDb، ولی به نظرم صنعت فیلمسازی هند پیشرفت خیلی چشمگیری داشته دقیقا مثل ما که پسرفت عالی داشتیم. محتوای فیلمهاشون خیلی خوب شده. کمتر از اون صحنههای عجیب فیلم هندی قدیمی میشه دید که یکی میاد و هزار نفر رو […]
این هفته هم پر بود از اتفاقات جالب و جذاب، شنبه که یک جلسه برای تداوم جلسات با بعضی از دوستان برای رسیدن به نقطهای که بتونیم همکاری مشترک داشته باشیم، بود. یکشنبه جلسهی دیگهای که فکر میکردم شوخیه، هنوزم نمیدونم البته چقدر جدیه، ولی […]
یادم نیست آخرین باری که سجاد رو دیده بودم کی بود، فقط یادمه سر فیلمبرداری فیلم کوتاه الیاس یهویی بهش عنوان جانشین تهیه رو دادم که به جای من حضور داشته باشه و به جای من گاهی تصمیم بگیره. حس جالبی بود. این بار هم […]
بعد از جلسهی شنبهی هفتهی گذشته، قرار شد شنبهی این هفته با یکی از دوستان جلسهای داشته باشیم برای معرفی به همدیگه، بعدش به این نتیجه رسیدیم بد نیست چند روز پشت سر هم جلسه داشته باشیم، هر روز دربارهی یک موضوعی جلسه داشتیم، زمان […]
یکشنبه قرار بود برم جایی دربارهی آموزش و دورههایی که ضبط کردیم گپ بزنم، وقتی رسیدم نمیدونم چی شد که تصمیم گرفتم به جای این کار داستان تعریف کنم. داستان خودم رو. بیاختیار شروع کردم به حرف زدن. از چیزهایی گفتم که شاید نیازی نبود […]
بعد از دیدن این فیلم داشتم به حال خودمون غصه میخوردم، اینا دنبال چی هستن، ما دنبال چی هستیم، اینا چه چیزهایی به بچههاشون آموزش میدن و دغدغههاشون چیه! ما چی آموزش میدیم و دغدغههامون چیه! از عقب بودن به نظرم یه چیزی فراتر هستیم. […]
امروز قرار بود با بچهها بریم بولینگ، لیلی هم قرار نبود ببریم، وقتی داشتیم میرفتیم خواب بود، نمیدونم چی شد دلم گرفت، احساس کردم اگر بیدار بشه و بفهمه ما تنها رفتیم ناراحت بشه، بیدارش کردم و در کمال ناباوری و با اخلاق خوش گفت […]
امروز یادم نیست برای کدوم پیام قدیمی میلاد بهم پیام داده بود و آخرش گفته بود خیلی دوست داره در ویدئوهایی که با عنوان کارگاه درست میکنه با هم گپ بزنیم، اونم تو قسمت ابوالمشاغل. جالب اینجا بود که بهش گفتم امروز دو ساعت بعد […]
میبینم که این چالش هم به نیمه رسید و من هنوز مشخص نکردم دقیقا چه چیزی از این چالش میخوام، البته یک جورایی ذهنی میدونم، دوست دارم بیشتر ذهنم رو مرتب کنم و خودم رو برای یک مسیر هیجانانگیز آماده کنم. این هفته چند جلسهی […]
بعد از اینکه دو بار این امتحان رو افتادم یعنی همون آیروداینامیک خودمون رو، دیگه دوست نداشتم دوباره امتحان بدم. البته اینکه اصلا نمیخوندم هم بیتاثیر نبود ولی دوست نداشتم ادامه بدم، انگار به زمین بسته شده بودم، ولی یکی از دوستام خواست باهاش برم […]
اولش دوست نداشتم این فیلم رو ببینم، دلیلش رو نمیدونم چی بود ولی وقتی شروع کردم به دیدنش دیگه نتونستم از پای فیلم بلند بشم، واقعا داستان پیچیده و جذابی داشت هر چند بیشتر خاک بر سری هم بود (لبخند). به نظرم هر چیز دیگهای […]
خیلی اتفاقی فهمیدیم نمایشگاه کتاب تهران امسال مجازی هست و با توجه به اینکه ما هم کتابها رو در خانهی کتاب ثبت کرده بودیم، امسال میتونستیم در نمایشگاه شرکت کنیم. خیلی به نظرم حس خوبی داشت. چند روزی درگیر تدارک الزامات نمایشگاه بودیم تا اینکه […]
روز مادر برای من یکی از خاصترین روزهای سال بوده و هست. تفاوت این سالها با سالهای پیش بود این بود که بیشتر فکر و ذکرمون درگیر مادرهامون بود ولی جدیدا دلبر خودش هم مادر شده، حتی فکر کردنش هم بامزه است، مثل حسی که […]
به تمام معنی کلمه فیلم غمانگیزی بود برای من. راستش نمیدونم دربارهاش چی بگم، گاهی زندگی اونقدر پیچیده میشه که تحلیل کردنش خیلی سخت میشه. این فیلم هم یه جورایی زندگی بود. من در زندگیم آدمهای این چنینی زیاد دیدم. خیلی وقتها هم برام سوال […]
دوست داشتم حتما دربارهی دیدار امروز بنویسم، نمیخوام توضیح زیادی دربارهی این دیدار بدم، شاید در آینده دربارهاش نوشتم، ولی احساس خیلی خوبی بهش داشتم، شاید قرار بود یک ساعت گپ بزنیم ولی ساعتها طول کشید، یادم نیست چقدر، شاید چهار یا حتی پنج ساعت. […]
این هفته برام جالب بود، چند تا تصمیم گرفتم که بعدش ادامه ندادم، یکی یادگیری زبان بود، یکی یادگیری برنامهنویسی بود، دلیلش هم این بود که باید برای چند جا پروپوزال مینوشتم، وقتی میخوام طرح بنویسم دیگه ذهنم نمیکشه همزمان چیزی یاد بگیرم. دو تا […]
چند وقتی هست که روی آخرین مرحله از ساخت محصولم گیر کردم، اونم طراحی یک کاتالوگ برای معرفی محصول هست، کلی وقت گذاشتم تا ببینم باید چه قسمتهایی رو در اون بیارم، طراحی کلی رو انجام دادم، محتواهای لازم رو چیدم و نمونهی اولیه رو […]
این هفته با شرکت در مراسم رونمایی آکادمی زرین چند تا اتفاق جالب برام افتاد، اول اینکه قدم در فضایی گذاشتم که چند وقت بعد دوباره بهش مراجعه خواهم کرد، البته این رو برای این میدونم که این مطلب رو چند هفته بعد دارم مینویسم. […]
خیلی فیلم عجیبی بود، واقعا همین که در غرب این امکان وجود داره بر علیه کار اشتباه حتی کلیسا فیلم بسازند به نظرم فوقالعاده است. نمیدونم گاهی هیچ حرفی نزدن خیلی تاثیرش بیشتر از حرف زدنه، منم ترجیح میدم چیزی نگم. فیلم فوقالعادهای بود به […]
خیلی برام جالب بود پارسا رو از نزدیک ببینم، وقتی دیدمش هم پشیمون نشدم. ولی خب گاهی آدمها رو میبینیم ولی چیزی که ازشون انتظار داریم نیستند. این خیلی اتفاق عجیبیه. زیاد اتفاق میفته، مثلا فکر میکنید شما با یک نفر دوستان خیلی صمیمی میشید، […]
خیلی فیلم عجیب و پیچیدهای بود. روایت سه داستان در هم تنیده شده، یک جورایی انگار موضوع فیلم تقدیر بود. همیشه دوست داشتم یک مدت جای خدا باشم ببینم چطوری این همه داستان رو مدیریت میکنه و بهم مرتبط میکنه! خودمونیم خدا بودن هم اونقدر […]
خیلی وقت بود پدرام رو دنبال میکردم، امروز خیلی اتفاقی دیدم یک اسپیس در توییتر باز کرده و منم رفتم داخل و دیدم خودمون دو نفر هستیم، شروع کردیم دربارهی کارهایی که میکنیم حرف زدن، خلبانی، مهاجرت و برنامهنویسی. حرفهای خیلی جالبی زدیم، من کلی […]
این هفته بیشتر به گپوگفت با دوستان گذشت، کلی با لیلی خانم گپ زدم، با کسری دربارهی پزشکی حرف زدم، با رضا دربارهی برنامهنویسی و مهاجرت و با ابراهیم دربارهی زندگیش، خلاصه خیلی داستان گوش کردم. تازه این وسط امید هم دیدم و باهم شام […]
لیلی وقتی بهم میگه بابا خندم میگیره، هنوز باورم نمیشه بابا شدم. این هفته یک روز قرار شد من برم از خونهی مامانبزرگ و بابابزرگش بیارمش خونه، ولی نمیومد، منم زدمش زیر بغلم و سوار آسانسور شدم، پایین که رسیدیم، گذاشتمش زمین، بهش گفتم گریه […]
این هفته قسمت بود با چند نفر از دوستانم که دیگه ایران نیستن گپ بزنم، یکی هم رضا بود. خیلی خوشحالم شدم واقعا، کلی دربارهی مهاجرت و پستی و بلندیهاش حرف زدیم، قعلا همچنان قانع نشدم برای مهاجرت کردن. نکتهی جالب اینجا بود که بعضی […]
خیلی جالب بود برام که تا حالا این فیلم رو ندیده بودم، شاید به هر کی بگم بهم بخنده، اینقدر اسم راکی رو شنیده بودم ولی نرفتم فیلمش رو ببینم. خیلی فیلم قشنگی بود، شاید هم اون راکی که اسمش رو شنیده بودم این راکی […]
باورم نمیشه بیشتر از چهار، پنج سال میشه که من کسری رو میشناسم، خیلی احمقانه و اتفاقی هم باهاش دوست شدم، آدم جالب، دوستداشتنی و با محبتی هست به نظرم. بعد از مدتها امشب تصمیم گرفته بود تلفنی با هم گپ بزنیم، از وقتی از […]
چند روز پیش توییتی کرده بودم دربارهی اینکه میخوام در حوزهی آموزش برای بچهها یک کارهایی بکنم، چند نفر پیشنهاد همکاری دادند و من سر فرصت باهاشون گپ و گفت کردم، امروز نوبت به دوستی به نام ابراهیم بود، با هم در یک کافهای قرار […]
یک فیلم دوست داشتنی دیگه، به خصوص که بر اساس یک داستان واقعی بود و رانندگی و سرعت که من عاشقش هستم، خیلی جالبه من شاید آدم ریسکپذیری باشم ولی اصلا آدم خطرپذیری نیستم، کاری که با جونم رابطه داشته باشه رو خیلی روش ریسک […]
این هفته کلی کار انجام دادم، یک چالش جدید در حوزهی آموزش رو شروع کردم، چند تا فیلم سینمایی دیدم، تولد یکی از دوستانم رو بهش تبریک گفتم و باهاش گپ زدم، کسی که سالهاست در حال فراموش کردنش هستم. باز هم پنیک کردم و […]
بعد از شش سال هنوز هم یادمه، این موضوع برام خیلی جالبه، به نظرم خاطرات گذشتهام رو دوست دارم، نمیخوام فراموش کنم. بالاخره با تمام بالا و پایینهایی که داشتیم بخش مهم و تاثیرگذاری از زندگی هم بودیم.
فیلم خیلی باحالی بود، به خصوص ماجرای دیوار اریحا در فیلم. به نظرم عاشق شدن در یک لحظه اتفاق نمیفته، شاید هم بیفته ولی در طول زمان هست که تبدیل به دوست داشتن عمیق میشه و زمانیکه تبدیل به دوست داشتن بشه اون وقته که […]
طی چند سال گذشته جمع زیادی از دوستانم از ایران رفتند، این اتفاق خیلی در روحیهی من تاثیر گذاشته بود، طی چند ماه گذشته خودم هم دنبال مهاجرت بودم ولی بالاخره تصمیم گرفتم بنا به دلایل مختلف حداقل تا چهار سال آینده ایران بمونم، برای […]
نبرد الجزیره، از اون فیلمهای جذابی بود که دیدم. اسم الجزایر رو زیاد شنیده بودم ولی نمیدونستم یکی از مستعمرات فرانسه بوده و فرانسه با چه وضعیتی اونجا رو ترک کرده. این که یک کشور قسمت اروپا نشین و مسلمان نشین داشته باشه و کلا […]
امروز بالاخره تصمیم گرفتم کاشیکاری یاد بگیرم. رفتم یک سری کاشی اضافی خونه داشتیم، سر راه چند تا چسب کاشی و چکش پلاستیکی خریدم و برای بابا آوردم تا یک آشپزخونهی کوچولوی توی تراس براش درست کنم. اولش حس میکردم کار من نیست، به نظر […]
خیلی فیلم قشنگی بود، به خصوص که یک داستان واقعی پشت این فیلم بود. البته همزمان خیلی هم دردآور بود، میدونید همیشه با خودم فکر میکردم سازمان ملل تشکیل شده تا از حقوق مردم ملتها دفاع کنه، ولی گویا این شکلی نیست، جاهایی که باید […]
این هفته چند تا فیلم سینمایی دیدم، به بابا برای بازسازی خونهشون کمک کردم و آخر هفته با هم رفتیم شهرکرد. هیچ کار مفید دیگهای به نظرم این هفته انجام ندادم، البته خیلی هم برام مهم نبود، میدونید، بیشتر منتظر یک خبر بودم برای شروع […]
امروز دو دل بودم با بابا برم شهرکرد یا نه، ولی ده دقیقه زود رسیدم خونه و بابا هنوز نرفته بود، با خودم گفتم دیگه قسمت این بوده که منم برم شهرکرد، من خودم خیلی دوست داشتم برم شهرکرد، چون جزء دو استانی بود که […]
فیلم طنز جالبی بود، خیلی برام جالبه غربیها اینقدر اجازه دارن با دینشون شوخی کنند، البته شوخیهای جالب، بعد همینها تا چند سال پیش سر همین دین بزرگترین جنگهای تاریخ رو رقم زدند. عجیب نیست؟ این فیلم رو دوست داشتم، به خصوص جایی از فیلم […]
من هیچ وقت نفهمیدم چرا اینقدر توی زندگیم دچار اضطراب شدم. از وقتی یادم میاد این اضطراب همراه من بوده، حتی در کودکی، سادهترین مسائل زندگی باعث اضطراب شدیدم میشد. اون موقع بچه بودم و بهش اهمیت نمیدادم ولی حالا که بزرگتر شدم و نمیتونم […]
آلفرد هیچکاک واقعا مرد بزرگ و بینظیریه، هر فیلمی ازش میبینم لذت میبرم، نه تنها در زمان خودش، بلکه همین الان هم وقتی فیلمهاش رو میبینی لذت میبری، اصلا سبک ساختن فیلمهای جدید عمدا پوچ و بیمحتوا شدن، انگار فیلم رو بر اساس سلیقهی نداشتهی […]
این هفته بابا تصمیم گرفته بود کف خونه رو پارکت کنه، شرایط طوری بود که ما هم باید کنارشون میبودیم چون مدام باید وسایل خونه رو جابهجا میکردیم. خیلی با دقت نگاه میکردم چطوری کار میکنه، الان خودم میتونم دیگه یک خونه رو پارکت و […]
موندم اگر جنگ ویتنام و جنگ جهانی دوم نبود موضوع بهترین فیلمهای تاریخ سینما چی میشد، بیشتر از هر چیزی علاقهمند شدم یک سفری به ویتنام داشته باشم ببینم سرنوشت این کشور بعد از جنگ چی شده، به نظرم خیلی بهتر از ما باید باشه، […]
این هفته برنامهای برای زمستون نوشتم که در اون فقط حجم مطالعهی کتاب رو کم کردم چون باید کلی درس بخونم، هفتهی اول که خوب بود، چند تا فیلم دیدم، یکم از مستند Home رو دیدم، کارتن محصول جدیدم رو تحویل گرفتم، دندونپزشکی رفتم و […]
این فیلم صرف نظر از فیلمنامهاش، موسیقی بینظیری داشت به نظرم، فوقالعاده لذت بردم از موسیقی این فیلم، بعدش هم به نظرم یک داستان خوب خیلی بهتر از یک داستان بد با جلوههای ویژهی خوبه، یک داستان خوب میتونه خیلی ساده و عمیق باشه و […]
خیلی وقت بود از این کارها نکرده بودم، منظورم ساختن بستهبندی برای یک محصول جدید بود، خیلی گشتم ولی کسی رو پیدا نمیکردم در تیراژ کم برام کارتن شیک و قشنگ درست کنه تا اینکه یادم اومد بابای یکی از دوستانم کارش همین بود، سریع […]
خیلی فیلم جالبی بود، نمیدونم چی شده که رسیدم به فیلمهای فرانسوی، این فیلم داستان زندگی یک نوجوان در سن بلوغ بود که خیلی ساده و روان پیش میرفت، خیلی احساس جذابی داشتم، تو سبک فیلمهای عباس کیارستمی بود. جالب اینجاست که من با دیدن […]
امروز با تحویل گرفتن دستگاه هواساز برای خونه یه جورایی میشه گفت سه تا کاری که قرار بود در زمستان ۱۴۰۰ برای بازسازی خونه انجام بدم هم تموم کردم، هر چند خودم دوست داشتم کارهای خیلی بیشتری انجام بدم ولی خب این دندونپزشکی بهم اجازه […]
فیلمهای فرانسوی به خصوص قدیمیهاشون خیلی با فیلمهای قدیمی آمریکایی فرق دارند، از سبک زندگیشون بگیر تا دغدغههاشون در فیلم، این فیلم هم برام خیلی جالب بود، به خصوص شخصیت سعید، ماجرای سه دوست فرانسوی در یک برههی خاص و در یک محلهی خاصتر، یه […]
امروز برای من خیلی روز هیجانانگیزیه، چون دقیقا یک سال پیش در چنین روزی بود که تصمیم گرفتم بلاگ قبلیم رو با تمام محتویاتش پاک کنم و یک بلاگ جدید بعد از پنج سال راهاندازی کنم که بیشتر به عنوان یک دفترچهی یادداشت شخصی از […]
چالش دوازده به نظرم نقطهی عطفی در زندگی من بود، هر چند هنوز چیزی که باید باشه نیست و هر روز دارم هم خودم رو بهتر میکنم هم برنامهریزی این چالش رو، ولی بدون شک زندگی برام جذابتر از گذشته شده، چون حداقل میدونم یک […]
سخنرانیهای تد رو دوست دارم ولی خیلی وقت هست که نگاه نمیکنم، یعنی فرصت نکردم. این کتاب رو به خاطر عنوانش خریدم ولی راستش هیچ حرف جدید و به درد بخوری برای من نداشت، هر چند شاید برای کسانی که تازه دوست دارند سخنرانی کردن […]
چند وقت پیش یکی از دوستانم دربارهی عطر و ادکلنهای مختلف کلی باهام حرف زد، حتی کلی لینک هم برام فرستاد. قرار بود برم یک روز تستشون کنم، هیچ وقت این موضوع پیش نیومد، تا اینکه امروز برای کاری رفته بودم ایرانمال و خیلی اتفاقی […]
به نظر شاید خیلی مسخره بیاد که برای طراحی قسمتهایی از خونه نیاز داشته باشم یک سری وسایل رو بخرم. دلیلش اینه که من معماری نخوندم، برای همین خیلی تجربی باید بعضی از کارها رو پیش ببرم. الان هم برای ایدهای که برای زنگ ورودی […]
چقدر زود رسیدیم به دیدار دوستانهی دوم، به نظرم زمان خیلی زودتر از چیزی که فکرش رو میکنیم میگذره. در این جلسه قرار بود پیشنهاداتی برای تداوم این جلسات ارائه بدم. بعد از اینکه شروع کردم به حرف زدن، دیدم خیلی فهم مشترکی دربارهی موضوع […]
امروز قرار بود برم دندونپزشکی برای عصبکشی دندونهای جلوم، اولش فکر میکردم یک هفتهای درگیر هستم، چون دفعهی قبلی یکی از دندونهام رو عصبکشی کرد، وقتی دراز کشیدم روی صندلی، بهش گفتم من فقط با آمپولش مشکل دارم، گفت درستش میکنیم. خدایی خیلی خوب زد […]
هفتهی آخر پاییز با خودم گفتم بد نیست دست به یک تجربهی جدید بزنم و چی بهتر از آجرچینی، چون لیلی خانم یکی از دیوارهای خونه رو نابود کرده بود و من دوست داشتم اونجا رو آجر کنم تا هم درستش کرده باشم و هم […]
این هفته هم گذشت، باز هم دو تا فیلم خوب دیدم، پست بلاگ نوشتم، کار کردم، البته کتاب رو نرسیدم بخونم، نیازی هم نبود چون هفتهی ریکاوری بود ولی چون من همیشه عقب هستم همیشه کار برای انجام هست، از همه مهمتر یک دیدار دوستانهی […]
بازم مثل همیشه گند زدم و هر بار که گند میزنم با خودم میگم واقعا چرا؟ دنبال چی هستم؟ چی میخوام اصلا، همیشه در یک بلاتکلیفی احمقانهای به سر میبرم. هیچ چیزی خوشحالم نمیکنه، شاید فقط برای چند لحظه، یا چند ساعت حالم یکم بهتر […]
چند وقتی بود با یکی از دوستانم دربارهی پروژهای که روش کار میکرد حرف میزدیم، از اونجایی که حوزهی فعالیت پروژهی جدیدش خیلی مورد علاقهی من بود بهم پیشنهاد داد با اعضای اصلی تیم یک قرار دوستانه بگذارم و با هم گپ بزنیم. امروز در […]
خیلی فیلم جالب و دوستداشتنی بود، به خصوص که بعد از دیدن فیلم رفتم سرچ کردم و دیدم واقعا چنین داستان و سگی وجود داشته. تازه میفهمم چرا بعضیها اینقدر عاشق سگ هستند، خدایی سگ چرا اینقدر حیوان وفاداریه، خیلی فوقالعاده است یک موجودی آدم […]
نمیدونم چی شد که عاشق پنجرههای مشبک انگلیسی شدم، به خصوص با رنگ مشکی، به نظرم بینظیر هستن. وقتی داشتم خونهی امیرکبیر رو طراحی میکردم، همش دلم میخواست پنجرهها رو بکنم بندازم دور و پنجرههای انگلیسی رو جایگزین کنم ولی خب منطقی نبود، ولی وقتی […]
فیلم خیلی جالبی بود، خیلی دوستش داشتم. اینکه یک آدم چطوری میتونه در شرایط سخت و باورنکردنی روحیهی خودش رو حفظ کنه و طوری زندگی کنه انگار خارج از تمام محدودیتهاشه، اینکه آدم بتونه مدام از حصار محدودیتهای خودش عبور کنه فوقالعاده است به نظرم. […]
در سفری که به اراک داشتم خیلی اتفاقی میخواستم قیمت کندن یک چاه برای تخلیه آب حوض و … رو بدونم، نمیخواستم آب تمیز رو وارد سیستم فاضلاب کنم. از یکی که فکر میکردم میدونست پرسیدم و جواب خیلی سربالایی داد، عصبانی شدم و خودم […]
یک هفتهی دیگه هم گذشت و مثل همیشه یک کتاب خوب خوندم، چند تا فیلم سینمایی دیدم، امتحانات خلبانی رو پیش بردم، در مراسم نامزدی خواهرم شرکت کردم، چند تا پروژهی جدید در خونهی امیرکبیر شروع کردم و براشون خیلی هیجان داشتم. نمونهی اولیه کارتن […]
به نظر خودم من استاد این حوزه هستم، یعنی میتونم اتلاف وقت رو تدریس کنم. خیلی وقته برای بیدار شدن از خواب از ساعت استفاده نمیکنم، به نظرم خیلی احمقانه است که با زنگ ساعت از خواب بیدار بشم، احساسم اینه بدنم خودش شعورش میرسه […]
فیلم خیلی جذابی بود، هم داستان فوقالعادهای داشت هم روایت تصویری زیبا و هم دیالوگهای فوقالعاده. واقعا باید این فیلم رو دید، واکنش مردم در برابر تولیدات شبکههای مختلف، تاثیرگذاری رسانه در جامعه، انتخاب موضوع توسط صاحبان رسانه و کلی ماجرای جالب دیگه، ….
حدودا یک ماه پیش بود که به روانپزشک مراجعه کردم و بهم قرص آسنترا داد، قرار بود کمک کنه تا اضطراب شدیدم رو درمان کنم، ولی بعد از شروع خوردن این قرص زندگیم از هم پاشید، اضطرابم هر روز شدیدتر شد، چندین بار پنیک شدید […]
به نظرم نباید این فیلم رو میساخت، یک فیلم بدون داستان و محتوای درست و حسابی، اصلا قابل مقایسه نبود با فیلم قبلی، خیلی بهونهی مسخرهی برای دیدن دوبارهی هم سر هم کرده بودن، به نظر من که مسخره بود، نمیدونم چرا رتبهی این فیلم […]
دیروز مراسم نامزدیه خواهرم بود، باورم نمیشه اینقدر بزرگ شده که عاشق بشه، چقدر زود میگذره روزگار، انگار همین دیروز بود که به نوشابه میگفت شورابه و ما بهش میخندیدیم، یا به هلو میگفت، گُلو. روزهایی که نمیدونست کیه، قراره کی بشه، به کجا بره، […]
خیلی فیلم جذابی بود، هر چند واقعا نمیدونم چرا چند تا بچه باید دنبال جنازه بیفتن، این همه چیز تو دنیا وجود داشت، ولی واقعا یه جورایی بخشی از زندگی خودم رو در این فیلم دیدم، چیزهایی که وقتی بچه بودن تو ذهنم میگذشت، سوالهایی […]
میبینم که داریم به آخرای پاییز نزدیک میشیم و به خیلی از کارهایی که باید رسیدگی میکردیم نکردیم، به جاش چند تا فیلم خوب دیدم، یک کتاب خوب خوندم، کلی پست بلاگ نوشتم، بالاخره کارهای مالی کتابفروشی کانگونیو هم انجام دادم و دیگه به آخر […]
این کتاب از چند جنبه برام خیلی جذاب بود، یکی آشنایی با خط، زبانشناسی، حروفنگاری و … بود، یکی هم خوندن تحلیل نویسنده دربارهی آثار تورج صابریوند. به نظرم کتاب خیلی مفیدی بود. خیلی چیزهای جدیدی ازش یاد گرفتم. گزیدهای از کتاب: دستیابی به معنا، […]
فیلم قدیمی جالبی بود، هر چند من دقیقا نفهمیدم میخواست چه مفهومی رو به مخاطبش برسونه. رفاقت کردن دیمی و سرنوشت کسی که به خاطر منافع شخصیش نارفیقی میکنه! ترس، اینکه چه بلایی میتونه در طول مسیر زندگی سر آدم بیاره. تفاوت در انتخاب آدمها […]
من معتقدم حضور بعضی از آدمها در زندگیمون اشتباهیه، حتی اگر حضورشون منافع کوتاه مدتی هم برای ما ایجاد کنه. به نظرم این آدمها ضررهای هنگفتی در بلندمدت همراه خودشون ایجاد میکنند. اینقدر تو زندگیم ضرر هنگفت دادم از ارتباطات اینچنینی که دیگه تا حدی […]
یک فیلم فوقالعاده با یک پایان غمانگیز، البته شاید غمانگیز هم نبود، شورانگیز و هیجانانگیز بود، زندگی ما از دید خودمون یک شکلی به نظر میرسه و از نظر اطرافیانمون شکلهای متفاوت دیگه، آدمی که تو زندگیش رویایی رو در سرش داره و در مسیرش […]
امروز بعد از مدتها رفتم دانشگاه تا مدرک کارشناسی مدیریت جهانگردیم رو بگیرم و قاب کنم بزنم روی دیوار اتاقم (لبخند). خدایی اصلا باورم نمیشه لیسانس گرفتم، یعنی هیچ تصمیمی برای ادامهی تحصیل نداشتم، به خاطر مامانم شروع کردم به درس خوندم، آخه اونم همزمان […]
خیلی عجیبه که فیلمهای قدیمی گاهی خیلی طولانی هستند، البته فکر کنم این فیلم در اصل یک و دو داشت، چون حدودا چهار ساعت فیلم بود، دوستش داشتم، فیلم جالبی بود، دربارهی سرنوشت، مسیح، دوستی و برادری، خانواده و … حرفهای جالبی داشت، من قسمت […]
این هفته هم گذشت، در کنار دیدن دو فیلمسینمایی، خوندن کتاب، نوشتن پستهای بلاگ و دیدن دوستان، کتابهای کتابفروشی را به انبار منتقل کردم و قرارداد اون رو فسخ کردم، احساس تلخی بود ولی باید انجام میشد، اگر بنا بر زنده نگه داشتنش بود باید […]
این کتاب رو از کتابخونهی خواهرم برداشتم و شروع کردم به خوندن، حتی قبل از خوندن دربارهاش تحقیق هم نکردم، چرا؟ چون نادر ابراهیمی نوشته بودش، فوقالعاده است این مرد، هر کتابی که ازش خوندم سرشار از تفکر و نکات ناب برای زندگی بود، خیلی […]
امروز برای ساعاتی با مامان تنها بودم، داشت کارهای خونه رو میکرد، یهویی دیدم خیلی نمنم داره گریه میکنه، گفتم چی شد؟ گفت من هر جایی از این خونه رو که میبینم یاد تو میفتم، واقعا هیچ بچهای کاری که تو کردی رو نمیکنه! خیلی […]
یک فیلم کاملا دیالوگمحور و پر محتوا، خیلی این فیلم برای من جالب بود، به نظرم گاهی بعضی از آدمها در زندگیشون به جایی میرسند که شاید از پدر و مادر خودشون خیلی ناراضی باشند، خیلی دلشون پر باشه، دوست داشته باشند باهاشون درد دل […]
امروز قرارداد کتابفروشی را به یکی از دوستانم واگذار کردم که کار پوشاک میکرد. ناراحت نبودم ولی اضطراب شدیدی داشتم. خوشحال بودم که از دیزاینی که برای کتابفروشی انجام داده بودم خوشش اومده بود و قرار بود حفظش کنه. خیلی برای ساخت کتابفروشی زحمت کشیده […]
به نظرم نمیشه عاشق این فیلم نشد، فوقالعاده و بینظیر. من جزء آدمهایی هستم که مدرسه رفتن رو دوست داشتم ولی همیشه دوست داشتم مدرسهام این شکلی بود و حداقل یک معلم این شکلی داشته باشم، ولی خب همیشه هر چیزی که ما میخواهیم نمیشه […]
بعضی از روزها هم غمانگیز هستند هم شاد، این پارادوکس همیشه برام جذاب بوده، غمگین هستند چون دارم به نقطهی پایان کاری نزدیک میشم و شاد هستند چون دارم به یک کار جدید و هیجانانگیز فکر میکنم. در کل دوست داشتم میشد کاری رو تعطیل […]
این هفته هم گذشت، مثل همیشه کتاب خوندم، فیلم دیدم، پست بلاگ نوشتم، ولی یک فرق بزرگ داشت، یکم غمانگیز بود، تصمیم قطعی گرفته بودم کتابفروشی کانگونیو رو تعطیل کنم، داشتم دنبال کسی میگشتم که جای خودم بگذارم و رها کنم، نه صرفا به خاطر […]
امروز در قفسهی کتابهای خواهرم دنبال کتابی برای خوندن میگشتم که به این کتاب رسیدم، اسم نویسنده را قبلا شنیده بودم به خاطر کتاب معروف صد سال تنهاییاش که هیچ وقت شروع به خوندنش هم نکردم، نمیدونم چرا، بالاخره یک روزی میخونمش، کتاب را برداشتم […]
دیشب خسته از سر کار برگشتم خونه، اضطراب شدید داشتم. همه داشتن خندوانه میدیدن، مهران غفوریان رو دعوت کرده بودن، همین چند وقت پیش بود که به خاطر. بیماری قلبی در بیمارستان بستری شده بود. داشت خاطرات بیمارستانش رو تعریف میکرد و من آروم آروم […]
خیلی این فیلم رو دوست داشتم، یک فیلم طنز، قدیمی و با مفهوم. فکر نمیکردم این فیلم باعث بشه برای لحظاتی از ته قلب بخندم، یک شخصیت در فیلم بود که همیشه سوتی میداد، وقتی عصبانی میشد من میمردم از خنده.
تولد چهل سالگی ناصر رو هیچ وقت فراموش نمیکنم، سه سال پیش بود، با کلی آدم جدید آشنا شدم، اون موقع خیلی غمگینتر از امروزم بودم، آشنایی با اون آدمها باعث شد زندگی برام سادهتر بشه. امروز تولد چهلوسه سالگی ناصر بود، آشنایی من با […]
فیلم آخه اینقدر غمانگیز؟ جالب اینجا بود که داستان فیلم کاملا واقعی بود، نمیدونم واقعا چطور میشه که یک دختر بچهی ۱۹ ساله به جایی میرسه که مرگ رو به زندگی ترجیح میده، میدونید واژههایی مثل ایمان، اعتقاد و … همیشه برام سوال بودند، هیچ […]
امروز بعد از کلی سبک و سنگین کردن زندگیم تصمیم گرفتم به روانپزشک مراجعه کنم. کلی پرسوجو کردم و از دوستانم سوال پرسیدم تا به دکتری رسیدم که احساس میکردم میتونه کمکم کنه، میخواستم وقت بگیرم، دیدم مثل همیشه بهم گفتن آقای دکتر تا یک […]
یک هفتهی دیگه هم گذشت، این هفته هم علاوه بر دو تا فیلم سینمایی و یک کتاب و نوشتن پستهای بلاگ روزانه، تونستم چند تا از امتحانات خلبانی رو بدم، عجب استرس و اضطراب شدیدی گرفتم از دست این امتحانات. آخر هفته هم با ناصر […]
این دومین کتابی بود که از آرتور پوشنهاور میخوندم، به نظرم من به درد کتابهای فلسفی نمیخورم، چون اصلا برام مهم نیست قبلا کجا بودم، بعدا کجا میرم، اصلا چرا زندهام، زندگی چیه و …، من فقط دارم دور خودم میچرخم. قطعا من اگر در […]
یک فیلم فوقالعادهی دیگه، بخشی از داستان زندگی واقعی درسو اوزالا، به نظرم یکی از دلایل جذابیت این فیلم برای من این بود که داستان زندگی یک انسان واقعی بود. یک انسان متفاوت، سختکوش، باهوش و …، این فیلم خیلی خوب پارادایمهایی که ما انسانها […]
امروز بعد از چهار ماه کلاس فشرده، دورهی زمینی CPL هم تمام شد. واقعا لذت میبرم از یادگیری خلبانی، برنامههای خیلی خاص و جالبی براش دارم، فقط نمیدونم فرصت میکنم بالاخره انجامشون بدم یا نه، ولی همین که دست و پا شکسته دارم همچنان ادامه […]
امروز به بهانهی دیدار دوستانه، یکی از دوستانم دعوتم کرد سینما تا این فیلم رو ببینیم. انتظار داشتم با فیلم خیلی بهتری مواجه میشدم، فیلم بدی نبود ولی در حدی که سر و صدا کرده بود هم نبود به نظرم. برای من اینطوری بود که […]
امروز شکست خیلی سختی از خودم خوردم، طوریکه تا مدتها فراموشش نخواهم کرد. فکر میکردم با اضافه کردن بعضی چیزها به زندگیم همه چیز درست میشه، حالم خوب میشه، به این درد و خستگی سالهای طولانی زندگیم پایان میدم، ولی اشتباه میکردم، راستش شایدم نمیکردم […]
به نظرم خیلی فیلم مریضی بود، اصلا تصورش هم سخته چطوری یه نفر میتونه همچین داستانی رو ایجاد کنه تو زندگیش، میدونید از نظر من عشق و دوستداشتن و … خیلی مسخره هستند، شاید با مفاهیمشون مشکل دارم، خیلی دوست دارم بدونم به صورت غریزی […]
این هفته هم گذشت، تونستم دو تا فیلم سینمایی ببینم، کتاب بخونم، کلاسهای خلبانیم رو شرکت کنم و همزمان امتحانات بعضی از دروس رو بدم. یکم کار کنم، دوستانم رو ببینم، مامانم اومد تهران و یک روز پیش هم بودیم، تونستم تیم شازدهکوچولو رو دوباره […]
این کتاب رو خیلی اتفاقی وقتی داشتم بین کتابهای یک کتابفروشی میچرخیدم پیدا کردم و خریدم، راستش عاشق عنوانش شدم، من و تو، این من و تو چقدر داستان میتونه بسازه، چه من و توهای زیادی در این دنیا وجود داره، به نظرم هیچ چیزی […]
امروز اصلا حال و حوصله نداشتم، بابا بهم زنگ زد و گفت میای بریم نمایشگاه؟ گفتم موضوعش چیه؟ گفت سیم و کابل، نمیدونم چی شد گفتم آره، چرا که نه، اون لحظه از ذهنم گذشت، قطعا کلی لامپ و کلیدوپریز و … میبینم، رفتم دوش […]
بعضی از فیلمهای قدیمی خیلی طولانی و حوصلهسر بر هستند، ولی واقعا در کنارش فوقالعاده و بینظیر هم هستند. این فیلم هم با وجود طولانی بودنش خیلی دوست داشتم، داستان سرنوشت یک انسان، نوع بینش، انتخاب و تعاملاتش با آدمهای مختلف در برهههای مختلف زندگیش، […]
امروز ظهر فهمیدم مامانم قراره بیاد پیشم، خیلی احساس جالبی بود، حتی برای خودش، هیچ کدوم باورمون نمیشد، دلیلش این بود هیچ برنامهای نداشتیم، خواهر میخواست از تهران ماشینشون رو تحویل بگیره به مامان گفته بود میای بریم با هم تهران به پسرت هم سر […]
خیلی فیلم فوقالعادهای بود، نمیخوام داستان فیلم رو تعریف کنم که اسپویل بشه ولی واقعا لذت بردم، معنی و مفهوم خانواده و پدر بودن رو خیلی زیبا به نمایش گذاشته بود، در کنارش سیستم قضایی خراب که باعث شده بود آدمهای بیگناه برای سالهای زیادی […]
فقط یک نفر من رو اینطوری صدا میکنه، اونم سپیده است. وقتی میبینه توی توییتر زیاد حالم خوب نیست و در حال آه و ناله هستم بهم پیام میده و میگه چی شده آقا فتاحی؟ و من اولش میخندم و بعدش شروع میکنیم به حرف […]
قرار شد دیگه دربارهی مشکلات و اینا حرفی نزنم، به نظرم هفتهی خوبی بود، پروژهی شازده کوچولو را دوباره از سر گرفتیم، سریال برکینگ بد رو بالاخره تمام کردم و عجب سریال بینظیری بود، عاشقش شدم. دستی به سر ماشین کشیدم، دو تا فیلم دیدم، […]
اسم آرتور شوپنهاور رو زیاد شنیده بودم ولی هیچ وقت تلاشی برای اینکه بفهمم کی بوده نکرده بودم تا اینکه با این کتاب آشنا شدم، همین طوری بدون هدف داشتم بین کتابها میگشتم که به این کتاب و چند کتاب دیگه از شوپنهاور رسیدم، این […]
از جمله فیلمهای قدیمی و خیلی دوستداشتنی بود که تا حالا دیدم. نشون دادن ذات اصلی سیاست و سیاستمدارها، کاری که در اصل رسانهها با مردم میکنند و در پشت پرده چه اتفاقات کثیفی که در حال رخدادن نیست، سیاستمدارانی که حکم عروسک خیمهشببازی دارند […]
امروز وقتی نشستم پشت فرمون احساس کردم ماشین مثل همیشه نیست، ناخودآگاه یاد درس System دورهی خلبانیم افتادم، موتور هواپیمای ملخی خیلی شبیه موتور ماشینه، سعی کردم محتوای اون درس رو در ذهنم مرور کنم و ببینم بدون مراجعه به تعمیرگاه میتونم مشکل رو حدس […]
فیلم سیاسی جالبی بود، نمیدونم بر اساس یک داستان واقعی بود یا ساخته و پرداختهی نویسنده، ولی دوستش داشتم، شخصیتپردازیهای فیلم جذاب بود، نکتهی جذاب فیلم بیشتر سیستم قضایی مستقل بود که باعث شد آدمهای بزرگی گرفتار بشوند که در حالت عادی امکان نداشت این […]
امروز خیلی افسرده بودم، از صبح هر کاری کردم یکم فقط حال خودم رو بتونم بهتر کنم، موفق نشدم، ساعت حدودای ۹شب بود، دیگه از خودم ناامید شده بودم، از روی تخت بلند شدم، آروم پلههای خونه رو رفتم پایین و برای چند دقیقه بدون […]
دو سال پیش بود فکر کنم که دیدن این سریال را شروع کردم ولی نتونستم تمامش کنم، یعنی تا اوایل فصل دومش رو دیدم، تا اینکه نمیدونم چی شد علاقهمند شدم به دیدن این سریال، اوایل به سختی قسمتها را میدیدم، سعی میکردم روزی یک […]
میخوام اینبار ناله نکنم که وای چقدر حالم بد بود و نتونستم طبق برنامه پیش برم و از این حرفها، به نظرم شما خودتون این رو جلوی تمام گزارشهام بگذارید دیگه. به نظرم همین که دو تا فیلم برای این هفته دیدم و یک کتاب […]
امروز این کتاب را از کتابفروشی خریدم، چیزی که باعث شد بخرمش، این جمله بود که هنگام ورق زدن کتاب به چشمم خورد، «افسانههای تنهایی»، دلیلش این بود که این روزها به شدت احساس تنهایی میکنم، حس میکنم اونقدر تنهام که دیگه خودم رو هم […]
نزدیک به یک ماه بود که یکی از دوستانم ازم خواسته بود براش یک میز بسازم و من هر روز، امروز و فردا میکردم، تا اینکه دیگه گیر سه پیچ داد بهم و من رفتم براش آهن خریدم و شروع کردم به ساختن، خیلی احساس […]
این روزها حال و روز خیلی خوبی ندارم، یکی از بچهها توییت کرده بود و روی لپتاپش اسم یک فیلم بود، سرچ کردم دیدم دربارهی خودکشی هست، برام جالب اومد، همون لحظه شروع کردم به دیدن این فیلم، خیلی فیلم جذابی بود، عاشق این فیلم […]
چند روز پیش یکی از دوستانم که الان در ایتالیا مشغول درس خوندن هست برام یه نسخه فرستاد که اینجا نمیتونه داروهاش رو تهیه کنه، ازش پرسیدم داروهای چی رو نمیتونی اونجا تهیه کنی؟ گفت ADHD، از بچگی از اسمش خوشم میومد ولی چون از […]
اینقدر دربارهی این فیلم در شبکههای اجتماعی حرف میزدن که تصمیم گرفتن تا فیلم برام اسپویل نشده، ببینمش. دوست ندارم با فیلم دیگهای مقایسهاش کنم ولی به نظرم در مقایسه با ارباب حلقهها هیچ حرفی برای گفتن نداشت. بیشتر مجموعهای از جلوههای ویژه بود، جایی […]
کتاب راهاندازی استارتاپ ناب را فکر میکنم سه سال پیش بود که ترجمه کردیم، ولی هیچ وقت فرصت چاپش فراهم نشد و صد البته کتاب جمع که قبل از این کتاب ترجمه شده بود، میدونید، من استاد عقب انداختن کارها هستم، البته شاید اینطوری نباشه، […]
این هفته هم گذشت، ناراضی نیستم ولی مثل همیشه با چیزی که میخواستم باشه خیلی فاصله داشت. بگذریم، در این هفته، دو تا فیلم خوب دیدم، یک کتاب خوندم، دو تا امتحان از امتحانات خلبانی رو دادم، نمونههای جدیدی از محصولم رو برای تست ساختم […]
بابا مثل همیشه که میخواد بره دامغان بهم گفت، «دامغان نمیای؟»، بدون شک منتظر بود مثل همیشه بگم، نه، کار دارم. ولی گفتم اگر جمعه شب برمیگردیم میام. نمیدونم چرا با وجودیکه اصلا حوصلهی سفر نداشتم، گفتم اوکیه، میام. شاید چون دوست نداشتم تنها باشم. […]
این روزها خیلی درگیر موضوع فروش هستم برای همین اصولا هر کتاب یا منبعی که حس کنم بهم ممکنه کمک کنه رو میخونم، این کتاب هم وقتی داشتم بین کتابهای کتابفروشی میچرخیدم بهش رسیدم، از عنوانش خوشم اومد و شروع کردم به خوندنش ولی صادقانه […]
وقتی دبیرستانی بودم با گروه جیپسی کینگ آشنا شدم، اونم با آهنگ Amor Mio، اونقدر این آهنگ رو گوش میدادم که مامانم میگفت «تو رو خدا این میو میو رو قطع کن، چند بار گوش میدی»، میتونستم روزی هزار بار گوشش بدم، هنوز هم همین […]
فیلم خیلی جالبی بود، چون من انیمیشن دوست دارم، به نظرم خیلی خوش ساخت هم بود با کیفیت خیلی خوب. برای من جذابیتش بیشتر به خاطر این بود که محورش دوست مکاتبهای بود. من همیشه عاشق داشتن دوست مکاتبهای بودم، دوست داشتم برای یکی نامه […]
امروز حالم خیلی بد بود، سوار ماشین شدم و بدون هدف شروع کردم به رانندگی کردن. ساعتها رانندگی کردم، یک جایی خسته شدم، زدم کنار و شروع کردم به تماس گرفتن با آدمها بدون هیچ هدفی، جالب اینجا بود که در اون لحظه خیلیها نتونستن […]
از اون دست فیلمهایی بود که فقط توی سینما میشه پیدا کرد. البته این نظر شخصی منه. یک فیلم دیالوگ محور که گویا سه قسمت دیگه هم داره ولی من اونقدر جذب نشدم که قسمتهای دیگه رو ببینم. البته این فیلم باعث شد کلی ایدهی […]
من در هفته کارهای زیادی رو انجام میدم ولی همیشه از خودم ناراضی هستم، مثلا این هفته چهار تا کتاب را برای چاپ آماده کردم با همکاری بچهها و فرستادم برای چاپخونه، کلاسهای خلبانی رو شرکت کردم، با لیلی رفتم بیرون و کلی با هم […]
چند وقت پیش در رویدادی که برای توانیابها بود با نویسندهی این کتاب آشنا شدم، این کتاب رو به عنوان هدیه دریافت کردم ولی تا امروز موفق به خوندنش نشده بودم، این کتاب دربارهی نامق محمودی است که در دوازده سالگی بر اثر بیماری گوش […]
بعد از سریال گیم آف ترونز، این دومین سریالی هست که شروع کردم ولی خیلی عجیبه که اینقدر وقفه افتاد، فصل اول رو فکر کنم دو سال پیش شروع کردم به دیدنش، ولی همیشه گوشهی ذهنم مونده بود تا اینکه دوباره شروع کردم به دیدنش […]
دیشب از درد نتونستم درست بخوابم، صبح به هر جایی زنگ زدم تا یه دکتر خوب پیدا کنم، هر ساعتی میگفتن قبول میکردم، وقتی رسیدم و دکتر رو دیدم، خیلی ناراحت بهش گفتم مشکلم چیه، اونم گفت چیز خاصی نیست، باورم نمیشد، اومدم بیرون بهم […]
یک فیلم پیچیدهی جذاب، واقعا داستانش رو دوست داشتم، هر چند این دست فیلمها خیلی با روحیات من سازگار نیست. نکتهی جالب این فیلم برای من این بود که من همیشه فوبیای چنین اتفاقاتی رو دارم، همیشه زندگیم سرشار از استرس و اضطراب چنین اتفاقاتی […]
در طول سالهای زندگیم به خاطر کمبود دانش، شرایط احمقانهی محیطی، ناآگاهی و عدم آموزش در یک سیستم غلط آموزشی و خلاصه کلی دلیل دیگه، یک سری عادتهای بد در خودم ساختم، که نه تنها دوستشون ندارم، بلکه اونقدر عمیق درگیرشون هستم که گاهی از […]
خیلی فیلم دردناک و جذابی بود. خیلی سعی کردم نبینم یا دیرتر ببینمش چون مشخص بود ازش که فیلم دردناکیه. چیزی که از این فیلم در زندگی شخصیم جالب بود، این بود که گاهی پافشاری روی کاری ممکنه آدم رو به نابودی بکشونه، یعنی همیشه […]
خیلی خوشحالم که دوباره چالش دوازده را برای پاییز طراحی کردم. یک سری موارد شبیه فصلهای قبلی هست، مثل کتاب، نوشتن پست بلاگ، تماشای فیلم، دیدار دوستان و خانواده و …، ولی خب یک سری عادتها و فعالیتهای جدید هم گذاشتم و حتی مجبورم فعالیتهایی […]
قبل از خوندن این کتاب، سه کتاب دیگه از نادر ابراهیمی خونده بودم، عاشقانههای آرام، ابوالمشاغل و ابن مشغله، نمیشه این سه کتاب رو خوند و عاشقش نشد. اصلا شخصیت نادرابراهیمی برام ستودنیه، من واقعا عاشق این نویسنده هستم. این کتاب نامههای نادرابراهیمی به همسرش […]
یکی از بهترین سریالهایی بوده که تا حالا دیدم، به خصوص انیمیشن، یکی از دلایلش اینه که خیلی شخصیت بوجک شبیه منه، یعنی خیلی باهاش همزادپنداری میکنم. منم خیلی توی زندگیم شکست میخورم، خیلی بلد نیستم حرف دلم رو درست به آدمهای اطرافم بزنم، واکنشهام […]
پاییز امسال رو با کلی پروژهی خاص و گولیمنگولی آغاز کردم، اولش خیلی سختم بود و استرس و اضطراب شدیدی گرفتم ولی تبدیلش کردم به یک بازی، برای هر کدوم یک دامین خریدم تا گزارش پروژههاشون رو مستقل بنویسم. البته کل هفته درگیر خرید دامین […]
فیلم بدی نبود، ولی اگر نبینیدش هم چیزی رو از دست نمیدید. برای من اونقدر جالب نبود که بخوام چیز زیادی دربارهاش بنویسم.
گاهی تصمیمات خاص و عجیبی در زندگیم میگیرم، الان حدودا یک سالی هست که میخوان خونه رو بکوبن و دوباره بسازنش ولی خب هر بار یک واحد مخالفت میکنه، منم که همیشه موافق هستم، فقط در یکی از صدها جلسهشون شرکت کردم و گفتم هر […]
فیلم خیلی ساده و پیچیدهای بود، دوستش داشتم، به نظرم فیلمهای قدیمی از نظر محتوا با فیلمهای امروزی قابل مقایسه هم نیستند، دیگه کمتر به فیلمنامههای خوب ممکنه برسیم. ولی واقعا برام جذاب بود نفر یک روز تصمیم بگیره دیگه به صورت ارادی حرف نزنه، […]
واقعا چالش دوازده برای من یکی از بهترین اتفاقها و طراحیهای زندگیم بوده، انگار خودم رو پیدا کردم، فهمیدم باید چطوری برنامهریزی کنم، چطوری کار کنم، البته هنوز زوده برای قضاوت ولی تا همین جای کار هم فوقالعاده بوده با تمام نقاط ضعفی که داشتم، […]
به خاطر علاقهی زیادم به سینما این کتاب رو خریدم و خیلی وقت بود که توی کیفم بود، بعد از خوندن این کتاب عاشقش شدم، چون منم دوست داشتم چنین کتابی رو بنویسم، وقتی یکی ایدهای که تو ذهنم هست رو قبلا اجرا کرده واقعا […]
امروز جواب تست PCR اومد و کرونا نداشتم، برای همین رفتم و دُز دوم واکسن اسپایکوژن رو زدم. نمیدونم چی از ذهنم گذشت که در این طرح ثبتنام کردم ولی خوشحالم، اثربخشی واکسن تا این لحظه ۸۷درصد بوده که به نظرم عدد منطقی هست برای […]
شاید خیلی احمقانه به نظر برسه که من هنوز در این سن و سال این سوال رو از خودم میپرسم. شاید باورتون نشه ولی هنوز هیچ جواب درستی برای این سوال ندارم. نمیدونم دلیلش اینه کارهای زیادی در این دنیا وجود داره که من دوست […]
یکی از احمقانهترین تستهایی که تا حالا بشر موفق به اختراعش شده همین تست PCR هست، این همه راه چرا باید گوش پاکن بکنی تو دماغ تا بفهمی کرونا داره یا نه. بگذریم، دو روز بعد باید واکسن بزنم، کلی علائم دارم، سردرد، سرگیجه، تنگی […]
یک ساختمان از دور شاید یک چهاردیواری با چند تا در و پنجره به نظر برسه ولی وقتی وارد خونه میشید اینقدر جزئیات عجیب و پیچیده داره که حتی شما قادر به دیدنشون نیستید چون خیلیهاش زیر دیوارهای گچی یا سرامیک کف و … پنهان […]
امروز به طور رسمی استارت شروع یک چالش جدید و بزرگ رو زدم، بازسازی یک خونه به طور کامل از صفر تا صد ظرف مدت حداقل یک سال. طراحی و بازسازی یک خونه از جمله علاقهمندیهای جدی و لذتبخش زندگی من حساب میشه، امروز با […]
یک هفتهی دیگه هم به سادگی نوشیدن یک فنجان چای گذشت، انتظار داشتم در هفتهی ریکاوری خیلی از کارها رو تموم کنم ولی خب نشد که نشد، خیلی از کارها به من وابسته نبودن، کل بچههایی که باهاشون کار میکردم کرونا گرفتن یا خانوادهشون درگیر […]
یکی از بهترین و جالبترین کاری که در زندگیم کردم، طراحی همین چالش دوازده بود، هفتهی بعدی سومین چالش دوازده هم تموم میکنم و با اجرای چالش دوازده برای پاییز ۱۴۰۰ دقیقا یک سال رو با برنامهریزی رفتم جلو، راندمانم خیلی جذاب بود طی این […]
یکی از رشتههایی که همیشه از بچگی دوست داشتم روانشناسی بود ولی هیچ وقت نتونستم برم دنبالش، خیلی برام عجیب بود که نرفتم دنبالش، ولی از پارسال در دانشگاه ثبتنام کردم و شروع کردم به یادگیری روانشناسی، البته ترم پیش روحیهام رو از دست دادم […]
پارسال همین موقعها بود که بازسازی خونهی بابام تموم شد. فوقالعاده برام تجربهی شیرین و لذتبخشی بود. به خصوص که بعضی از بخشها رو خودم یاد گرفتم و انجام دادم، مثل ساختن کابینتها، برقکشی، ساخت سقف شیروانی و …، دوست دارم یک خونه رو طی […]
مدتیه به شدت ذهنم درگیر این شده که واقعا به چه کاری خیلی علاقهمند هستم، البته هر وقت به این موضوع فکر میکنم به این نتیجه میرسم که من به کارهای خیلی زیادی علاقهمند هستم و نمیتونم بینشون یک کار رو انتخاب کنم، ولی خب، […]
فیلم خیلی عجیبی بود، سه ساعت فیلم، انتظار داشتم یک روایت ساده از یک داستان باشه، ولی به نظرم این طوری نبود، روایت بخشهایی از زندگی چند دوست بود که به نظرم خیلی فوقالعاده به نمایش گذاشته شده بود، من واقعا مجذوب فیلم شدم و […]
گاهی آدم آرزو میکنه زمان دیگه حرکت نکنه و همونجا سر جای خودش وایسته، ولی نمیشه، زمان به جلو حرکت میکنه و گاهی باعث میشه آدم با خاک یکسان بشه! چرا؟ چون ممکنه بزرگترین آرزوهاش رو ازش بگیره. به نظرم امروز برای آرزو این شکلی […]
اصلا نفهمیدم این هفته چطوری گذشت، خیلی غمگین بودم، حوصلهی هیچ کاری رو نداشتم ولی با این حال کلی کار شخصی رو تموم کردم، بیشتر سعی کردم فیلم ببینم. ولی نه حال نوشتن داشتم، نه یاد گرفتن، تنها کار خوب و مثبتی که کردم بالاخره […]
فوقالعاده کتاب تاثیرگذاری بود، واقعا فکرش رو نمیکردم اینطوری تموم بشه. جالب اینجاست نویسنده این کتاب رو قبل از جنگ جهانی دوم نوشته. واقعا سرنوشت بعضی از دوستیهای خیلی عمیق و قدیمی خیلی غمانگیز و ناراحت کننده است. درسته که این داستان خیالیه، ولی قطعا […]
فیلم جالبی بود، مطمئن بودم بازیگر اصلی فیلم رو در خیلی از فیلمها دیده بودم ولی حوصلهام نیومد برم ببینم دقیقا در کدوم فیلمها دیده بودم. هیچ وقت آدمهای نژادپرست رو درک نکردم. البته بعضیهاشون مثل شخصیت اصلی این فیلم دلیلش خیلی برام جالب بود. […]
هفتهی پیش وقتی فهمیدم مامانم درگیر کرونا شده سراسیمه رفتم پیشش، وقتی من رو دید بهم گفت تا کی اینجایی؟ گفتم تا هر وقتی که تو خوب بشی هستم، گفت تو مگه کار و زندگی نداری؟ گفتم نه، کار و زندگیم تو هستی. میدونید مگه […]
تا امروز فیلم به این کوتاهی ندیده بودم، واقعا جالب بود، یک فیلم صامت خیلی خوب، به خصوص برای من که همیشه دوست دارم در یک زمان حداقل در چند کار موفق باشم. دوستش داشتم واقعا.
از وقتی یادم میاد در زندگی عجله دارم، بدون هیچ دلیلی، همین موضوع هم باعث افزایش استرس و اضطراب شدید در من میشه ولی باز هم آدم نمیشم، انگار دست خودم نیست. عجله خیلی وقتها باعث میشه تصمیمات اشتباه بگیرم. یعنی وقتی به خودم فرصت […]
جدیدا خیلی از فیلمهای آرژانتینی خوشم اومده، این فیلم واقعا برام جذاب بود. حس میکنم این دومین فیلم آرژانتینی بود که میدیدم. یکی از داستانها رو عاشقش شدم، دقیقا من بودم. همیشه به ناعدالتیهای اجتماعی اعتراض داشتم، این موضوع گاهی باعث رنجش خاطر دوستان و […]
این هفته اومدم خودم رو جمع و جور کنم یکم کارها رو پیش ببرم فهمیدم مامانم کرونا گرفته، همه چیز رو رها کردم و رفتم اراک، خدا رو شکر حال مامان رو به بهبودی هست، البته فرصت خوبی بود برای فکر کردم، برای اینکه نقشهی […]
خیلی خوشحالم بعد از مترجم و ویراستار دارم این کتاب رو میخونم. فوقالعاده کتاب جذابی بود، برنامهریزی کرده بودم طی چند روز این کتاب رو بخونم، ولی اونقدر برام جذاب بود که یک شب تا صبح بیدار موندم و خوندمش، جالب اینجا بود که این […]
نمیتونم دربارهی این کلمه بنویسم، به نظرم کلمهی مادر اصلا نوشتنی نیست، فقط باید احساسش کرد، با تمام وجود، امروز صبح هنوز خواب بودم که دیدم دلبر گوشی رو گذاشت کنار صورتم و گفت به مامان زنگ بزن، مثل اینکه حالش خوب نیست، چند روز […]
فیلم بسیار عجیبی بود، انتظار چنین فیلمی رو نداشتم، خیلی دوستش داشتم، این فیلم از عمق بسیار زیادی برخوردار بود. آدم همیشه باید یک چیزی برای ادامه دادن و زندگی کردن داشته باشه. نمیدونم اسمش رو میشه چی گذاشت، یک هدف مقدس؟ رسالت! یا ستارهی […]
از اون دسته از فیلمهای قدیمی بود که عاشقی رو با یک گروه مافیایی ادغام کرده بود. همیشه به نظرم ترکیب اون دو تا جواب میده، البته مهمه چطوری داستان رو روایت میکنی. من همیشه برام سوال بود چطوری مردم زور رو میپذیرند، اون هم […]
هر روز صبح که از خواب بیدار میشم، احساس میکنم چیزی رو گم کردم، نمیدونم دقیقا چه چیزی، اصلا آیا چیزی وجود داشته که گمش کردم؟ ساعتها در رختخواب میمونم و نمیتونم از جای خودم بلند بشم، روزهای اول دوست داشتم این زمان نهایتا بیست […]
اینم یک فیلم فوقالعادهی دیگه، فیلمهای ژاپنی رو به خاطر محتوای خیلی خوبشون واقعا دوست دارم. موضوع این فیلم در واقعا خانواده بود. یکی از ترسهای همیشگی من برای مهاجرت. میدونید همیشه از نبودن و دیر رسیدن متنفر بودم. وقتی بچه بودم همیشه تو زندگی […]
یک جوری نهمین هفته هم پشت سر گذاشتم که اصلا نفهمیدم چطوری گذشت، کلا به نظرم زمان در این دنیا سریعتر از چیزی که ما فکرش رو میکنیم میگذره، ما اگر مفهوم روز و هفته و ماه و سال رو حذف کنیم، زمانی که در […]
من از بچگی عاشق محرم بودم، نمیدونم چرا، حس خیلی خوبی بهم منتقل میکرده همیشه، به خصوص با نواهای قدیمی مثل حسین فخری و …، به نظرم سبک مداحیهای امروزی اصلا جالب نیست، اصولا خالی از هر نوع محتوایی هستند، امسال هم که نتونستم برم […]
فکر میکنم بعد از ساخت فیلم «مختارنامه» حداقل هزار بار صدا و سیما با عنوانهای مختلف پخش کردهاش، البته فیلم خیلی باکیفیتی است به نظرم، در یکی از قسمتها ابراهیم و مختار میروند کنار نهر علقمه و ابراهیم برای مختار داستانی از حضرت ابوالفضل(ع) رو […]
فکر میکنم این اولین کتابی بود که از ارنست همینگوی خوندم. هیچ وقت از ذهنمم نگذشته بود که ارنست همینگوی خودکشی کرده، این کتاب باعث شد برم یکم دربارهاش بخونم. ولی خدایی خیلی اسم بزرگی داشت همیشه برام. یعنی بدون اینکه بدونم کیه وقتی اسم […]
به جرئت میگم این غمانگیزترین فیلمی بود که تا امروز دیدم. هیچ وقت نگاهم به خانواده این طوری نبود. انگار داشتم داستان زندگی خودم رو از یک زاویهی دیگه میدیدم. منم یک زمانی با پدرم خیلی درگیر بودم. همیشه کار خودم رو در زندگیم میکردم […]
تا حالا فیلم به این طولانی ندیده بودم، چهار ساعت فیلم بود، ولی واقعا فیلم زیبایی بود، باعث شد بفهمم آمریکا قبلا به دو قسمت شمال و جنوب تقسیم شده بوده و بین این دو تا جنگ میشه و شمالیها پیروز میشن و پرچم امروز […]
فیلم زیبایی بود، از چند جهت باعث شد به فکر فرو برم، یکی اینکه در آینده لیلی دربارهی من چطوری فکر خواهد کرد! چه احساسی نسبت به من خواهد داشت؟ در طول مسیری که در حال رشد کردنه چطوری باهاش برخورد میکنم. سوال زیاد این […]
هفتهی بدی نبود، به نظرم گاهی انتظاراتم از خودم بیش از حدی هست باید باشه. این هفته یک فصل از کتابم رو نوشتم و ازش راضی هستم. یک دوست جدید پیدا کردم و باهاش گپ زدم. کارهای دانشگاه رو پیگیری کردم، حداقل فهمیدم باید حضوری […]
همیشه یکی از سختترین کارهای زندگیم که ازش فراری بودم یادگیری زبان بوده، ولی بهار امسال تونستم سطح A1 و تا امروز تونستم سطح A2 رو در سایت Busuu تموم کنم، سایت فوقالعادهایه به نظرم، من هر چیزی رو باید با بازی یاد بگیرم و […]
همیشه به بازیگری و سینما علاقه داشتم ولی هیچ وقت به صورت جدی سمتش نرفتم، حتی یادمه از یک مدتی به بعد فیلم هم نمیدیدم، ولی چند سالی هست به خاطر وجود دوستان فوقالعادهای که عاشق سینما هستند دوباره به این حوزه جذب شدم، شروع […]
این کتاب رو به خاطر لیلی شروع کردم به خوندن ولی هر چی بیشتر پیش میرفتم احساس میکردم دقیقا بخشی از گذشتهی من رو داره توضیح میده، به نظرم این کتاب برای دختران نیست، برای پسران هم هست، شاید پسرها در ایران خیلی از مشکلاتی […]
وقتی فیلمهای جنگی میبینم گاهی مغزم نمیکشه این دقیقا در چه جنگی اتفاق افتاده، راستش دیگه حوصلهی تحقیق هم ندارم، اینقدر که دنیا درگیر جنگ بوده در گذشته. البته الان هم هست، فقط مدلش فرق کرده، فیلم جالبی بود به خصوص که دربارهی پل بود، […]
من همیشه عاشق کارهای تیمی بودم به خصوص اگر نقش طراح محصول و مدیرپروژه هم داشته باشم. خیلی وقت بود میخواستم کمپینی با عنوان شازدهکوچولو برگزار کنم ولی همیشه حس میکردم وقتش نیست، ولی چند هفتهی پیش با خودم گفتم حالا وقتشه، با چند نفر […]
اصلا فیلمی نبود که دوست داشته باشم ببینم ولی دیدم. کلا هیچ وقت مواد مخدر برام جذاب نبوده، شاید دلیلش این باشه که خیلی با فیلم ارتباط برقرار نکردم، در کل دوستش نداشتم. ولی نکتهی جالب فیلم برام در مورد انتخاب بود و اینکه چقدر […]
انتظارم از این هفته بیشتر از چیزی بود که در عمل اتفاق افتاد، میدونید در کل تابستون صبحها رو تا این هفته از دست دادم، یعنی حدودا ساعت ۱۱ بیدار شدم تا صبحانه خوردم شده ۱۲، مگر کلاس یا برنامهی خاصی داشتم، این خیلی بهم […]
من همیشه دیزاین رو دوست داشتم، چون حس میکنم جاییه که آدم میتونه خیلی خلاقتر از همیشه باشه. ولی هیچ وقت به صورت جدی دنبالش نکردم. برای یک سال هر هفته میرفتم پیش یکی از دوستانم که دیزاینر بود. خیلی ازش یاد گرفتم، فهمیدم سلیقه […]
خیلی وقت بود از این دست فیلمها ندیده بودم، من همیشه نسبت به دایناسورها هیچ حس خاصی نداشتم. ولی یک خواهرزاده دارم که عاشق دایناسورهاست، من حتی اسم یکیشون هم نمیدونم، ولی فکر کنم اون اسم همشون رو بدونه، ولی خب باز هم دلیل نمیشه […]
نمیدونم تا حالا شده چیزی رو در زندگی بخواهید و بعد از به دست آوردنش دوست داشته باشید دوباره از دستش بدید و بعد دوباره پیگیرش باشید تا دوباره بهش برسید و باز دوباره با کلی تلاش و زحمت بهش برسید و بفهمید نه این […]
این فیلم رو به تمام معنی کلمه دوست داشتم، تصور من وقتی بچه بودم از دنیا دقیقا شبیه همچین چیزی بود. همیشه خدا رو هم همینطوری تصور میکردم. البته بچه بودم شاید بیشتر تحت تاثیر جادوگر شهر اُز بودم ولی خب واقعا همینطوری فکر میکردم. […]
چند وقت پیش کتاب صید ماهی بزرگ دیوید لینچ رو خوندم، بیشتر دربارهی خلاقیت و مدیتیشن بود، من عاشق فیلمسازی شدم و احتمالا در آینده یک کارهایی هم بکنم. البته تا همین الان هم کلی کار کردم. تهیه کنندهی دو تا فیلم کوتاه بودم، کانال […]
خیلی این فیلم رو دوست داشتم، یک فیلم جنایی متفاوت، در این فیلم آدمها خیلی خود واقعیشون بودند، جذابیت این فیلم در انتها برای من چندبرابر شد، جایی که کارگردان شخصیت آدمهای داخل فیلم رو چندین سال میبره جلو و به نمایش میگذاره، این فوقالعاده […]
گزارش هفتهی ششم رو اواسط هفتهی هفتم دارم مینویسم، چون خیلی هفتهای نبود که حال و حوصلهی کار کردن داشته باشم ولی دوست هم نداشتم به عنوان هفتهی استراحت ازش استفاده کنم، چون یک کارهایی هم کردم، کتاب هفته رو خوندم، فیلمهای هفته رو دیدم، […]
این کتاب رو به خاطر عنوانش خوندم ولی خدایی تا آخر کتاب نفهمیدم نویسنده میخواد دقیقا چی بگه! اینکه کار عمیق خوبه؟ همه میخوان تمرکز ما رو بهم بزنند، وقت ما خیلی ارزشمنده؟ ما باید کارهای بزرگی بکنیم برای همین باید خیلی متمرکز باشیم؟ راستش […]
فیلم خیلی عجیبی بود، ولی با توجه به سال ساخت فیلم، تصورشون از سال ۲۰۱۹ برام خیلی جالب بود. نمیدونم چرا اینقدر آدم دوست داره موجودی شبیه خودش خلق کنه، نمیدونم چه مرضیه! بعد جالب اینجاست که باید تشخیص بدیم حالا اینی که روبرومونه آدمه […]
هر روز صبح ساعت ۸:۰۰ از خواب بیدار میشم، بعد احساس تنهایی، ترس، استرس و اضطراب شدیدی میاد سراغم، با خودم میگم چرا باید الان از خواب بیدار بشم، چه کسی اون بیرون منتظر منه؟ واقعا دلیل این حجم از احساسات عجیب رو درک نمیکنم، […]
این فیلم رو خیلی دوست داشتم، روایت داستان واقعا برام جذاب بود، من همیشه دوست داشتم زندگی خودم رو از نقطه نظر دیگران ببینم، یا حداقل از یک زاویهی دیگه که خودم نیستم، باید جالب باشه. نکتهی جالب دیگهی فیلم راحت بودن آدمها برای قضاوت […]
بعضی وقتها در زندگیم پیش میاد که فقط دوست دارم بخوابم، نمیدونم به خاطر وجود افسردگیه، یا اضطراب، به خاطر حجم زیادی از کارها، فقط میدونم به خاطر بیهدف بودن و بیبرنامه بودن نیست، چون در زندگیم هیچ وقت اینقدر هدف و برنامه نداشتم، شاید […]
علاقهام به فیلمهای قدیمی خیلی بیشتر از فیلمهای جدیده، چون از نظر محتوایی واقعا غنیتر هستند، این فیلم رو هم دوست داشتم، داستان فیلم واقعا برام جذاب بود. انتهای فیلم به راحتی قابل تشخیص نبود. اتفاقی که در فیلم در رابطه با دوستی خیلی صمیمی […]
این هفته تجربیات بینظیری داشتم، چیزهای جدیدی در خلبانی یاد گرفتم برای همین میتونم بگم هفتهی خیلی جذابی داشتم ولی از طرفی چند روز آخر هفته رو جالب سپری نکردم، سردرد شدیدی داشتم و اصلا دلم نمیخواست از روی تخت بلند بشم، راستش اصراری هم […]
از اتفاقات جذاب این چند وقت مستندسازی خودمه. علاقهی عجیبی پیدا کردم به مستند کردن همه چیز، هر چیزی که به ذهنم میاد یا در حال انجامش هستم رو دارم مستند میکنم، نمیدونم میخوام دقیقا چه کار کنم ولی برام جذاب شده. شاید این معجزهی […]
هیچ وقت در زندگیم نفهمیدم آدم باهوشی هستم یا خنگ، شایدم چیزی بین این دو تا باشم، نمیدونم. ولی انصافا آدم عاقل وقتی میدونه به صورت عادی و روزمره استرس و اضطراب زیادی رو تحمل میکنه حتی بدون دلیل، بعدش میاد یک برنامهریزی خیلی سنگین […]
خیلی برام جالب بود که این فیلم رو به صورت اتفاقی در این روزها دیدم، واقعا عالی بود. جالب اینجاست که این فیلم هم قبلا دیده بودم ولی چون زمان زیادی ازش گذشته بود خیلی از صحنهها رو از یاد برده بودم ولی باز هم […]
این فیلم رو قبلا دیده بودم ولی اصلا یادم نمیومد آخر فیلم چطوری تموم میشه، برای همین نشستم و دوباره دیدمش و چقدر عالی و جذاب بود. به خصوص سکانس پایانی فیلم. بازیگر کودک فیلم رو قبلا در سکانس پایانی فیلم فارست گامپ دیده بودم، […]
یک فیلم تکراری و بدون مفهوم. حداقل قبلا شبیه این فیلم رو دیده بودم. هیچ نکتهی جذاب و جالبی برام نداشت. در کل فیلم میتونستم اتفاقات دقیقهی بعدی رو حدس بزنم.
واقعا یکی از بهترین فیلمهایی بود که تا حالا دیدم، به خصوص که آخرش فهمیدم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده، از این دست فیلمها واقعا لذت میبرم، نمیدونم چرا، البته شاید یکی از دلایلی که خیلی از این فیلم خوشم اومد بازی تامهنکس […]
هفتهی جالب و خوبی بود، همه چیز طبق برنامه پیش رفت، دو تا کتاب خوب خوندم، دو تا فیلم سینمایی جذاب و تاثیرگذار دیدم، کارها رو انجام دادم، البته هنوز کلافگی عجیبی دارم ولی کلی یادگرفتم، برام واقعا جذاب بود به خصوص یادگیریGoogle Tag Manager، […]
سفر اصفهان رو از هر جهت خیلی دوست داشتم، باعث شد با کلی آدم هیجانانگیز آشنا بشم، یکی از اون آدمها علی بود، وقتی رسیدم اصفهان بهم پیام داد که فردا میری ویرگول؟ منم گفتم آره، گفت پس میبینمت، منم گفتم خوشحال میشم، فردا که […]
این کتاب رو همینطوری برداشتم بخونم، شاید علاقهام به مدیریت پروژه باعث شد برم سمت این کتاب، به نظر خودم یکی از علاقهمندیهای خاص و ویژهای که دارم همین مدیریت پروژه است، خیلی سال پیش دورهی مدیریت با پروژه با MSP رو گذروندم، حتی به […]
حالم خوب نبود گفتم برم یک فیلم ببینم حالم خوب بشه، این فیلم رو دیدم، مغزم درد گرفت، به خصوص بعد از اینکه فهمیدم این فیلم برگرفته از یک داستان واقعی بود و اینکه کارگردان مورد علاقهام این فیلم رو ساخته. میدونید این فیلم من […]
چند وقت پیش پرهام بهم پیشنهاد داد از Google Tag Manager برای تحقیق و بررسی بعضی از موارد استفاده کنم، برای یادگیریش تا الان حدودا شش ساعت وقت گذاشتم، پرهام هم همیشه به سوالاتم جواب داده، دیشب هم قرار بود با هم یک سری تگ […]
دیشب حالم خوب نبود گفتم بشینم یه فیلم ببینم حالم بهتر بشه، این فیلم رو دیدم، همون اول فیلم حالم طوری شد که گفتم دیگه خوابم نمیبره، ولی انصافا خیلی فیلم جذاب و بامحتوایی بود، برعکس فیلمهای امروزی، یک سری اتفاقات تاریخی همیشه برام منشاء […]
این کتاب رو به خاطر عنوانش شروع کردم به خوندم، چون بدون هیچ دلیلی عاشق نوشتن شدم، ولی نمیتونم خوب بنویسم، فقط مینویسم که نوشته باشم و این اصلا خوب نیست، قبلا شنیده بودم برای نوشتن باید زیاد خوند، من خوندم و باز هم نتونستم […]
یک هفتهی دیگه هم گذشت، به نظرم هفته اصلا واحد بزرگی نیست، انگار همین دیروز بود که داشتم دربارهی هفتهی دوم مینوشتم. در کل هفتهی خوبی بود، موفق شدم سه تا کتاب خوب بخونم، دو تا فیلم سینمایی ببینم، برای کمپینی که تو ذهنم هست […]
خیلی وقت بود این کتاب رو خریده بودم ولی حس و حال خوندنش رو نداشتم، شاید یکی از دلایلش این بود که حس میکردم بعد از خوندنش باید حتما شروع به دویدن کنم ولی حالم برای دویدن خوب نبود، وقتی خوندن این کتاب رو شروع […]
با دیدن این فیلم مغزم ترکید، واقعا از نویسندهی این فیلم خیلی خوشم اومد، البته بعدش فهمیدم این فیلم از روی کتاب ساخته شده، البته نه دقیقا شبیه کتاب، به نظرم هیچ فیلمی نمیتونه شبیه کتابش در بیاد دقیقا، بگذریم، این فیلم رو واقعا دوست […]
خیلی دوست داشتم بخش ارسال رو متفاوت کنم، میخواستم وقتی بسته به دست مشتری میرسه با خودش بگه، وای، چقدر جذاب، لبخند روی لبش بشینه و از خریدش لذت ببره و رضایت کامل داشته باشه. در قدم اول سعی کردم پاکت رو تغییر بدم، باید […]
خیلی فیلم عجیبی بود، فکر کنم برای فهم بهتر و دقیقتر این فیلم باید یک بار دیگه میدیدمش، ولی اصلا حس و حالش نبود، نقش راوی داستان رو من درست نفهمیدم، نمیدونم شاید تمرکز نداشتم، ولی فیلم جالبی بود.
چند وقت پیش سفری به اصفهان داشتم، برای اولین بار میخواستم علی آجودانیان رو از نزدیک ببینم، مدیرعامل ویرگول، همیشه فکر میکردم، ویرگول رو علی به تنهایی ساخته، نمیدونم چرا چنین فکری میکردم. علی رو از توییتر میشناختم، شخصیتی جذاب و دوستداشتنی داشت، برای همین […]
این کتاب رو به سفارش یکی از دوستانم خوندم، به نظرم کل محتوای کتاب رو میشد در دو صفحه خلاصه کرد، ولی چون دو نفر محقق این کتاب رو نوشتن و به نظرم محققها علاقهی خاصی به پیچیده کردن مسائل دارند، این کتاب ۳۴۳ صفحه […]
این هفته رو خیلی فشرده پشت سر گذاشتم، دو روز آخر هفته واقعا خسته شده بودم. کتاب رو کمی از برنامه جلو هستم، چون میخواستم چند تا کتاب بازاریابی سریع بخونم. دو تا فیلم سینمایی دیدم، که واقعا از فیلم چارلیچاپلین نهایت لذت رو بردم. […]
امروز با دوستی در توییتر داشتیم دربارهی اینکه آدم باید در زندگی اهداف بزرگی داشته باشه و در کنارش اهداف کوچیکی برای رسیدن به اونا طراحی کنه صحبت میکردیم، دوست دیگری حرف بسیار زیبایی زد، گفت: «واقعیت اینه که من به چیزی به اسم هدف […]
جدیدا حس میکنم، فیلمهای قدیمی تمرکز داستانشون روی قتل و جنایت بوده، یعنی هر چی فیلم قدیمی میبینم جنایی هست و یکی، یکی رو کشته، یعنی داستان حول محور قتل زن توسط شوهرش یا برعکسه، ولی انصافا خیلی خوب اون موقع داستان رو پرداخت میکردن، […]
اولین باری که محمد رو دیدم در رویداد فریلند چند سال پیش بود، جالب اینجاست من مدت خیلی کوتاه در اون رویداد بودم ولی دوستان خیلی خوب و جدیدی پیدا کردم، یکی از اونها محمد بود. من داشتم با نیما دربارهی سفر به آفریقا گپ […]
تابستون امسال برای من یکم تخصصی شده علاوه بر کارهای عمومی که انجام میدم، قراره به عنوان مدیر بخش مارکتینگ کانگونیو فعالیت کنم، هیچی هم دربارهی بازاریابی نمیدونم، به عنوان اولین قدم یک ویدیو دیدم که چنگی به دلم نزد، ولی بعدش یکی از دوستان […]
از اولین روزهایی که ویرگول راهاندازی شده بود باهاش آشنا بودم ولی چون خودم بلاگ شخصی داشتم ازش استفاده نمیکردم، ولی سادگی و زیبایی اون رو همیشه دوست داشتم. دلیل این آشنایی هم علاقهی خیلی زیادم به نوشتن و سرویسهایی بود که برای نوشتن ساخته […]
به نظرم نمیشه از چارلی چاپلین فیلم دید و عاشقش نشد، این آدم در زمان خودش خلاقیت متحرک بوده به نظرم. تمام فیلمهایی که ازش دیدم با وجود بیکلام بودن، فوقالعاده داستان قوی و تاثیرگذاری داشته، به حدی که با وجود گذر این همه سال […]
هفتهی اول رو به نظرم خوب شروع کردم، با وجودیکه هیچ چیز درستی از هیچ چیزی نمیدونستم، کلی از ایدهها و کارهایی که نوشته بودم تا در تابستان ۱۴۰۰ انجامشون بدم رو تبیین کردم، اولین سفر تابستون هم رفتم اصفهان. خیلی سفر جذابی شد، کلی […]
از اون دست فیلمهایی بود که دوست داشتم، یک رفاقت عمیق و دوستداشتنی، آدمهای دیوونهی با ریسک بالا، رفیق به تمام معنی کلمه و یک ماجراجویی جذاب و کمدی، دیگه آدم از یک فیلم چی میخواد؟
از اون فیلمهایی بود که به نظرم فقط فیلم بود، تا حدی پیچیده و برای یکی مثل من، بدون هیچ مفهوم خاصی برای یادگیری، فقط باید نگاه میکردم و از حل کردن یک معمای پیچیده لذت میبردم، جالب اینجاست از اوایل فیلم مشخصه دقیقا کلید […]
صبح با سرمای شدید داخل اتاق از خواب بیدار شدم و تصمیم گرفتیم بعد از خوردن صبحانه بریم پیادهروی کنیم، خیابان چهارباغ را تا سیوسهپل پیاده رفتیم، وقتی رسیدیم زایندهرود خشک بود، این برای یک رودخونه اصلا اتفاق جالبی نیست، رودخونهی بدون آب، مثل زنبور […]
دیشب به آرین زنگ زدم و گفتم فردا صبح بریم اصفهان؟ یکم فکر کرد گفت ساعت چند؟ سه ماهی شده بود که میخواستیم با هم بریم اصفهان ولی به دلایل مختلف پیش نمیومد. ساعت ۶:۳۰ دقیقه با ماشین رفتم دنبالش، ماشینها رو عوض کردیم و […]
اولین بار دربارهی این موضوع یک سخنرانی تد دیدم که توسط نویسندهی همین کتاب بود، خوندن کتابش بعد از دیدن اون سخنرانی واقعا جذاب بود، من به طرز باورنکردنی آدم چندپتانسلی هستم، هرچند به نظرم تنوع این آدمها خیلی بیشتر از چیزی بود که در […]
چالش دوازده واقعا یکی از بهترین تجربههای زندگی من بوده تا امروز، هیچ وقت نمیتونستم برای زندگیم یک برنامهریزی داشته باشم که بیشتر از یک ماه بهش عمل کنم، اونم برای حتی یک فعالیت خاص، الان کارهای مختلفی میکنم و نتیجهی خوبی میگیرم، خیلی دوست […]
واقعا چالش دوازده برای من یکی از بهترین اتفاقها و طراحیهای زندگیم بوده، انگار خودم رو پیدا کردم، فهمیدم باید چطوری برنامهریزی کنم، چطوری کار کنم، البته هنوز زوده برای قضاوت ولی تا همین جای کار هم فوقالعاده بوده با تمام نقاط ضعفی که داشتم، […]
این کتاب رو خیلی دوست داشتم، هرچند اصلا شبیه کتاب کفشباز نبود، یعنی اون کتاب رو خیلی بیشتر دوست داشتم، حرفهای بیشتری برای گفتن داشت، ولی کلا سرگذشت و داستان زندگی آدمها برای من خیلی لذتبخشه، به خصوص اگر پروژهی کوچکی شروع کرده باشند یا […]
امروز با مهدی برای تحلیل یکی از پروژهها قرار داشتم، کتابفروشی خیلی شلوغ بود، برای همین مجبور شدم دستی به اون یکی فضایی که داشتیم و به صورت انبار رها شده بود بزنم و مرتبش کنم، دو ساعت ازم وقت گرفت، ولی چیز قابل قبولی […]
همیشه فکر میکردم دوران برگزاری مسابقات گذشته و کمتر کسی در مسابقهی اینترنتی شرکت میکنه، ولی امروز با گذاشتن یک پست مسابقهی خیلی ساده و یک تبلیغ کوچولو، شاهد مشارکت تعداد زیادی آدم در مسابقه بودم، دور از انتظارم بود، البته تست خیلی خوبی هم […]
این فیلم به دو دلیل برای من خیلی جالب بود، یکی اینکه دوران جوانی رابرت دنیرو رو تماشا میکردم و سبک بازیگری اون زمانش، یکی هم ترکیب دو زوج جذاب رابرت دنیرو و جو پشی، واقعا این ترکیب جذابیه، راستش این فیلم خیلی برام مفهوم […]
آخرین باری که رفته بودم به خانواده سر بزنم سه ماه پیش برای عید بود، بعد از اینکه مریض شدم، مامانم خیلی بیقراری میکرد و دوست داشت بیاد بیمارستان بهم سر بزنه، ولی من بهش اجازه نمیدادم، تا اینکه بعد از چند هفته مرخص شدن […]
فکر کنم تا حالا فیلم آرژانتینی ندیده بودم، نمیدونم زبانشون چیه ولی هر چی بود از آلمانی خیلی بهتر بود، دلنشین بود، فیلمهای آلمانی باعث سردردم میشه، داستان فیلم فکر کنم دربارهی عدالت بود، چیزی که اصولا در این دنیا خیلی نمیشه دنبالش گشت، یعنی […]
هفتهی خوبی بود، یک کتاب خوب خوندم، دو تا فیلم خوب دیدم، دو تا از کارهای کانگونیو به نتیجه رسید، یکی اضافه کردن جستوجو و دستهبندی کتابها بود، یکی هم پاکت اختصاصی پستیمون، دو ساعت پرواز کردم، البته خوب بود قبلش یکم مطالعه میکردم، ولی […]
سال پیش کتاب تئوری انتخاب نوشتهی ویلیام گلسر رو خوندم، یک کتاب حجیم با ۶۰۰صفحه که انصافا میشد خیلی خلاصهتر نوشت، با خوندن این کتاب فهمیدم میشد دقیقا همین قدر کتاب رو خلاصه کرد، البته این کتاب هم اسمش این بود ۱۲۰صفحه داشت، کل متن […]
چند وقت پیش دوستی بهم قولی داد، مدتها بهش فکر میکردم، میدونستم بهش نیازی ندارم، فقط پیشنهادش جالب بود برام، بعدش ازم سوالی پرسید، این موضوع ذهنم رو به شدت درگیر کرده بود، یک روز تصمیم گرفتم تکلیف این پرونده رو برای همیشه مشخص کنم، […]
امروز یک قدم کوچیک دیگه برای کانگونیو برداشتیم، البته این قدم رو اوایل ماه برداشتیم ولی الان به نتیجه رسید، از این به بعد سفارشات کانگونیو رو در بستهبندیهای مخصوص خودش ارسال میکنیم. امیدوارم خیلی زود همشون تموم بشن، کار خیلی سختی در پیش داریم، […]
حس میکنم نشستم فیلمهای خیلی قدیمی رو فقط نگاه میکنم. اینکه غربیها اینقدر راحت فیلمهایی در برابر کلیسا میسازند خیلی برای من جالبه، همین اتفاق اگر برای یک مسجد بیفته، اصلا قابل پیشبینی نیست که چه اتفاقهایی میفته، نمیدونم اسم این رویکرد رو چی میشه […]
امسال دنبال هیچ تغییر بزرگی در کار و زندگیم نیستم، هرچند بعضی از اتفاقات کوچیک در زندگیم باعث تغییرات بزرگی در من شدند، ولی من همچنان علاقهمندم به تغییرات کوچک، این هفته بعد از مدتها که بچهها روی سایت کار میکردن موفق شدیم یک تغییرات […]
فیلم قدیمی خیلی قشنگی بود، داستان خیلی زیبایی هم داشت، ماجرای دوست شدن آدمها، اینکه چطوری سر راه هم قرار میگیرند، اینکه چطوری به هم اعتماد میکنند، اینکه چطوری رفاقت میکنند، اینکه چطوری پشت هم رو خالی میکنند، این که چطوری کنار هم کار میکنند، […]
این هفته هم برای خودش هفتهای بود، از آخر اگر بخوام برم به اول، باید بگم بالاخره بعد از مدتها تونستیم تغییراتی روی سایت کانگونیو بدیم، اونم اضافه کردن دستهبندی و جستوجو و … بود، شاید خیلی کوچیک باشه، ولی خیلی زمانبر بود، تا تیم […]
نمیدونم کتابها از کجا فهمیدن دنبال چی هستم و به چه چیزی نیاز دارم، طی دو هفتهی گذشتهی هر چی کتاب خوندم دربارهی تمرکز بوده و اینکه چطوری یک کار را خوب انجام بدیم، برای من که اصلا با تمرکز میونهی خوبی ندارم خیلی سخت […]
شاید باورکردنی نباشه، ولی گاهی در زندگی طوری مغزم قفل میکنه که دیگه حتی سادهترین کارها رو هم نمیتونم انجام بدم، الان حدودا یک هفته است درگیر طراحی یک کار خیلی کوچیک هستم، جالب اینجاست که از قبل طراحی شده و فقط نیاز به یک […]
این فیلم رو یادمه دیده بودم، ولی دوست داشتم دوباره هم ببینمش، همیشه از فیلمهایی که آدمهای پشت پرده داره خوشم میاد، هیچ وقت نمیتونم تصور کنم جزء آدمهای پشت پرده هستم، همیشه دوست دارم آدم جلوی پرده باشم، معنی و مفهوم دوستی هم در […]
امروز صبح بالاخره تصمیم گرفتم برم اصفهان، البته قرار بود ساعت ۸صبح حرکت کنم ولی چون خوابم میومد ساعت ۱۱صبح راه افتادم، یک موسیقی خیلی جذاب رو پخش کردم، یک سری خوراکی برای توی راه خریدم و حرکت کردم. قبل از رسیدن به فرودگاه امام […]
یکی از سختترین کارهای زندگیم نه گفتن به خودمه، این درحالیه که خیلی راحت به دیگران نه میگم، در اصل بزرگترین مشکل هم شروع یک پروژهی جدید هست، انگار لذت میبرم، مشکلی هم باهاش ندارم، فقط بدی این ماجرا اینه که مجبورم از زمانی که […]
نمیدونم چرا اکثر فیلمهایی که دربارهی جنگجهانی دوم ساخته شده جزء بهترین فیلمهای تاریخ سینما شده، خیلی این فیلم رو دوست داشتم، موضوع کتاب پیرامون قضاوت یک قاضی آمریکایی دربارهی قاضیهای آلمانی بود. شخصیت آدمهای فیلم، بینش و طرز فکرشون خیلی برام جالب بود. آدمهای
هفتهی خیلی خوبی بود، تونستم به خودم برسم، یعنی کلی عقبافتادگی که به خاطر کرونا ایجاد شده بود رو انجام دادم، برای کتابفروشی کتاب جدید خریدم، برنامهریزیهای خوبی برای کارها کردم، شبکههای اجتماعی کانگونیو رو فعال کردم، پاکت برای کتابفروشی چاپ کردم، دو تا فیلم […]
میتونم بگم این کتاب جزء تاثیرگذارترین کتابهایی بوده که تا حالا در زندگیم خوندم و به شدت توصیه میکنم اگر نخوندید این کتاب رو، حتما بخونید. به خصوص اگر مثل من آدم چندپتانسیلی هستید. در این کتاب تاکید میشود که زندگی یک بازی نامحدود است […]
امروز یک واژهی جدید در حوزهی خودشناسی خودم کشف کردم، «حریم تنهایی»، نمیدونم چقدر براتون پیش اومده که از زندگی کردن خسته بشید، مشکلی شاید نداشته باشید، یا حتی اونقدر مشکل داشته باشید که حوصلهی هیچ کسی رو نداشته باشید، حتی عزیزترین آدمهای دورتون، بعد […]
با دیدن این فیلم عاشق فیلمهای جنگ جهانی شدم، به نظر من خیلی عالی بود. در این فیلم هر چیزی رو میشد دید، از دوستی و رفاقت و میهنپرستی، تا مدیریت و رهبری و کارتیمی و حتی خودشناسی و توسعهی فردی، از وقتی فهمیدم ماجرای […]
امروز رو خیلی دوست دارم، حماسه آفریدم واقعا. به خاطر کرونا و پروازهام ۴۵روز از خیلی از برنامههام عقب افتاده بودم، ولی امروز که دارم این پست رو مینویسم موفق شدم حداقل چهارتاشون رو به روز کنم، مثلا امروز بدون هیچ عقب افتادگی دارم این […]
امروز بعد از مدتها برای فروشگاه کتابمون یعنی کانگونیو کتاب جدید خریدیم. وقتی کتابها رو تحویل گرفتم خیلی خوشحال بودم، چون واقعا امسال تمرکز کردم روی کار و دارم کارها رو پیش میبرم. از اینکه دوستان خوبی پیدا کردم که در این سال جدید کنارم […]
همیشه فیلمهای وسترن رو دوست داشتم، این فیلم هم واقعا عالی و فوقالعاده بود، چطوری دوست داشتن میتونه باعث بشه آدم تغییر کنه، چطوری میشه آدمی که هر جنایتی در زندگیش کرده به یک آدم فوقالعاده تبدیل بشه. از تغییر که بگذریم باید برسیم سر […]
نمیدونید چقدر خوشحالم از اینکه دارم این پست بلاگ رو مینویسم، چون موفق شدم با وجود بیماری خودم رو به هفتهی جاری برسونم، طی یکی دو هفته ۴۵تا پست بلاگ نوشتم، کلی فیلم دیدم و کلی کارهای عقب افتادهی دیگه رو انجام دادم تا برسم […]
در زندگیم شعر زیاد خوندم، یعنی مجبور بودم، شعرهای حافظ، سعدی، فردوسی در کتابهای درسی، بعد هم خودم علاقهمند شدم به شهریار و …، بعدش فهمیدم یکی اومده شعر رو عوض کرده، دیگه این طرف با اون طرف شبیه هم نبود، بهش میگفتن شعر نیمایی، […]
من هر وقت مریض میشم، اول میرم پیش دکتر موسوی، این اولین باره که حتی فرصت نکرده بودم بهش سر بزنم، تا اینکه یک ماه بعد از بیماری رفتم پیشش و گفتم گویا معدهام رو داغون کرده، بهم گفت استرس و اضطراب شدید از عوارض […]
دیروز سمت چپ بدنم انگار از داشت از کار میفتاد، اول دقیقا روی قلبم تیر کشید، انگار یکی با نیزه کرده باشه توش، بعدش کل قفسهی سینهام سمت چپش درد گرفت، انگار یکی با لگد از داخل بهش بزنه و بخواد خوردش کنه، شونهام تیر […]
خیلی فیلم جالبی بود، واقعا بخشی از زندگی منم شبیه همین فیلم بود، البته نه با این غلظت، خیلی پیش اومده توی زندگیم دست یکی رو گرفتم، کسی که اصلا داشت در یک مسیر متفاوت و حتی از نظر من داغونی حرکت میکرد، به سمت […]
بعد از گذشت یک ماه از آخرین پروازی که داشتم، دیروز درخواست پرواز دادم برای امروز، نمیدونستم بدنم آمادگی پرواز داره یا نه، ولی به شدت دلم میخواست، با ترس و اضطراب سوار هواپیما شدم، اولین پروازم با کاپیتان اکرمی بود، آخرین پروازم هم با […]
فیلم کمدی دوستداشتنی بود، واقعا آدم حسرت میخوره حدود صدسال پیش اگر میخواستن فیلم طنز بسازنن، روی محتواش کلی کار میکردن، الان فیلمهای طنز خلاصه میشه در لودگی خالص، بیتربینی خالص و …، محتوا صفر، خیلی قشنگ زندگی آدمها رو به تصویر کشیده بود، اینکه […]
این هفته بالاخره از روی تخت بلند شدم، رفتم دکتر ریه، داروهای جدیدی بهم داد، حال عمومی خیلی خوبی نداشتم، ولی خوشحالم امروز موفق شدم برگردم عقب و کارهای عقبافتادهی این هفتهها را تمام کنم، البته فعلا روی سه تا کار وقت گذاشتم و بقیهی […]
امروز با دوست جدیدی قرار داشتم، بار اول بود میدیدمش، مهمترین دلیلی هم که باهاش قرار گذاشته بودم، این بود که تا ظهر فکر میکردم جمعه است و داشتم دلتنگی غروب جمعه رو تحمل میکردم، تا اینکه فهمیدم جمعه نیست، عصبانی شدم، با یکی قرار […]
وقتی کتاب خیالبافیهای ۱ رو خوندم، انگار دلم تنگ شد، انگار سفر کردم به گذشته، دلم برای خیلی از آدمها تنگ شد، آدمهایی که روزی خیلی دوستشون داشتم، حتی گاهی بیشتر از خودم، شاید مسخره به نظر بیاد، ولی واقعا پیش میاد آدم کسی رو […]
فیلمهای مرتبط با جنگ جهانی رو دوست دارم، ولی به نظرم این فیلم خیلی متفاوت از بقیه بود، لحظات پایانی زندگی یک دیکتاتور رو به تصویر کشیده بود. باور کردن این موضوع واقعا سخته که در جریان جنگ جهانی دوم بیش از پنجاه میلیون نفر […]
امروز بعد از چند هفته مرخص شدن از بیمارستان رفتم دکتر، داروهام رو عوض کرد، یه نگاهی به سیتیها انداخت، بعد ازش پرسیدم بالاخره ریهام چقدر درگیر بود؟ گفت ۷۰درصد، بهت نگفتم نترسی. بهش گفتم من بیمارستان بودم اینقدر درد نداشتم، الان سرم درد میکنه، […]
چند وقت پیش مهدی بهم پیشنهاد داد این سریال رو ببینم، ولی گفتم من حوصلهی سریال دیدن ندارم، تا اینکه به خاطر کرونا هیچ کاری نمیتونستم بکنم، داشتم توی فیلیمو میگشتم که به این فیلم خوردم و دیدم گویا دوبله هم شده، اولین قسمت رو […]
خیلی فیلم عجیبی بود، موندم چطوری جزء ۲۵۰فیلم برتر IMDb قرار گرفته، شاید هم من درست نفهمیدم، در این که فیلم کمدی بود شکی نیست، ولی اصلا نفهمیدم چی شد.
به نیمهی راه رسیدم، ولی متاسفانه خیلی عقب افتادم از همه چیز، این هفته به زور تا دستشویی میرفتم، این مطلب هم چند هفتهی بعد دارم مینویسم، ولی خیلی خوشحالم بابت دو چیز، یکی اینکه خدا بهم سلامتی داد، یکی هم اینکه تونستم این هفته […]
نمیدونم من خیلی علاقهمند به جملات و متنهای عاشقانه، به خصوص اونایی که آدم با خودنش میرسه به اوج دلتنگی هستم، یا بقیه هم مثل من هستند، این کتاب رو خیلی دوست داشتم، متنهای ساده و روان ولی با مفاهیمی زیبا، واقعا از خوندنشون لذت […]
خیلی وقت بود دوست داشتم ویدیو ضبط کنم ولی این کار رو نمیکردم، انصافا خیلی کار سختیه، کلا جلوی دوربین رفتن به نظرم خیلی کار سختیه، ولی خب بعد از بیمارستان تصمیم گرفتم تجربیات این مدت رو در قالب یک ویدیو ضبط کنم، در ادامه […]
خیلی خوشحالم زنده موندم و یک شب قدر دیگه هم پشت سر گذاشتم، نمیدونم چرا حس و حال خیلی عجیبی این شبها برای من داره، امروز که خیلی روز غمانگیزی هست، میدونید، شاید بتونم به جرئت بگم در این دنیا کسی رو اندازهی امام علی […]
بالاخره یه فیلم از کوروساوا دیدم، فیلم عجیبی بود، دقیقا تو سبک فیلمهای کیارستمی ولی نسخهی ژاپنیش، اینقدر مفاهیم عجیب رو در هم آمیخته بود، مدام باید دقت میکردی الان کی به کی چی گفت، فیلم جالبی بود، دوستش داشتم، البته نه اونقدر که بخوام […]
روز معلم برای من خیلی روز مهمیه، هر سال در چنین روزی، اول سال گذشته رو بررسی میکنم تا ببینم از چه کسایی چه چیزهایی یاد گرفتم، دونه دونه بهشون پیام میدم و روز معلم رو بهشون تبریک میگم و ازشون تشکر میکنم معلم و […]
اسم این فیلم رو زیاد شنیده بودم ولی هیچ وقت ندیده بودمش، فیلم قشنگ و خوش ساختی بود، دوست داشتم، میدونید ما خیلی وقتها آدمهایی رو در زندگی دوست داریم ولی اونقدر خودمون رو درگیر کار کردیم که یادمون میره اصلا کسی هم در زندگیمون […]
فکرش هم نمیکردم کارم به اینجا بکشه، فکر میکردم در هفتهی ریکاوری بهار میرم سفر، یا کارهای عقبافتاده رو جبران میکنم، ولی خب کارم به بیمارستان کشید، کل این هفته رو به صورت کامل بیمارستان تشریف داشتم، هیچ کاری نتونستم بکنم، خدا رو شکر که […]
امروز صبح که از خواب بیدار شدم دیدم کسی نیومد ازم آزمایش خون بگیره، خیلی عجیب بود، حال عمومیم خیلی بهتر شده بود، به حدی که دوست داشتم زودتر از بیمارستان فرار کنم، تا ظهر هیچ سرمی هم بهم وصل نکردن، تا اینکه داشتم ناهار […]
امروز دکتر اومد بالای سرم، گفت خدا رو شکر درمان روی شما جواب داده و روند رو به رشد بیماری متوقف شده. حال عمومیتون بهتر شده و اکسیژن خونتون هم خیلی بهتر شده، اگر همین روند ادامه پیدا کنه، فردا شما رو مرخص میکنیم، نمیدونید […]
امروز ساعت ۵:۳۰صبح، پرستاری اومد ازم آزمایش خون بگیره، بهش گفتم انصافا الان وقت آزمایش گرفتن نبود، کمربند رو بست به بازوم، سوزن رو کرد توی دستم، بهش گفتم تموم شد؟ دیدم درآورد و گفت نه، خون نیومد، دوباره این کار رو کرد و من […]
روز سوم همچنان از روی تخت پایین نمیومدم و همچنان ترسیده بودم و پنیک میکردم، تا اینکه مجبور شدن یه روانشناس بفرستن بالای سرم، انصافا حرفهایی که زد به هیچ دردم نخورد، ولی اون آرامبخشهایی که بهم میزدن خیلی حال میداد، خوش میگذشت، بعدش هم […]
تا شب رو صبح کنم، بارها پنیک کردم، فکر کنم با آرامبخش خوابیدم، صبح بیدار شدم، دیدم همچنان حال و روز روحی خوبی ندارم، یه پرستار دلسوزی اومد و گفت میدونی چون تنهایی فکر و خیال میکنی، پاشو اتاقت رو عوض کنم، من رو برد […]
امروز داشتم برای یه کلاسی ثبتنام میکردم با طرف دعوام شد، بعد از چند ساعت چشمام رو باز کردم، فهمیدم وسط مکالمه بیهوش شدم، اکسیژن خونم رو اندازه گرفتم دیدم اومده زیر ۹۰، اصلا حال راه رفتن نداشتم، به زور خودم رو رسوندم به ماشین […]
بدون شک این هفته خیلی برای من مهم و به یادموندنی بود، هم از سمت استادم ریلیز شدم برای لندینگ چک، هم با دو تا استاد خوب چک لندینگ رو انجام دادم و در نهایت در ۳۰ فروردین ۱۴۰۰ سولو شدم و دیگه جدی جدی […]
نمیدونم چی شد که این کتاب من رو به خودش جذب کرد، راستش خیلی وقت بود من کتاب شعر نخونده بودم، درحالیکه به شعر علاقهمند هستم و هر از چند گاهی دیوان شهریار یا حافظ رو برمیدارم و از خوندن شعرهاشون لذت میبرم، یا شعرهای […]
خیلی وقت بود انیمیشن ندیده بودم، خیلی دوستش داشتم، برای من که بچه دارم شاید جالبتر بود، برای اینکه بفهمم چطوری با لیلی باید برخورد کنم، نسبت به ورودش به اجتماع، ولی من بیشتر دوست بابای نمو رو دوست داشتم، به نظرم هر آدمی تو […]
امروز اصلا روز خوبی برای من نبود، البته به نظرم روز خوب و بد نداریم، ولی خیلی نگران شدم، به پیشنهاد دوستم ناصر غانمزاده رفتم از ریهام سیتی دادم و دیدم چشمم روشن، کرونا دارم و ریهام ۵درصد درگیر شده. این نشون میداد من از […]
امروز خیلی روز مهمی بود برای من، بعد از حدودا چهل روز، رسیده بودم به یک قدمی Solo شدن، سوار هواپیما شدم، یکم سرگیچه و سوزش چشم داشتم، کاپیتان اکرمی سوار هواپیما شد، خیلی خوشحال شدم چک لندینگم با ایشونه، برام جالب بود باهاش پرواز […]
دیروز قبل از پرواز آخرم با کاپیتان غفوریان، کاپیتان چیتسازان صدام کار تو اتاقش و بهم گفت، مشکلت چیه؟ چرا سعی نمیکنی تمومش کنی؟ خندیدم و بهش گفتم، تمومش کنم بعدش چی میشه؟ گفت خب دیگران فکر میکنن یه مشکلی داری که سولو نمیشی، دوباره […]
از این فیلمهایی بود که خیلی دوست نداشتم، ولی نمیتونم بگم قشنگ نبود، به نظرم آینده هیچ وقت این شکلی دیگه نیمشه، ولی خب، از آدمیزاد هیچ چیزی بعید نیست. نکات جذاب فیلم برای من، یکی اونجا بود که آدم دوست داره همیشه یه امیدی […]
الان که دارم گزارش این هفته رو مینویسم یک ماه بعد از این تاریخه، ولی از اونجایی که باید جبران میکردم، برگشتم و تا حد خوبی از کارها رو جبران کردم، دوست نداشتم یک بیماری من رو کلا از همه چیز عقب بندازه، دو تا […]
از چند هفتهی پیش دوستم آرش سروری، پیشنهاد داده بود با هم یک لایو مشترک دربارهی زندگی و کار با هم داشته باشیم، من یا به خاطر پروازها پشت گوش مینداختم، یا حوصلهام نمیومد، ولی بالاخره برای امشب ساعت ۱۱، هماهنگ شدیم، اول صبح که […]
بیشتر از یک سال تلاش کردم کرونا نگیرم، ولی اون من رو گرفت، این مطلب رو دقیقا یک ماه بعد یعنی در ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ دارم مینویسم، چون یک ماه من رو زمینگیر کرد، ولی دقیقا سر تاریخهای خودش مطالب مرتبط با کرونا رو مینویسم […]
این کتاب رو به خاطر اسم نویسندهاش خوندم، نه اینکه از خیلی وقت پیش میشناختمش، نه، از همین کمتر از دو سال پیش بود که شناختم، بعد از سقوط هواپیمای اکراینی، البته قبل از خودش عکس دخترش رو دیده بودم و زار زار گریه کرده […]
به نظر من فیلمهای ژاپنی کلا عجیب و پیچیده هستن، حتی انیمیشنهاشونم همین شکلیه، انگار برای بزرگترهاست، به نظرم خیلی فیلم جالبی بود، کلا فیلمهایی که دربارهی ساموراییهاست جالبه به نظرم، اینکه یک نفر با چند لشکر برابری کنه خیلی جذاب به نظر میرسه، ولی […]
به نظر من، جاده باید انتها داشته! یعنی اگر کاری رو شروع میکنم باید در یک زمان مشخصی هم تموم بشه، این هیچ ارتباطی به این موضوع نداره که آدم باید گاهی خودش رو به جاده بسپره و فقط بره، یا اینکه از مسیر لذت […]
فیلم خیلی بود و دردناکی بود، اصلا نمیشه به نظرم در فیلمی آنتونی هاپکینز بازی بکنه و اون فیلم خوب در نیاد. این آدم در بازیگری نظیر نداره، ولی موضوع فیلم خیلی دردناک بود، من همیشه در زندگی از دو چیز خیلی بیشتر از بقیهی […]
این هفته سعی کردم یک سری از بدهیهای ریزی که از سال قبل مونده بود برای این طرف سال پرداخت کنم. تسمه تایم و یک سری ایرادات ماشین رو رفع کردم، با یکی از بچهها برای انجام کارهای فنی یکی از پروژهها گپ زدم، چند […]
این کتاب رو به چند جهت خیلی دوست داشتم، اول اینکه این کتاب رو یک دوست خوب که خیلی عجیب باهاش آشنا شدم بهم هدیه داد، دوم اینکه یک کارگردان برجسته دربارهی تجربههای بخشی از زندگیش در حوزهی مراقبه، هوشیاری و خلاقیت نوشته، سوم اینکه […]
امروز حال و حوصلهی درستی نداشتم، در توییتر داشتم جواب ریپلایهای دوستانم رو به یک توییت میدادم، که با یکی بیش از حد معمول صحبت کردم، آخرش بهش گفتم بیا ناهار بده من قهوه میدم، بعد با هم قرارگذاشتیم، اونقدر دیر اومد که از ناهار […]
احتمالا در زندگی شما هم موسیقی نقشی عمیق و تاثیرگذار باید داشته باشه، موسیقی میتونه حال من رو تغییر بده، حتی وقتی در بدترین شرایط هستم، میتونه من رو آروم کنه، یا حتی وقتی خیلی آروم هستم میتونه اونقدر من رو به هیجان در بیاره […]
به نظرم فیلم جالبی بود، ماجرای سه تا پلیس با روحیات و بینش کاملا متفاوت که مجبور میشن در یک پرونده با هم همکاری کنند، نکتهای که برای من خیلی جذاب بود، این بود که من داشتم بزرگسالی این پلیسها رو میدیدم ولی در فیلم […]
به نظر خودم خیلی دیر فهمیدم روی بعضی مسائل باید کنترل داشت و من ندارم، به خصوص روابط احساسی، امروز داشتم به پرواز فکر میکردم، وقتی در حال نشوندن هواپیما روی باند هستم، فقط یوک رو به سمت زمین نمیگیرم، اگر این کار رو بکنم، […]
فیلم جالبی بود با وجودی که خیلی قدیمی بود. من هیچ وقت اونقدر عاشق نشدم که به خاطر عشقم کارهای خیلی احمقانه انجام بدم، نمیدونم واقعا چی میشه که یکی چنین تصمیمات احمقانهای میگیره. در کنارش همیشه از شخصیت پیچیدهی زنها لذت بردم، خیلی سخت […]
هفتهی جالبی بود، سه ساعت پرواز کردم، واقعا پرواز، یکی از بهترین تجربههای زندگی من بوده تا حالا، با ناصر خانوادگی رفتیم بیرون، کلی گپ زدیم، خندیدیم، موسیقی گوش دادیم و شام خوردیم، داشتن دوست خوب در این دوره خیلی ارزشمنده، کار جدیدی رو با […]
یکی از تفریحات لذتبخش زندگی من انتخاب آدمها و تعامل باهاشون هست، آدمها موجودات خیلی پیچیدهای هستند، به سادگی نمیشه رفتارشون رو پیشبینی کرد، اینکه مدام باید بهشون نگاه کنم، حرفهاشون رو گوش بدم، تحلیلشون کنم، تصمیم بگیرم، نتایج رو بررسی کنم و تعامل کنم، […]
نمیتونم بگم یک کتاب فوقالعاده رو خوندم ولی کتاب بدی هم نبود، من همیشه معتقد بودم پول عامل خوبی برای انگیزه دادن به آدمها نیست، حداقل برای من که هیچ وقت نبود، در این کتاب سعی میکنه دربارهی انگیزه و اهمیت اون در زندگی حرف […]
دومین اصل از اصول زندگی من رو انتخاب تشکیل میده، ما در طول زندگی انتخابهای زیادی داریم، انتخاب محیط زندگی، انتخاب شریک زندگی، انتخاب مسیر شغلی، انتخاب رشتهی تحصیلی، انتخاب میوهی مورد علاقه و …، بین تمام انتخابهای زندگی به نظرم انتخاب محیط و آدمها […]
راستش زیاد از فیلمهایی که در مصر ساخته میشه و یکی دنبال گنج میگرده خوشم نمیاد، ولی در کل فیلم بدی نبود، قابل تحمل بود، بیشتر یک فیلم طنز بود، ولی خب هر فیلمی تلاش میکنه در قالبهای مختلفی مفهومی رو به مخاطب منتقل کنه، […]
چند سالی میشه که برای خودم اصولی ساختم برای زندگی کردن، میدونم زندگی کردن اصول نمیخواد ولی اگر این کار رو نمیکردم دیگه زندگی برام شبیه بازی نبود، معنا نداشت، این موضوع برای من خیلی آزاردهنده بود، یکی از مهمترین اصولهای زندگیم «بینش» هست، دقیقا […]
قبلا این فیلم رو دیده بودم ولی دوست داشتم دوباره هم ببینمش، البته این موضوع رو دقیقهی دوازدهم فیلم فهمیدم و تصمیم گرفتم دوباره ببینمش، این فیلم رو با یک دیالوگ معروف به یاد داشتم، «یه موقعی یه نفر بهم گفت، هیچ وقت نگذار به […]
در اصل هفتهی اول رو باید تعطیل میکردم به خاطر عید، ولی بعدش که یکم با خودم بیشتر فکر کردم، به خودم گفتم چه کاریه، فوقش عقب میفتی و بعدا شروع میکنی به جبران کردن، بهتره از این فرصت یک هفتهای در زمان درستتری استفاده […]
خیلی کم پیش میاد من کتابهایی با موضوع موفقیت بخونم، اولش احساس کردم احتمالا این کتاب هم جزء همین دسته از کتابهاست ولی بعد از این که چند صفحه از کتاب رو خوندم نظرم تغییر کرد، حرفهایی که در این کتاب زده شده بود برای […]
انصافا فیلم فوقالعادهای بود، راستش من عاشق شخصیت پدر خانواده شدم، همیشه دوست داشتم برای دخترم همچین پدری باشم، برخورد خیلی منطقی با مسائل زندگی، نگاه زیباش به مفهوم زندگی، آزادی که به بچههاش میداد و از همه مهمتر با کار و تصمیماتی که در […]
دوستی بهم گفت چرا عجله نمیکنی زودتر SOLO بشی، منم گفتم وقتی دارم به این خوبی یاد میگیرم و از پرواز لذت میبرم چرا باید عجله کنم، چند ساعت این طرف و اونطرف چه فرقی میکنه؟ گفت، دیگه خسته شده از دست استادش، مدام سرش […]
خیلی کم پیش میاد فیلمهای خیلی قدیمی ببینم، ولی گاهی مجبور میشم، فیلم جالبی بود به نظرم، با وجود قدیمی بودن، داستان جالبی داشت، به نظرم جالب آدمهایی رو به تصویر کشیده که برای رسیدن به موفقیت و طی کردن پلههای پیشرفت حاضر میشن پا […]
هر چند به نظر میرسه خانواده دارای یک مفهوم ثابته، ولی از نظر من اینطوری نیست، وقتی خیلی بچه بودم برای من مفهوم خانواده با دوران ابتدایی متفاوت بود و در دوران دبیرستان با دانشگاه فرق داشت و حتی امروز با سالهای گذشته. یادم میاد […]
به رسم هر سال آخرین نوشتهی بلاگم مربوط به کولهپشتی است. برای مرور فعالیتها، تجربهها و عملکردم در سالی که گذشت و برنامهریزی برای آینده. این کار بهم کمک میکنه خیلی سریع کارهای مهم و تاثیرگذاری که طی یک سال گذشته انجام دادم رو مرور […]
میتونم با جرأت بگم چالش دوازده یکی از بینظیرترین و موفقترین چالشها و برنامهریزیهای زندگیم بوده تا امروز، بدون شک نقطه ضعفهای زیادی هم داشته ولی در کنارش همین که موفق شدم به هفتهی دوازدهم برسم این یک موفقیت بینظیره، صرفنظر از نتیجهی کار، به […]
اولین باری که به عنوان خلبان سوار هواپیما شدم ذوق و شوق خاصی داشتم، هدستم رو گذاشتم و با برج تماس گرفتم و ازش اجازه گرفتم برای تاکسی کردن و آروم آروم چکهای قبل از بلندشدن رو انجام دادم تا اینکه رسیدم به چند متری […]
امسال در زندگیم خیلی احساس تنهایی داشتم، زندگیم دچار فراز و نشیبهایی عجیب و زیادی شده بود، البته وقتی میگم عجیب و زیاد از نظر خودمه، وگرنه به نظرم همیشه زندگی فراز و نشیبهای خاص خودش رو داشته، اصلا هر چی جلوتر میرم، این فراز […]
خیلی وقتها که توی کار به مشکلی بر میخورم، آدمهای دور و برم شروع میکنند به نصیحت کردن که ما گفتیم یا میخواستیم بگیم، فلان کار را نکن، یا فلان کار را با فلان آدم نکن، غافل از اینکه من وقتی انتخاب میکنم کاری رو […]
این روزها وضعیت زندگیم دقیقا شبیه این پلهای چند طبقه و پیچدرپیچ شده، اصلا نمیدونم باید چه کار کنم، چه مسیری رو باید انتخاب کنم، نمیتونم تصور کنم چند متر جلوتر به کجا میرسم، باید چه تصمیماتی بگیرم. راستش من هیچ وقت تو زندگیم نمیدونستم […]
من معتقدم وقتی دو نفر دیگه نمیتونن با هم حرف بزنن و باب گفتگو بینشون بسته شده، رابطهشون دیگه به درد نمیخوره، بیکیفیت شده، اونقدر که ممکنه حوصلهی همدیگه رو هم نداشته باشن، من همیشه تصورم از یک رابطهی خوب این بوده که دو نفر […]
فکر نمیکردم این کتاب رو به این زودیها بخونم ولی خیلی خوب شد که خوندمش، واقعا بهش نیاز داشتم، این کتاب جزء یکی از کتابهای خوبی بود که امسال خوندم، کمتر حرفهای بیمعنی مثل اینکه کافیه تو فقط بخوای تا کائنات همه چیز رو برات […]
در ابتدا که داشتم چالش دوازده را طراحی میکردم، با خودم گفتم هر فصل ۱۳ هفته داره، برای ۱۲ هفته برنامهریزی میکنم و یک هفته را برای ریکاوری و جبران عقبافتادگیهایی که ممکن بود در طول اجرای چالش پیش بیاد قرار دادم، خیلی پیش اومد […]
این کتاب رو دارم برای بار سوم میخونم، با این کتاب مجموعهی پینگونیو به دنیا اومد، کتابی برای اعتبارسنجی ایدهها، هر چند خودم خیلی ایدههام رو اعتبارسنجی نمیکنم، راستش کار درستی نمیکنم، یکی از دلایلش اینه که من صرفا دوست دارم اون کار رو انجام […]
خدایا، این روزها خیلی دلم برات تنگ میشه، عجیب نیست؟ هیچ وقت اینقدر دلم نمیخواست باهات حرف بزنم، حس میکنم گم شدم، درون خودم، از خودم راضی نیستم، همیشه میدونم خیلی از کارهایی که میکنم، درست نیست، غلطه، اشتباهه، ولی باز انجام میدم، ولی انصافا […]
در یک دورهی آموزشی شرکت کردم که هر سه نفر تحت آموزش یک استاد هستیم، وقتی رسیدم به محل آموزش، دیدم یکی از بچهها که جلسهی دومش بود خیلی ناراحت و غمگین بود، در حدی که میشد احساس کرد، یکم بعد قراره گریه کنه، بهش […]
امروز برای من یکی از تاریخیترین روزهای زندگیم بود، امروز موفق شدم بعد از سالها تلاش برای اولین بار در زندگیم به عنوان خلبان پرواز کنم، فرامین هواپیما رو دستم بگیرم، زیرپاهام حسشون کنم، به اطرافم نگاه کنم و از اینکه در آسمونم لذت ببرم. […]
این فیلم حدودا برای صد سال پیش بود، یک فیلم صامت ولی هیجانانگیز، انصافا نسبت به سال ساختش خیلی خوش ساخت و زیبا بود، شاید یکی از دلایلی که ازش خوشم اومد وجود قطار بود، آخه من قطار رو خیلی دوست دارم، شاید یک روز […]
چیزی که باعث شد این فیلم رو ببینم وسیلهای بود که نائوسیکا باهاش پرواز میکرد، میدونید این روزها روی پرواز کردن خیلی حساس شدم، همش دوست دارم هر چه زودتر پرواز کنم ولی نمیشه. بگذریم، خیلی انیمیشن فوقالعادهای بود، خیلی دوستش داشتم. یک فیلم حماسی […]
این هفته خیلی جذاب و هیجانانگیز بود، روز اولش با تولدم شروع شد، امسال آدمهای جدید زیادی تولدم رو بهم تبریک گفتند که خیلی برام جذاب و ارزشمند بود و آدمهایی که از گذشته باهاشون دوست بودم و امروز براشون مهم بود و به صورت […]
هفتهی پیش یکی از بچهها پیشنهاد داده بود بریم اسکی، من از سال پیش تا امروز میخواستم برم اسکی رو امتحان کنم ولی موفق نشده بودم، برنامههای زندگیم هم به طور باورنکردنی پیچیده شده بودن، از شانس یکی از کارهای مهمم کنسل شد و پیشنهاد […]
هیچ وقت با هریپاتر نتونستم ارتباط برقرار کنم، ولی بنا به دلایلی تصمیم گرفته بودم دو قسمت آخرش رو دوباره ببینم، با وجودیکه این فیلم خیالی هست و من از دنیای خیالی لذت میبرم، ارتباط برقرار کردن باهاش برام راحت نیست. از اونجایی که این […]
اولین بار که آرش رو از نزدیک دیدم استارتاپ ویکند تبریز بود، سال ۹۲ بود اگر اشتباه نکنم، صادقانه اصلا نمیدونستم استارتاپ چیه! ولی هفت سال بود که شرکت نرمافزاری داشتیم، از اونجایی که در یک شهر صنعتی بودیم، درگیر تولید نرمافزارهایی مثل انبارداری، رهگیری […]
وقتی دربارهی شازده کوچولو حرف میزنیم، خیلیها ممکنه بهمون بگن، مگه میشه کسی شازده کوچولو رو نخونده باشه؟ در جواب باید بگم، هنوز خیلیها هستند که شازده کوچولو رو نخوندن، من خودم در ۳۰سالگی شازده کوچولو رو خوندم و عاشقش شدم. در آخرین سفری که […]
میدونم که دیگه میدونید من خیلی انیمیشن دوست دارم، این فیلم هم به نظرم فوقالعاده بود، داستان زیبایی داشت، فیلمهایی که با موضوع دنیای خیالی ساخته میشوند رو اصولا دوست دارم. ژاپنیها به خانواده در فیلمهاشون اصولا اهمیت ویژهای میدن، به نظرم این میتونه یکی […]
یادم میاد در کتابهای درسی میانگین عمر مفید انسان رو هفتاد سال نوشته بودند، اگر من واقعا هفتاد سال عمر کنم که بعید میدونم، امروز به نیمهی زندگیم رسیدم. اونقدر سریع گذشته که اصلا نفهمیدم چطوری به این نقطه رسیدم. در تمام این سالها نتونستم […]
این هفته، درگیر ادامهی کلاسهای هفتهی پیش بودم و دو تا امتحان نسبتا سخت که با هر زحمتی بود موفق شدم قبول بشم، این هفته کارهای صفحهبندی و مجوز یکی از کتابها را هم تمام کردم و فرستادم برای چاپ. برای رسیدن به یکی از […]
این کتاب رو واقعا دوست داشتم، دید خیلی خوبی دربارهی دیزاین به آدم میده، این پاراگراف از کتاب هم تاثیر عمیقی روی من گذاشت، «متأسفانه این موضوع درست است که بسیاری از اسباب و وسایلی که برای استفاده خاصی میسازند، واقعا زیبا نیستند. اما دلیل […]
چند سال پیش رفتم پیش یکی از دوستانم به اسم امیرمهرانی، ایشون در اون زمان دورههای شناخت تواناییها برگزار میکرد. بهم پیشنهاد کرد کتاب «راه هنرمند» رو بخونم، گفت خودش هم این کتاب رو خونده و تاثیر زیادی روی زندگیش گذاشته، منم سریع این کتاب […]
موضوع کتاب رو دوست داشتم، به خصوص که با این سوال شروع شد، چرا اینجایی؟ این سوالی بود که همیشه از خودم میپرسیدم و هیچ وقت به جواب درستی نمیرسیدم، سوال دوم رو وقتی بچه بودم بیشتر بهش فکر میکردم، از مرگ میترسی؟ راستش اگر […]
فیلم خیلی دوستداشتنی بود، من همیشه دوست داشتم افسانهها واقعی بودند، شاید هم باشند و واقعا ما خبر نداریم، جنگ، مزخرفترین اتفاقیه که روی زمین میتونه بیفته، نمیدونم چی میشه و چی در جنگ هست که میتونه آدمها رو در این حد بیرحم کنه، دختری […]
یک سری حرفها هست که من هنوز موفق به درک و فهم اونا نشدم، مثلا آدم نباید از کسی انتظار داشته باشه، مگه میشه! راستش درست و غلطش اصلا برام مهم نیست، مهم اینه اصلا مگه میشه آدم از کسی انتظار نداشته باشه؟ شاید مامان […]
دیدن انیمیشن همیشه حالم رو خوب میکنه، حالا اگر محتوای خوبی هم داشته باشه که دو چندان حالم بهتر میشه، واقعا انیمیشن خوبی بود، همیشه داستان وایکینگها برام جذاب بود، اینکه تمرکز اونها رو به جای فکر کردن روی عمل کردن نشون میده هم خیلی […]