دوباره بگم این هفته حالم خوب نبود و هیچ کاری نکردم یا خودتون میدونید؟ تلخترین اتفاق این هفته به نظرم آسیب دیدن دست لیلی بود، هنوز هم نمیدونم دستش رو کجای تردمیل گذاشته که اون طوری کف چهارتا از انگشتهای دست چپاش زخم شده، قشنگ […]
امروز با بچهها دور هم جمع شده بودیم، گفتیم یک فیلم هم ببینیم، یکی از بچهها این فیلم را پیشنهاد کرد، من اسماش رو گذاشتم مرد آچار فرانسه ولی شاید با توجه به اسم اصلی، چاقوی چندکارهی سوئیسی یا چیزهایی شبیه این هم بشه صداش […]
فکر کنم اگر یک بار دیگه بگم حالم خوب نیست کلهام رو بکنید، ولی میگم، همونطور که میدونید این روزها حالم خوب نیست، چه اشکالی داره آدم برای خودش سوگواری کنه؟ چه ایرادی داره اگر حالمون خوب نیست به زبون بیاریم؟ حداقل شاید یکی گذری […]
همیشه دوست داشتم یک رفیق خاص در زندگیم داشته باشم، کسی که مثل خودم به تمام معنی کلمه دیوونه باشه، دنیا رو باهاش بچرخم، هر چیزی که به ذهنم میرسه رو بسازم، در بدترین شرایط زندگی حتی ثانیهای شک نکنم که ممکنه نتونم روش حساب […]
دوستی دارم که حتی یادم نمیاد چطوری باهاش آشنا شدم، ولی هر از چند گاهی به هم پیام میدیم و همدیگر رو دعوت میکنیم برای خوردن یک قهوهی داغ و گپزدن با هم. خیلی وقت بود ندیده بودمش، با هم در کوچه پس کوچههای شهرکی […]
فیلم متروپلیس حدودا صد سال پیش ساخته شده، حتی ابتدای فیلم دربارهی گم شدن بخشهایی از فیلم صحبت میشود، میتونم بگم واقعا یکی از بهترین فیلمهای صامتی بوده که تا حالا دیدم. اینکه تخیلات آدمهای صد سال پیش رو نسبت به آینده میبینی واقعا هیجان […]
همیشه یک گارد جدی نسبت به دیدن فیلمهای اصغر فرهادی داشتم، نمیدونم چرا نمیدیدمشون، شاید حس میکردم غمگین هستند، یا هر چیز دیگهای، این بار مجبور شدم ببینم، آخه این فیلم در لیست ۲۵۰فیلم برتر IMDb رتبهی ۱۱۳ رو داشت و باید میدیدمش، از نظر […]
گزارش این هفته رو دارم پنجم بهمن مینویسم، ببینید چقدر حالم بد بوده که حتی نمیتونستم چهار خط مطلب بنویسم، پیش میاد در زندگی، باید باهاش ساخت، هنوزم نمیدونم دقیقا چه تصمیمی دارم، بگذریم، میخواستم این هفته رو کلا مرخصی بگیرم، بعد دیدم حیفه، بهتره […]
بیستوپنج سالم بود که این ماشین رو خریدم. باورتون نمیشه چقدر دوستش دارم، قبل از اینکه بتونم بخرمش، همیشه سوار اتوبوس یا تاکسی که میشدم، حس میکردم همه ۲۰۶ خریدن، مدام توی خیابونهای شهر میدیدمش، حتی میشمردمشون. یک، دو، سه، … یازده، دوازده، چرا من […]
اولین بار موضوع این کتاب را در پادکست فکر کنم شمارهی بیست بیپلاس بود که شنیدم، خیلی برام جالب بود. «پروندهای برای درآمد همگانی در کل جهان، مرزهای باز و یک هفتهی کاری ۱۵ساعته»، خوندن این کتاب واقعا برام لذت بخش بود، چون تلاشهای گذشتگان […]
امروز که دارم این مطلب را مینویسم بیستوسوم دیماه نیست، بلکه چهارم بهمن است، ولی من برگشتم و دارم تلاش میکنم عقبافتادگیهای زندگیم را جبران کنم، دقیقا از چنین روزی سگ افسردگی بهم حمله کرد و چنان زمینگیرم کرد که تا دو هفتهی بعد هم […]
نمیدونم به فیلمهای مرتبط با جنگ علاقه دارم یا نه، ولی گویا این فیلمها همیشه جزء بهترین فیلمهای تاریخ سینما هم میشوند، شاید دلیلش وجود درد و رنج باشه، من خودم بعد از دیدن این فیلمها سرشار از خشم و ناراحتی میشوم، این فیلم داستان […]
خیلی فیلم خوبی بود. من همیشه عاشق فیلمهایی هستم که تبهکارها با یک نقشهی بینظیر و یک کار تیمی فوقالعاده پیروز میشوند، البته ماجرای این فیلم یکم متفاوت بود، یعنی نمیشه گفت تبهکارها پیروز شدند، میشه گفت تبهکارهای خوب و بامعرفت به تبهکارهای بد و […]
یک فیلم خیلی طولانی ولی جذاب، اولش فکر نمیکردم موضوع این فیلم جنگجهانی اول باشه، بعد که فهمیدم داستان فیلم برام خیلی جذابتر شد، ماجرای یک افسر انگلیسی که در جریان جنگجهانی اول به عربستان اعزام میشه و چه کارهایی که نمیکنه، شخصیت اون آدم […]
این هفته با وجود تمام خستگیهایی که داشتم خیلی خوب بود. موفق شدم تمام کارهای عقبافتاده از هفتهی اول و دوم رو تمام کنم، البته موفق نشدم هفتهی سوم رو کامل کنم، البته چیزی هم ازش نمونده بود ولی واقعا خسته بودم، به تمام معنی […]
نمیدونم فیلم «فهرست شیندلر» یا «پیانیست» را دیدید یا نه، این فیلم به همون اندازه حتی شاید بیشتر غمانگیز و سخته، تا فیلم تمام شد، روحم تیکهتیکه شده بود. گاهی با خودمون میگیم چرا ما باید ایران به دنیا میومدیم، بعد این فیلمها رو میبینیم […]
خیلی تلاش کردم بتونم گذشته رو فراموش کنم، به خصوص بخش به خصوصی از اون رو، ولی موفق نشدم، مثل کنه چسبیده بهم، چند وقت پیش تصمیم گرفتم بیخیال فراموش کردنش بشم، بعد دیدم اینقدر برای فراموش کردن تلاش کردم که حالا باید خود فراموش […]
۲۸ آذر بود که تصمیم گرفتم کل بلاگ قبلیام رو پاک کنم و نقطه بگذارم انتهای داستانهای گذشتهی زندگیم و شروع به نوشتن داستانهای جدیدی کنم. چیزهایی که از سایتم انتظار داشتم رو به چهار فاز مختلف تقسیم کردم و اون روز فاز اول رو […]
متاسفانه سال پیش بهترین دوستم را از دست دادم، به خاطر سرطان، باورکردنی نبود، اینکه برای سه سال بدونی داری یکی از بهترین آدمهای زندگیات را از دست میدی واقعا دردآور و رنجآوره، هر بار میرفتم بیمارستان تیکهای از وجودش رو کنده بودن و میدادن […]
اولین بار که اسم کوروساوا را شنیدم از زبان عباس کیارستمی بود که گفته بود: «من این شانس را داشتم که مادادیاوی شما را در کن ببینم و شما دو ردیف جلوتر از من نشسته بودید. این یک فرصت عالی بود تا شما و فیلمتان […]
درک سیورز از اون شخصیتهایی هست که من واقعا دوستش دارم، آدمی که دنبال پول نیست، دیوونهبازیهای خودش رو داره، به تمام معنی کلمه زندگی میکنه، خودش رو درگیر دلمشغولیهایی که دیگران دارند نمیکنه، حس مالکیت بیهوده نسبت به چیزهایی که میتونه راحت رها کنه […]
این هفته باید میرفتم دکتر ولی این کار رو نکردم، نمیدونم چرا با خودم این شکلی کنار میام، حداقل باید برای هفتهی بعد از دکتر وقت میگرفتم ولی باز هم این کار رو نکردم، انگار خوشم میاد خودم رو در این وضعیت نگه دارم. بگذریم، […]
نمیدونم چرا این کتاب رو خریدم، فکر میکردم موضوع کتاب دربارهی سیزده دلیل برای زندگی باشه، یا چیزی شبیه این، ولی این طوری نبود، موضوع کتاب سیزده دلیل برای خداحافظی بود، موقع خوندن کتاب خیلی اذیت شدم، در این کتاب بخشی از داستان یک دختر […]
چند روزی بود که میدیدم همه در حال تماشای این انیمیشن هستن، با خودم گفتم وقتی چیزی اینقدر جالبه که همه میبینن احتمال باید فیلم خوبی باشه برای همین دیشب منم این فیلم رو دیدم. به نظرم انیمیشنها یواشیواش خیلی دارن طبیعی میشن، واقعا لذت […]
چند وقت میشه که به شدت به سینما علاقهمند شدم. دو سال پیش یک سری تجهیزات برای ضبط دورههای آموزشی خریدم، قبل از اون هم با خرید یک دوربین گوپرو تصمیم داشتم مستند گردشگری بسازم، سال پیش با دوستم الیاس عزیز دو تا فیلم کوتاه […]
یکی دو هفته است که هر روز صبح خیلی سخت از خواب بیدار میشم، دلیلاش این نیست که انگیزه ندارم یا حالم خوب نیست، البته بیتاثیر نیستند ولی دلیل اصلیش به نظرم اینه که اصلا نمیدونم باید چه کار کنم! هر روز با حجم بسیار […]
هفتهی گذشته که داشتم برای چالش دوازده برنامهریزی میکردم با خودم گفتم چرا یکی از برنامهها خرید یک هدیه برای خودم نباشه! از اونجایی که پیشنهاد خیلی جذابی بود، سریع گذاشتم تو برنامه و زیرش نوشتم «اگر بعد از چهار هفته عملکرد قابل قبولی داشتی […]
به نظر من آدمها همیشه منتظر یکی بودند که بیاد و نجاتشون بده، حتی در دین خدا هم هستند آدمهایی که قرار است بیایند و ما را نجات دهند، امام زمان (عج)، عیسی مسیح، …، خلاصه ما همیشه منتظر بودیم، حتی آدمهای قبل و بعد […]
یادم میاد قبلا شروع کنندهی خیلی بهتری بودم. فقط موفق شدم به ۱۵٪ اهداف از پیش تعیین شده برسم. درسته که میتونم در هفتهی آینده جبران کنم ولی به نظرم جالب نیست آدم زندگی رو به اما و اگر حواله کنه. نمیتونم بگم تلاش خودم […]
من عاشق مسافرت هستم. همیشه دوست دارم در حال رفتن باشم، مهم نیست کجا میرم و برای چی میرم، مهم اینه برم. شاید مسخره به نظر برسه ولی خیلی پیش میاد یهویی بدون هیچ هدف و مقصد مشخصی تصمیم بگیرم برم سفر. از وقتی به […]
فیلم جالبی بود، تصاویری که در ابتدای فیلم پخش شد باعث شد با کنجکاوی خاصی این فیلم رو ببینم، به احتمال زیاد اون تصاویر کاملا واقعی بودند. نکتهی جالبی که بعد از دیدن این فیلم به ذهنم رسید این بود که آلپاچینو در هر فیلمی […]
اگر بگم هیچی از فیلم نفهمیدم دروغ نگفتم. نمیدونم شما هم آدمهایی شبیه شخصیت الکس تو زندگیتون دیدید یا نه، آدمهایی که از آزار دادن دیگران لذت میبرند، نمیدونم چی تو ذهنشون میگذره، یادمه دوستی داشتم که مگسها رو میگرفت، بالهاش رو یکییکی میکند و […]
یکی از عجیبترین ویژگیهای آدم به نظر من دیدن رویاست. ما رویاهامون رو در بهترین حالت ممکن در هالهای از ابهام میبینیم. حداقل من که این طوری هستم. من جزء آدمهای به شدت خیالپرداز حساب میشم. قشنگ دو تا دنیای موازی از هم دارم، دنیای […]
نمیدونم چرا نمیتونم زیاد با پاییز ارتباط برقرار کنم، شاید یکی از دلایلش این باشه که از بچگی با شروع فصل پاییز آلرژی به سراغم میاد و با یک نسیم خنک سینوزیت طوری من رو از پا در میاره که قشنگ چند روزی رو باید […]
این روزها که به قول قدیمیها پا به سن گذاشتم، فهمیدم هیچ کاری را اگر مجبور نباشم انجام نمیدم، مثلا اگر غذا میخورم، مجبورم وگرنه نمیخوردم یا اگر میخوابم چون مجبورم وگرنه نمیخوابیدم ولی از اونجایی که مجبور نیستم کارهای دیگه رو انجام بدم، پس […]
یادش به خیر روزی بلاگی داشتم که طی چند سال هشتصد پست بلاگ در اون نوشته بودم. روزهایی که خوشحال بودم از ساختن رویاهام و روزهای زیادی که غمگین بودم به خاطر از دستدادن رویاهام یا آدمهایی که به هر دلیلی دوستشون داشتم. زندگی از […]