هفته‌ی دوم: تا اولین قدم رو برنداشتم!

روزهایی که تصمیم دارم برم پیاده‌روی واقعا سخت‌ترین روزهای زندگیم شده، اصلا دوست ندارم، واقعا خودم رو نمی‌فهمم، چون من همینطوری عادی توی خونه کیلومترها راه میرم. شاید چون برنامه‌ریزی کردم باهاش مشکل دارم! نمی‌دونم. خلاصه تا زمانیکه لباس نپوشم، بند کفش‌هام رو نبندم، در خونه رو باز نکنم و اولین قدم رو برندارم، دوست دارم برگردم. ولی بعدش خوشحالم که شروع کردم به راه رفتن و ادامه میدم. خیلی خوشحالم که دو هفته است شروع کردم طبق برنامه پیش رفتن. دوست دارم از هفته‌ی بعدی یکم بیشتر به خودم فشار بیارم. وقتی راه میرم کلی ایده‌ی جذاب میاد توی ذهنم، باید یه دفترچه‌ی جیبی هم برای یادداشت کردن حین پیاده‌روی بخرم.

برنامه‌ی هفته‌ی دوم

جلسه‌ی اول  «۱۶ دقیقه»

      • ۲ دقیقه پیاده‌روی تند و ۲ دقیقه پیاده‌روی آهسته همراه با ریکاوری
      • ۲ دقیقه پیاده‌روی تند و ۲ دقیقه پیاده‌روی آهسته همراه با ریکاوری
      • ۲ دقیقه پیاده‌روی تند و ۲ دقیقه پیاده‌روی آهسته همراه با ریکاوری
      • ۲ دقیقه پیاده‌روی تند و ۲ دقیقه پیاده‌روی آهسته همراه با ریکاوری

جلسه‌ی دوم  «۲۰ دقیقه»

      • ۲۰ دقیقه پیاده‌روی

جلسه‌ی سوم  «۳۰ دقیقه»

      • ۳۰ دقیقه پیاده‌روی

گزارش برنامه

جلسه‌ی اول  «۱۶ دقیقه»

هوا خیلی سرد بود، کلاه درست و حسابی نداشتم، فقط همینی که روی بادگیرم بود رو کشیدم روی سرم، اولش خواهرم هم تصمیم داشت باهام بیاد، چند قدم که اومد دید هوا سرده و برگشت ولی من باید می‌رفتم، شروع کردم به تندتر راه رفتن تا گرمم بشه، ولی اونقدر هوا سرد بود که ایده‌هامم یخ زده بودن، فقط می‌خواستم برگردم.

جلسه‌ی دوم  «۲۰ دقیقه»

امروز تصمیم گرفتم تا لوازم الکتریکی فروشی که باهاش دوست شده بودم پیاده برم، بعید می‌دونستم باز باشه، ولی خب هدف جالبی بود برام، شروع کردم به راه رفتن و زمانیکه رسیدم دیدم همونطور که پیش‌بینی کرده بودم بسته است، برای همین برگشتم، در طول مسیر کلی از خاطرات گذشته‌ی زندگیم مرور شد، خاطراتی که شاید دوست‌شون نداشتم.

جلسه‌ی دوم  «۳۰ دقیقه»

امروز رفته بودیم حوالی خونه‌ی لیلی، قرار بود لیلی دوچرخه‌سواری کنه، با فاصله‌ی زیادی از خونه از ماشین پیاده شدیم، دوچرخه‌ی لیلی رو از ماشین درآوردم و سوارش کردم، گفتم تو با دوچرخه بیا من کنارت پیاده راه میرم، ماشین هم بچه‌ها بردن خونه، چند قدمی که برداشتیم گفت بابا خسته شدم، من رو میگید! قیافه‌ام دیدنی بود، از دوچرخه پیاده شد و شروع کرد به راه رفتن و من مجبور شدم دوچرخه‌اش رو کول کنم، در اصل پیاده‌روی با وزنه داشتم، به جای ۳۰ دقیقه هم فکر کنم ۴۰ دقیقه پیاده‌روی کردم، ولی جذاب بود برای خودم، دوستش داشتم.

نوشتن یک دیدگاه