پیاده‌روی با آرین

مدتی هست که ماشین ندارم و درستش هم نمی‌کنم، داره بهم خوش می‌گذره مثل قدیم‌ها پیاده از این طرف به اون طرف میرم، دیگه سفرهای غیرضروری ندارم و کلا با خط یازده در حال رفت‌و‌آمد هستم. امروز آرین تماس گرفت که بیا بریم بیرون، گفتم ماشین ندارم، گفت میام دنبالت بریم قدم بزنیم، گفتم بیا، رفتیم پردیسان، آرین رسما تنها دوستم هست که تهران می‌بینمش. با هم درباره‌ی آینده حرف زدیم، درباره‌ی کارهایی که می‌خواهیم بکنیم و اینکه یک سال پیش چه تصوری از امروز داشتیم. سر راه هم یک موش با چند تا گربه دیدیم که آخر هم نتونستن موش رو بگیرن، صحنه‌ی جالبی بود. الان حدودا دو هفته است که هر روز یک ساعت پیاده‌روی می‌کنم، جالب اینه اگر با کسی نرفته باشم پیاده‌روی حتما کتاب می‌خونم یا پادکست گوش میدم.

نوشتن یک دیدگاه