
هفتهی سوم: نزدیک بود چشمم در بیاد
هفتهی سوم هم موفق شدم با موفقیت و طبق برنامه پشت سر بگذارم. روز اول رو تهران نبودم و با یکی از دوستانم انجامش دادم، البته وسطش انصراف داد و مجبور شدم نصف مسیر رو خودم طی کنم، روز دوم رو تنهایی بعد از کلاس خلبانی در پارک نزدیک خونه انجام دادم و روز سوم رو رفتم پارک پردیسان، یکی از قرارهای کاریم رو گذاشته بودم هنگام پیادهروی، اینطوری ذهنم بهتر کار میکرد، حداقل به نظر خودم، فقط مشکل این بود در جایی اومدم از این طرف خیابون برم اون طرف خیابون، حس کردم برگه درخته، با سرعت رفتم وسط درختها و سرم خورد به شاخهی محکم درخت، راستش هنوزم بعد از چند روز جاش درد میکنه. شانس آوردم نرفت توی چشمم و کور نشدم، باز این ورم یه روزی میخوابه.
برنامهی هفتهی سوم
جلسهی اول «۲۴ دقیقه»
-
-
- ۱ دقیقه پیادهروی تند و ۲ دقیقه پیادهروی آهسته همراه با ریکاوری
- تکرار حرکت قبلی برای ۸ مرتبه
-
جلسهی دوم «۳۰ دقیقه»
-
-
- ۳۰ دقیقه پیادهروی
-
جلسهی سوم «۴۰ دقیقه»
-
-
- ۴۰ دقیقه پیادهروی
-
گزارش برنامه
جلسهی اول «۲۴ دقیقه»
هوای امروز عالی بود، یه جورایی میطلبید پیادهروی، به محمد رضا تصمیم گرفتیم یک بلوار بلند رو دو بار بدویم، اولش که شروع کردیم داشتیم پیادهروی سریع انجام میدادیم، خندید و گفت این بچهبازیها چیه، بدویم، منم خندیدم و گفتم باشه، بدو، بعد که یکم دویدیم کم آوردم و از وسط راه گفت من دیگه ادامه نمیدم، هنوزم یادش میفتم خندهام میگیره.
جلسهی دوم «۳۰ دقیقه»
امروز میخواستم بیخیال پیادهروی بشم، بعد از کلاس خلبانی واقعا خسته و کوفته داشتم بر میگشتم که از کنار پارک نزدیک خونه رد شدم، دلم خواست، شیشه رو دادم پایین دیدم راه مرا میخواند، پارک کردم و شروع کردم به پیادهروی سریع، کل ۳۰ دقیقه رو پیادهروی سریع انجام دادم، وقتی رسیدم خونه واقعا احساس خوبی داشتم.
جلسهی دوم «۷۰ دقیقه»
دیروز با دوستی قرار داشتم ولی پیچوند، به جاش امروز قرار شد بیاد و با هم پیادهروی کنیم، میخواستم ۴۰ دقیقه پیادهروی انجام بدم ولی خب بیشتر از یک ساعت شد، ولی واقعا بهم چسبید، خیلی دوست داشتم، هم بین راه کلی حرفهای کاری جذاب زدیم، چند تا ایده رو بررسی کردیم، تو ذهنم کلی پختهتر شدن، هم چون مسیر زیبا بود و هوا خوب بود البته یکم واقعا سرد بود ولی غیرقابل تحمل نبود. خلاصه خوشحالم که انجامش دادم.