هفته‌ی دوازده: بریم آلبالو بچینیم!

این هفته تصمیم گرفتم دو هفته‌ای خارج از شهر باشم، به خاطر امتحاناتم، قرار شد خانوادگی بریم، سر راه رفتیم سر وقت باغچه‌ی لیلی، جایی که دوازده تا درخت میوه کاشته بودیم، بابا گفته بود آلبالوها رسیدن. وقتی رسیدیم سه‌تایی آویزون درخت‌ها شدیم، لیلی خیلی استقبال نکرد، عادت نداشت میوه رو از درخت بچینه و بخوره، ولی در کل براش جالب بود، هیچ وقت ندیده بود میوه‌ها رو چطوری می‌چینن و اصلا میوه از کجا میاد؟ خلاصه که امسال قسمت بود میوه‌های باغچه‌های خودمون هم خودمون بچینیم و سه‌تایی بخوریم، واقعا چسبید.

برنامه‌ی هفته‌ی دوازدهم

جلسه‌ی اول  «۴۵ دقیقه»

      • ۵ دقیقه پیاده‌روی تند و ۲ دقیقه پیاده‌روی آهسته و همراه با ریکاوری
      • ۳ دقیقه پیاده‌روی تند و ۲ دقیقه پیاده‌روی آهسته و همراه با ریکاوری
      • ۱ دقیقه پیاده‌روی تند و ۲ دقیقه پیاده‌روی آهسته و همراه با ریکاوری
      • این ترکیب سه‌تایی را ۳ بار تکرار کنید.

جلسه‌ی دوم  «۴۰ دقیقه»

      • ۴۰ دقیقه پیاده‌روی

جلسه‌ی سوم  «۸۰ دقیقه»

      • ۸۰ دقیقه پیاده‌روی

گزارش برنامه

جلسه‌ی اول  «۴۵ دقیقه»

امشب رفتم اطراف خونه و شروع کردم به پیاده‌روی، ذهنم به شدت درگیر بود، حس می‌کردم دوستیم با بعضی‌ از آدم‌ها ارزشش بالاتر از پول باشه ولی خب فهمیدم اینطوری نبود، حداقل تا این لحظه که نبود. پیاده‌روی بغض‌آلودی داشتم.

جلسه‌ی دوم  «۴۰ دقیقه»

امروز فقط دوست داشتم راه برم، همینطوری بی‌خودی، حس بی‌هدف‌ بودن داشتم، شایدم اسمش بی‌هدف بودن نبود، بی‌انگیزه بودن خیلی مناسب‌تر بود، راه رفتن ذهن آدم رو آروم می‌کنه.

جلسه‌ی دوم  «۸۰ دقیقه»

امروز کمتر درگیر اتفاقات روزهای گذشته بودم ولی خب همچنان بخش مهمی از ذهنم به آینده است. آینده‌ای که مشخص نیست، برنامه‌ی خاصی براش ندارم، انگار فقط می‌گذرونم، ذهنم سبک و آرومه، بابت اشتباهات گذشته خیلی خودم رو سرزنش می‌کنم، گاهی احساس ناکافی بودن، احساس خوب نبودن و کلی حس دیگه دیوونه‌ام می‌کنه.

نوشتن یک دیدگاه