عجب هفتهی فوقالعادهای شد، خیلی خوشحالم که هفته رو با یک سوپرایز بزرگ تموم کردم، کارهای روتین مثل نوشتن و خوندن و دیدن و … همیشه بود، کارهای خاص یک هفته رو میتونه جذاب کنه که این هفته این ویژگی رو داشت. حال روحیم تعریفی […]
عجب هفتهی فوقالعادهای شد، خیلی خوشحالم که هفته رو با یک سوپرایز بزرگ تموم کردم، کارهای روتین مثل نوشتن و خوندن و دیدن و … همیشه بود، کارهای خاص یک هفته رو میتونه جذاب کنه که این هفته این ویژگی رو داشت. حال روحیم تعریفی […]
خیلی وقت بود دوست داشتم بابا رو سوپرایز کنم، واقعا سوپرایز کردن بابا خیلی کار سختیه، اولا از چیزهای خیلی محدودی خوشش میاد که نمیشه زیاد راحت حدس زد، ولی قبل از عید این شانس رو پیدا کردم که بفهمم از چی خوشش میاد، خیلی […]
بچه که بودیم، سر و تهمون رو که میزدن خونهی پدربزرگها و مادربزرگهامون بود. خیلی هم خوش میگذشت و دیگه هیچ وقت اون روزها در زندگیمون تکرار نمیشن، کمکم که دنیا ازمون میگیرشون میفهمم چه ستونهای برای خانواده به حساب میومدن. همین الان که از […]
قبل از عید خیلی مصمم بودم در نمایشگاه کتاب شرکت کنم ولی خب هم فراموش کردم هم واقعا تنهایی از عهدهی این همه کار بر نمیام، باید یه فکر درست و حسابی بکنم. بگذریم، گذشت تا امروز که دیدم نمایشگاه شروع شده و من همچنان […]
از آخرین باری که خیلی جدی سریال دیدم خیلی وقت بود که گذشته بود. بیشتر به خاطر یادگیری زبان تصمیم گرفتم سریال ببینم. بین سریالهای مختلف تاس انداختم که این فیلم انتخاب شد ولی خیلی راضی هستم. واقعا فیلم با بازی کوین اسپیسی فوقالعاده بود […]
از قبل از عید میخوام کپتن رو ببینم و باهاش گپ بزنم ولی یا من نیستم یا ایشون نیست. دیگه این هفته تصمیم گرفته بودم حتما ببینمش، اونقدر به هم زنگ زدیم تا یه وقت خالی ساعت ۹ شب پیدا کردیم و تو یه کافه […]
دیروز روز معلم بود ولی خب امروز لیلی رفته بود برای معلمهاش هدیه خریده بود. منم یاد معلمهای خودم افتادم، به خصوص معلم کلاس اول ابتدایی آقای بیات. آخر سال بود، خانوادهها برای بچههاشون کادو خریده بودن، مدرسه هم بچهها در نمازخونه جمع کرده بود، […]
امروز دوست داشتم مامان رو ببرم باغ نگارستان بهش املت بدم، ولی به دلایل احمقانهای نشد. ولی خوشحالم که به خودم مسلطتر از قبل شدم. سریع واکنش نشون نمیدم. بگذریم، هفتهی خوبی بود در کل، مثل همیشه نوشتم، دیدم، خوندم، کلی کارهای هیجانانگیز کردم، خانوادهام […]
در یک سال گذشته خیلی تلاش کردم پنجشنبه و جمعه رو به خودم و خانواده اختصاص بدم، موفق هم بودم. این هفته مهمونم داشتیم. تصمیم بر این بود به خاطر مصطفی و لیلی بریم یه جایی بهشون خوش بگذره، اول میخواستم برم برج میلاد و […]
امروز با مسعود رفتیم دنبال دفتر کار، یک جایی رو دیدیم بعد رفتیم نشستیم کلی دربارهی ایدههایی که میشه تو دفتر کار انجام داد حرف زدیم. ما میخواستیم تیم حتما حداقل یک روز در هفته رو کنار هم کار کنه، هم به خاطر روحیه بچههای […]
میگن آدم از اشتباهاتش درس یاد میگیره من خیلی به این جمله اعتقاد دارم، ولی باید اینم بهش اضافه کنم که گاهی هزینهی این یادگیری میتونه خیلی زیاد باشه. مثلا خود من هیچ وقت نمیفهمیدم لوله میتونه یخ بزنه یعنی چی؟ به کجا آسیب میرسه! […]
وقتی داشتم برای هوانوردی خون میدادم به طرف گفتم چند تا آزمایش هم برای چکاپ کامل بنویس با همین یک بار که داری خون میگیری اونا رو بهم بررسی کن، طرف خندید و انجام داد، جواب رو که بردم پیش پزشک خیلی جالب بود، میگفت […]
من فکر میکنم کلا سالی ۳ یا ۴ بار کلا میرم آرایشگاه، اونم اصولا یه مشکلی پیش اومده، یا ایام امتحانات دانشگاه هست و موهام خیلی بلند شده و نمیتونم درست درس بخونم و رفته روی مخم، یا به خاطر پرواز بهم گیر دادن که […]
امروز صبح زود رفتم بلکه سریع نوبتم بشه و این مدیکال لعنتی رو بگیرم، ولی وقتی رسیدم فهمیدم همه از من زرنگتر بودن و زودتر رسیدن و من آخرین نفر شدم و باید دو، سه ساعت بیخودی بشینم. وقتی نوبتم شد جواب آزمایشات رو گرفتم […]
امروز خیلی اتفاقی وقتی داشتم تو خیابون پرسه میزدم رسیدم به یک کتابفروشی، از بیرون دیدم کافه هم داره، با خودم گفتم میرم استراحتی میکنم، در بسته بود، یکی از کارکنان وقتی داشت میرفت داخل منم سریع رفتم داخل، گفت تعطیله، مراسم داریم، گفتم یه […]
این کتاب رو به خاطر عنوانش خریدم و از اونجایی که انتشارات میلکان چاپش کرده بود تردیدی در خریدش نکردم و بعد از خوندنش میتونم بگم واقعا راضی بودم. کتاب خیلی خوبی بود. من به عنوان کسی که هم به شدت کمالگرا هستم و هم […]
این کتاب رو فقط به خاطر ناوال راویکانت خریدم، وگرنه کتابی با چنین عنوانی رو بعیده بخرم، راهنمای خوشبختی و ثروتمندی، البته خودش این کتاب رو ننوشته ولی یکی صحبتها و مصاحبههاش رو جمعاوری کرده و چنین کتابی رو نوشته، خیلی کنجکاو بودم ببینم این […]
من این کتاب رو دوست داشتم، نمیدونم چرا اصلا این کتاب رو خریدم، احتمالا از روی جلدش یا عنوانش خریدم ولی راضی هستم. هر چند مثل تمام کتابهای این شکلی که خوندم حس میکنم زیادی آب بسته شده به کتاب. کاش به جای آب بستن […]
خیلی وقت بود این کتاب رو خریده بودم، از اون دسته از کتابهایی بود که پیشنهاد میکنند هر طراح یا مدیر محصولی باید بخونه، ولی من فرصت پیدا نمیکردم بخونمش، در کل کتاب رو دوست داشتم ولی واقعا برای صفحهپر کردن به نظرم خیلی محتوای […]
اولی که این کتاب رو برداشتم بخونم فکر میکردم واقعا بیزار هست، مثل اون ضربالمثل انگلیسی که میگفت «هنوز اونقدر پولدار نشدم که جنس ارزون بخرم»، متاسفانه من به این ضربالمثل هم اعتقاد دارم، ولی این کتاب میخواد بگه من به دلیل درستی از چیزهای […]
جدیدا کتاب خوندن برام سخت شده، وقت درست و حسابی پیدا نمیکنم با تمرکز بشینم و کتاب بخونم. این کتاب رو یک روز از روی میز اتاق دلبر برداشتم، این کتاب رو به خودش هدیه داده بود، جالب بود. قبل از این کتاب، ایکیگای رو […]
امروز رفتم سر قفسهی کتابهای خونهی پدری و دنبال یک کتاب میگشتم تا آخرین کتاب تابستون رو بخونم، چند تا کتاب رو بررسی کردم ولی این کتاب رو انتخاب کردم، به خاطر استرس و اضطراب شدیدی که این روزها گرفتارش هستم، زندگیم در هالهای از […]
برای یک مراسم معنوی به خونهی یکی از دوستان رفته بودم، همینطوری که نشسته بودم دیدم روی میز کنار دستم کتابی با عنوان «پرندهای به نام آذرباد» به چشم میخوره، اولش بهش اهمیت ندادم، بعد از چند دقیقه کتاب رو برداشتم ورق زدم و گذاشتم […]
امروز خونه نبودم و به مامان گفتم میتونم از قفسهی کتابهای یلدا کتابی بردارم و بخونم؟ گفت چرا که نه! این شد که من این کتاب رو انتخاب کردم. خیلی وقت بود کتاب داستان نخونده بودم. یادم رفته بود چنین کتابهایی هم هست. فکر نمیکنم […]
منصور ضابطیان رو اولین بار در تلویزیون دیدم، حتی اسم برنامه هم یادم نیست، فقط یادم میاد مجری بود تا اینکه اولین کتابش مارکوپولو بود که من خوندم، البته نمیدونم اولین کتابی هست که نوشته یا نه ولی اولین کتابی که من ازش خوندم اون […]
این کتاب رو از فیدیبو خریده بودم و امروز فرصت شد بخونمش، از وقتی یادم میاد عاشق مدیریت زمان و برنامهریزی هستم، به نظرم اگر بخوام یک شغل از بین شغلهای دنیا انتخاب کنم که نمیتونم، مدیریت پروژه خیلی با روحیاتم سازگاره، محتوایات این کتاب […]