این قسمت از آلوین و سنجابها شبیه فیلمی بود که تامهنکس بازی کرده بود، فکر کنم اسم فیلمش «دور افتاده» بود، توی ذهنم خیلی دوست دارم تو یک جزیره تنها زندگی کنم، البته واقعیت اینه که تمایل دارم یکی دیگه هم کنارم باشه، کلا تنهایی […]
این قسمت از آلوین و سنجابها شبیه فیلمی بود که تامهنکس بازی کرده بود، فکر کنم اسم فیلمش «دور افتاده» بود، توی ذهنم خیلی دوست دارم تو یک جزیره تنها زندگی کنم، البته واقعیت اینه که تمایل دارم یکی دیگه هم کنارم باشه، کلا تنهایی […]
چیزی که باعث شد جذب این کتاب بشم عنوانش بود «پدر بودن»، این کتاب نوشته کارل اُوه کنوسگور است که توسط زهره خلیلی ترجمه شده و انتشارات خوب هنوز هم این کتاب رو چاپ کرده. این کتاب روایتهای صادقانهی کارل اُوه از زندگی شخصی خودش […]
از مزایای بچه داشتن اینه که مجبوری کلی انیمیشن تماشا کنی، حتی بعضیها رو باید بارها و بارها ببینی، طوری که دیگه میتونی در دوبله اون فیلم مشارکت کنی. آلوین هم از اون دست فیلمهاست. فکر کنم لیلی اونقدر این فیلم رو ببینه که دیگه […]
هفته خوبی بود، چالشهای خودش رو داشت، فکر میکنم حدود چهار هفته فرصت دارم تا کلی داکیومنت کاری آماده کنم، کارهای دیگه رو به سرانجام برسونم، امتحانات دانشگاه رو بدم و …، بریم ببینیم چی میشه. هفتهای که گذشت مثل همیشه، اینجا هر روز نوشتم، […]
این کلاس تا لحظهی آخر تشکیل نشده بود، حتی اگر من در این دوره ثبتنام نمیکردم باز هم تشکیل نمیشد، من خیلی دوست داشتم در این دوره شرکت کنم ولی همزمان منصوره در دورهی کارآموزی کوهپیمایی شرکت کرده بود و اولین روز این کلاس دو […]
نمیدونم چی شد که لیلی برای اولین بار آلوین رو دید، فقط یادمه یک بار خونه نشسته بودم و به لیلی گفتم چه فیلمی با هم ببینیم؟ گفت آلوین۳، من از این قسمت شروع کردم به دیدن تا رسیدم به یک، اینم باید اضافه کنم […]
امروز بعد از سالها با امیر قرار گذاشتم، آشنایی من و امیر در توییتر اتفاق افتاد و باب آشناییمون هم خلبانی بود، البته امیر یادمه CPL میخوند و من ATPL، البته اون فوق سبک خوند و الان استاد خلبان شده، من سبک میخونم و هنوز […]
بهار تصمیم گرفتم یکم انیمیشن ببینم، بعد از تهیه یک لیست رسیدم به این فیلم، بعد از یکم تحقیق احساس کردم مناسب سن لیلی نیست. برای همین تنهایی نشستم وسط کارها این فیلم رو تماشا کردم. یکی از کارهایی که از بچگی دوست داشتم انجام […]
یکی از مشکلات یادگیری زبان، فراموشی سریعش هست. یعنی چند ماه بیخیالش میشی باید از اول شروع کنی، البته من سطح A1 رو فکر کنم حداقل چهار بار از اول شروع کردم و تموم کردم، این بار هم همین طور. به نظرم مشکلی اصلی که […]
امروز تصمیم گرفتم بیخیال سریال House of cards بشم و یک فیلم سینمایی باحال ببینم. این شد که از هوش مصنوعی پرسیدم و اونم این فیلم رو پیشنهاد کرد، واقعا دوستش داشتم، داستان یک معلم و دانشآموز که مجبور هستن در تعطیلات کریسمس همدیگه رو […]
اردیبهشت واقعا تموم نمیشد، اینقدر این مدت بدهیهای عجیب بار آوردم که نمیفهمم چطوری ماهها رو تموم میکنم، خدا رو شکر سرم به کار گرمه وگرنه اذیت میشدم. از طرفی حس میکنم دوباره دچار افسردگی شدید شدم. حالم خوب نیست، دوست دارم مدام بخوابم، بعضی […]
امروز صبح مسعود زنگ زد که کی بیام پیشتون گپ بزنیم، منصوره رفته بود کوه، ولی باید این جلسه کاری که قرار بود به مهمونی کاری تبدیل بشه زودتر تشکیل بشه. عصر قرار گذاشتیم، وقتی مسعود اومد بعد از حرفهای معمولی و روزمره رفتیم سر […]
این هفته حال و حوصله رانندگی نداشتم، تصمیم گرفتم با ماشین برم ترمینال، ماشین رو بگذارم اونجا، یک روزه با اتوبوس برم و برگردم. وقتی رسیدم جلوی در دانشگاه داشتم رد میشدم که دیدم نیروی حفاظت دانشگاه بهم گیر داد که نمیتونی با این شلوار […]
امروز وقتی رسیدم خونه، دیدم لیلی یه آبرنگ گذاشته جلوش و داره نقاشی کنه، ازش پرسیدم چی داری میکشی؟ گفت نقاشی، یکم درباره نقاشی توضیح داد و دستش رو برد زیر میز و کلی نقاشی دیگه آورد گذاشت روی میز، با هیجان گفتم اینا رو […]
چیزی که باعث شد جذب این کتاب بشم عنوانش بود «پدر بودن»، این کتاب نوشته کارل اُوه کنوسگور است که توسط زهره خلیلی ترجمه شده و انتشارات خوب هنوز هم این کتاب رو چاپ کرده. این کتاب روایتهای صادقانهی کارل اُوه از زندگی شخصی خودش […]
امروز خیلی اتفاقی وقتی داشتم تو خیابون پرسه میزدم رسیدم به یک کتابفروشی، از بیرون دیدم کافه هم داره، با خودم گفتم میرم استراحتی میکنم، در بسته بود، یکی از کارکنان وقتی داشت میرفت داخل منم سریع رفتم داخل، گفت تعطیله، مراسم داریم، گفتم یه […]
این کتاب رو به خاطر عنوانش خریدم و از اونجایی که انتشارات میلکان چاپش کرده بود تردیدی در خریدش نکردم و بعد از خوندنش میتونم بگم واقعا راضی بودم. کتاب خیلی خوبی بود. من به عنوان کسی که هم به شدت کمالگرا هستم و هم […]
این کتاب رو فقط به خاطر ناوال راویکانت خریدم، وگرنه کتابی با چنین عنوانی رو بعیده بخرم، راهنمای خوشبختی و ثروتمندی، البته خودش این کتاب رو ننوشته ولی یکی صحبتها و مصاحبههاش رو جمعاوری کرده و چنین کتابی رو نوشته، خیلی کنجکاو بودم ببینم این […]
من این کتاب رو دوست داشتم، نمیدونم چرا اصلا این کتاب رو خریدم، احتمالا از روی جلدش یا عنوانش خریدم ولی راضی هستم. هر چند مثل تمام کتابهای این شکلی که خوندم حس میکنم زیادی آب بسته شده به کتاب. کاش به جای آب بستن […]
خیلی وقت بود این کتاب رو خریده بودم، از اون دسته از کتابهایی بود که پیشنهاد میکنند هر طراح یا مدیر محصولی باید بخونه، ولی من فرصت پیدا نمیکردم بخونمش، در کل کتاب رو دوست داشتم ولی واقعا برای صفحهپر کردن به نظرم خیلی محتوای […]
اولی که این کتاب رو برداشتم بخونم فکر میکردم واقعا بیزار هست، مثل اون ضربالمثل انگلیسی که میگفت «هنوز اونقدر پولدار نشدم که جنس ارزون بخرم»، متاسفانه من به این ضربالمثل هم اعتقاد دارم، ولی این کتاب میخواد بگه من به دلیل درستی از چیزهای […]
جدیدا کتاب خوندن برام سخت شده، وقت درست و حسابی پیدا نمیکنم با تمرکز بشینم و کتاب بخونم. این کتاب رو یک روز از روی میز اتاق دلبر برداشتم، این کتاب رو به خودش هدیه داده بود، جالب بود. قبل از این کتاب، ایکیگای رو […]
امروز رفتم سر قفسهی کتابهای خونهی پدری و دنبال یک کتاب میگشتم تا آخرین کتاب تابستون رو بخونم، چند تا کتاب رو بررسی کردم ولی این کتاب رو انتخاب کردم، به خاطر استرس و اضطراب شدیدی که این روزها گرفتارش هستم، زندگیم در هالهای از […]
برای یک مراسم معنوی به خونهی یکی از دوستان رفته بودم، همینطوری که نشسته بودم دیدم روی میز کنار دستم کتابی با عنوان «پرندهای به نام آذرباد» به چشم میخوره، اولش بهش اهمیت ندادم، بعد از چند دقیقه کتاب رو برداشتم ورق زدم و گذاشتم […]
امروز خونه نبودم و به مامان گفتم میتونم از قفسهی کتابهای یلدا کتابی بردارم و بخونم؟ گفت چرا که نه! این شد که من این کتاب رو انتخاب کردم. خیلی وقت بود کتاب داستان نخونده بودم. یادم رفته بود چنین کتابهایی هم هست. فکر نمیکنم […]
منصور ضابطیان رو اولین بار در تلویزیون دیدم، حتی اسم برنامه هم یادم نیست، فقط یادم میاد مجری بود تا اینکه اولین کتابش مارکوپولو بود که من خوندم، البته نمیدونم اولین کتابی هست که نوشته یا نه ولی اولین کتابی که من ازش خوندم اون […]