• چند هفته بود که اونقدر درگیر کار شده بودم، یادم رفته بود در حوزه‌ی کوچینگ باید یه کارهایی می‌کردم، ولی یکی از دوستانم که کار کوچینگ رو باهاش جدی شروع کردم، باعث شد دوباره برگردم به فضا، امروز با دو نفر قرار کوچینگ گذاشتم، یکی‌شون […]

آخرین یادداشت‌های من:

  • چند هفته بود که اونقدر درگیر کار شده بودم، یادم رفته بود در حوزه‌ی کوچینگ باید یه کارهایی می‌کردم، ولی یکی از دوستانم که کار کوچینگ رو باهاش جدی شروع کردم، باعث شد دوباره برگردم به فضا، امروز با دو نفر قرار کوچینگ گذاشتم، یکی‌شون […]

  • از وقتی رفتم دانشگاه و مطالعه‌ی روانشناسی رو شروع کردم، بین این چند راهی گرفتار شده بودم که واقعا قراره آخرش به کدوم سمت حرکت کنم، به نظر خودم سه تا مسیر پیش روم بود، یکی درمانگر شدن، که همه‌ی روانشناس‌ها نسبتا دوست دارن درمانگر […]

  • این فیلم رو به خاطر کیلین مورفی دیدم، فکر نمی‌‌کردم اینطوری باشه، فوق‌العاده فیلم عجیب و جالبی هست. درباره‌ی آدم‌های متفاوت نسبت به به خاطر خاطر شرایط و گذشته‌ای که داشتن و تلاش برای ساختن یک زندگی بهتر در آینده. من سر دوراهی زندگیم در […]

  • دیشب قبل از اینکه برم خونه دلبر پیام داد که ماشین جلوی خونه خراب شد و دیگه فرمونش تکون نمی‌خورد، حدس زدم احتمالا تسمه دینام ماشین پاره شده، صبح ماشین رو بردم تعمیرگاه، فهمیدم بله، تسمه دینام پاره شده، بهنام مشغول درست کردن تسمه دینام […]

  • تا اینجا که این فیلم بی‌نظیر بوده، دو تا قسمت هم جالب برای من داره، یکی روابط پیچیده انسانی و احساسی سیاستمداران هست، که واقعا عجیب و جالب توجه هست. اینکه چطوری منافع می‌تونه باعث بشه ارتباطات عجیب شکل بگیره، چطوری آدم‌ها رو در ارتباط […]

  • سه هفته از پاییز رفت، خیلی پایبند به برنامه نبودم، ولی خوب بود، خوش گذشت، کارها و افکار جالبی داشتم. یکم سوار بر شغل جدید شدم، دیگه حس می‌کنم می‌دونم باید چه کار کنم، یکم باید یواش یواش برگردم به برنامه. این هفته فیلم دیدم، […]

  • ما بچه بودیم به شوهر عمه‌مون می‌گفتیم «خاله‌زا»، یا «خاله‌زا عباس‌آقا»، نمی‌دونم در اصل خاله‌زای بابام بود یا نه ولی ما اینطوری صداش می‌زدیم. آدمی که سواد مکتب‌خونه‌ای داشت ولی شاهنامه فردوسی رو از حفظ بود، قرآن، حافظ و حتی نظامی گنجوی رو هم یادمه […]

  • حساب و کتاب تعداد دفعاتی که این فیلم رو دیدم از دستم در رفته، واقعا فیلم درست و خوبی هست. فیلم شروع فوق‌العاده‌ای با یک موسیقی بی‌نظیر که میشه بارها و بارها گوشش داد. داستان فیلم هم بر اساس واقعیت نوشته شده که این باعث […]

  • وقتی توی اتوبوس نشستم با خودم گفتم این مسیر چهار ساعته تا تهران را چطوری سپری کنم؟ ایده‌های مختلفی اومد تو ذهنم، مثل دیدن فیلم سینمایی، تماشای یک قسمت از خانه‌ی پوشالی و … ولی یهو از ذهنم گذشت بد نیست دوره‌ی عکاسی رو تموم […]

  • نوبتی هم باشه نوبت لیلی خانم بود، البته بلیت این تئاتر رو با کوله‌پشتی معاوضه کرده، یه کوله‌پشتی جدید هدیه گرفته بود که نیازی بهش نداشت، بهش گفتم اگر این رو به کسی که نیاز داره هدیه بدی، منم بلیت یه تئاتر رو بهت هدیه […]

  • من و ایمان برای یک سال در یک شرکت فناوری همکار بودیم، من به عنوان مدیرمحصول و ایمان به عنوان برنامه‌نویس، کاراکتر فوق‌العاده جذاب و افتاده‌ای داره، گفتگو کردن باهاش جالبه، طرز فکرهای خاص خودش رو داره. چند وقت پیش پیام داد که بیا هم […]

  • با اختلاف بهترین اپیزودی بود که تا الان از اکنون گوش داده بودم. اونقدر جذاب بود که برگشتم یکبار هم تصویری این قسمت رو تماشا کردم. چقدر کاراکتر مهمان برنامه، مهرداد اسکویی برام جذاب بود. لحظه به لحظه‌ی این قسمت رو لذت بردم. از مسیری […]

  • این هفته خیلی خودم رو درگیر کار کردم، برای اینکه بتونم بیشتر سر در بیارم. یکی از چاش‌های جدی رو خدا رو شکر تونستم حل کنم، حداقل سهم خودم رو انجام دادم، بقیه کار با من نیست، ولی امیدوارم درست بشه، چون در ادامه به […]

  • چند روز پیش با رئیس نشسته بودم و سر موضوعی داشتم بحث می‌کردم که یهویی گفت: «ببین این موضوع مثل این می‌مونه که تو رو هفته‌ی اول اخراج کنم» اولش برام جمله‌ی عجیبی اومد، ولی بعدش که نشستم بهش فکر کردم دیدم راست میگه، فکر […]

آخرین کتاب‌هایی که خوندم:

  • کتاب «آلیس پای آتش» نوشته یون فوسه یک داستان شاعرانه و در عین حال عمیق درباره‌ی عشق، تنهایی و خاطرات است. روایت این کتاب آرام و نفس‌گیر است؛ انگار نویسنده می‌خواهد ما را آهسته و با تأمل به دنیای ذهنی آلیس ببرد. داستان درباره زنی […]

  • کتاب «سوروسات در سوراخ موش» اولین رمان مکزیکی خوآن پابلو ویلالوبوس است که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد و خیلی زود جزو نامزدهای جایزه بهترین کتاب اول گاردین قرار گرفت. این کتاب بخشی از مجموعه «برج بابل» نشر چشمه است، ساخته‌ای‌ست از داستان‌های کوتاه ادبی با […]

  • کتاب «من از یادت نمی‌کاهم، مارتیتا» نوشته‌ی ساندرا سیسنروس (ترجمه‌ی اسدالله امرایی) اثری است کوتاه و عمیق که روایت‌گر خاطرات سه زن جوان مکزیکی-آمریکایی به نام‌های «کورینا»، «پائولا» و «مارتیتا» است. این سه دوست در پاریس با هم آشنا می‌شوند و ماه‌ها در حاشیه‌های شهر […]

  • چیزی که باعث شد جذب این کتاب بشم عنوانش بود «پدر بودن»، این کتاب نوشته کارل اُوه کنوسگور است که توسط زهره خلیلی ترجمه شده و انتشارات خوب هنوز هم این کتاب رو چاپ کرده. این کتاب روایت‌های صادقانه‌ی کارل اُوه از زندگی شخصی خودش […]

  • امروز خیلی اتفاقی وقتی داشتم تو خیابون‌ پرسه می‌زدم رسیدم به یک کتابفروشی، از بیرون دیدم کافه هم داره، با خودم گفتم میرم استراحتی می‌کنم، در بسته بود، یکی از کارکنان وقتی داشت می‌رفت داخل منم سریع رفتم داخل، گفت تعطیله، مراسم داریم، گفتم یه […]

  • این کتاب رو به خاطر عنوانش خریدم و از اونجایی که انتشارات میلکان چاپش کرده بود تردیدی در خریدش نکردم و بعد از خوندنش می‌تونم بگم واقعا راضی بودم. کتاب خیلی خوبی بود. من به عنوان کسی که هم به شدت کمال‌گرا هستم و هم […]

  • این کتاب رو فقط به خاطر ناوال راویکانت خریدم، وگرنه کتابی با چنین عنوانی رو بعیده بخرم، راهنمای خوشبختی و ثروتمندی، البته خودش این کتاب رو ننوشته ولی یکی صحبت‌ها و مصاحبه‌هاش رو جمع‌اوری کرده و چنین کتابی رو نوشته، خیلی کنجکاو بودم ببینم این […]

  • من این کتاب رو دوست داشتم، نمی‌دونم چرا اصلا این کتاب رو خریدم، احتمالا از روی جلدش یا عنوانش خریدم ولی راضی هستم. هر چند مثل تمام کتاب‌های این شکلی که خوندم حس می‌کنم زیادی آب بسته شده به کتاب. کاش به جای آب بستن […]

  • خیلی وقت بود این کتاب رو خریده بودم، از اون دسته از کتاب‌هایی بود که پیشنهاد می‌کنند هر طراح یا مدیر محصولی باید بخونه، ولی من فرصت پیدا نمی‌کردم بخونمش، در کل کتاب رو دوست داشتم ولی واقعا برای صفحه‌پر کردن به نظرم خیلی محتوای […]

  • اولی که این کتاب رو برداشتم بخونم فکر می‌کردم واقعا بیزار هست، مثل اون ضرب‌المثل انگلیسی که می‌گفت «هنوز اونقدر پولدار نشدم که جنس ارزون بخرم»، متاسفانه من به این ضرب‌المثل هم اعتقاد دارم، ولی این کتاب می‌خواد بگه من به دلیل درستی از چیزهای […]

  • جدیدا کتاب خوندن برام سخت شده، وقت درست و حسابی پیدا نمی‌کنم با تمرکز بشینم و کتاب بخونم. این کتاب رو یک روز از روی میز اتاق دلبر برداشتم، این کتاب رو به خودش هدیه داده بود، جالب بود. قبل از این کتاب، ایکیگای رو […]

  • امروز رفتم سر قفسه‌ی کتاب‌های خونه‌ی پدری و دنبال یک کتاب می‌گشتم تا آخرین کتاب تابستون رو بخونم، چند تا کتاب رو بررسی کردم ولی این کتاب رو انتخاب کردم، به خاطر استرس و اضطراب شدیدی که این روزها گرفتارش هستم، زندگیم در هاله‌ای از […]