آخرین پلاتو

امروز آخرین باری هست که برای تمرین بازیگری به پلاتو میرم. دوره‌ی مقدماتی بازیگری هم تموم شد و فردا باید امتحان بدیم. فکر نمی‌کردم برای امتحانات بازیگری دچار استرس و اضطراب بشم. به خصوص که من نمی‌خوام بازیگر بشم، صرفا چون برام جالب بود گفتم برم امتحانش کنم. من و فاطمه و آساره و دوست فرانسوی‌اش با هم رفتیم پلاتو و شروع کردیم به تمرین برای اجرای آنتیگون، جالب اینجا بود که بین تمرین خسته می‌شدیم و یادمون میومد که برای امتحان بداهه و خلاقیت چیزی آماده نکردیم. فاطمه گفت ابوالفضل اگه تو غول بشی می‌تونیم یک ایده‌ی عالی رو اجرا کنیم، واقعا من مشکلی با غول شدن نداشتم ولی نمی‌دونستم چطوری غول بشم، بعد از کلی تمرین درآوردیم که می‌خوایم اجرای آنتیگون رو چطوری انجام بدیم ولی هنوز برای بداهه و خلاقیت هیچ ایده‌ای نداشتیم، قرار شد فردا زودتر بیایم و درباره‌اش حرف بزنیم.

نوشتن یک دیدگاه