اولین باری که چند وقت پیش با بچه‌ها رفتیم صرفا آشنایی بود، در اون جلسه قرار بر این شد اگر بچه‌ها فیچر جدیدی زدن و رفت روی پروداکشن مسعود شام بده، بالاخره بچه‌ها فیچر فیدبک رو بردن بالا و ما از مسعود شام گرفتیم، حالا

تو کار جدیدم دو تا چیز رو خیلی دوست دارم. یکی جلسات یک‌شنبه‌هاست، یکی هم کوهنوردی جمعه‌هاست، اولی که گویا همیشه قطعیه ولی دومی رو امیدوارم قطعی بمونه، هر دو به حال روحیم کمک می‌کنه، اولی به خاطر اینکه چالش‌های جالبی رو تجربه می‌کنم، باید

امروز برای من حال و هوای خیلی عجیبی داشت. وقتی رسیدم شرکت بعد از انجام کارهایی که داشتم و قبل از جلسه‌ی برنامه‌ریزی برای اسپیرینت آینده، با مدیرعامل جدید شرکت نشستم گپ‌و‌گفتی داشتم و در آخر به این نتیجه رسیدیم به همکاری‌مون ادامه ندیم و

این هفته به لطف شارمین یک کارگاه بازی داشتیم. به نظرم می‌تونستند خیلی بهتر از این حرف‌ها برگزار کنند ولی در کل نمره‌ی قابل قبولی بهشون میدم، هر چند باخت سنگینی رو تجربه کردیم. نکته‌ی جالب این بود که از یک جایی به بعد کنترل

خودم رو انداختم وسط یک چالش جدید، دارم تلاش می‌کنم نقش مالک محصول رو بازی کنم. به نظر کار جذابی میاد، داکیومنت‌های زیادی خوندم، قراره نقشه‌ی راه یک محصول را طراحی کنم و پیگیری کنم تا به سر منزل مقصود برسه. گاهی حس می‌کنم یک