امروز با لیلی خونه تنها بودم، بعد از کلی بازی کردن، نشستیم پای تلویزیون، لیلی گفت کنترل رو بده به من انتخاب کنم، ولی از اونجایی که می‌دونستم اگر این کار رو بکنم لیلی فیلمی رو انتخاب می‌کنه که تصمیم داره برای هزارمین بار تماشا

امروز از اون روزهای خیلی خوب بود. صبح زود از خواب بیدار شدم، کنار لیلی و دلبر صبحانه خوردم، بعد لیلی رو بردم رسوندم مدرسه، بعد رفتم سمت فرودگاه، به محض رسیدن گفتن باید برم برای پرواز، وقتی هم رسیدم از شانس هواپیما توی رمپ

دیشب با لیلی رفتیم تئاتر «افسانه پرطلایی»، امیدوارم بودم شبیه نمایش قبلی که رفته بودیم نباشه. نمایش خیلی عالی شروع شد، طراحی صحنه‌ها به نظرم جذاب بود، مشخص بود که برای طراحی لباس هم وقت مناسبی گذاشته شده بود. چیزی که خیلی به نظرم به

خب اینم از آخرین هفته‌ی پاییز ۱۴۰۴، باحال بود، چالش‌های جالبی داشت، انگار کمی مسیر زندگیم عوض شد. واقعا فکر نمی‌کردم مجبور بشم شغلم رو عوض کنم، فکر نمی‌کردم این کار جدید رو قبول کنم، فکر نمی‌کردم در طول مسیر قدم در این راه جدید

امروز صبح بیدار شدم دیدم حسش نیست، دوباره یکم بیشتر خوابیدم، بعد بیدار شدم صبحانه خوردم بعد دوباره رفتم خوابیدم، نمی‌دونم چرا دوست داشتم بخوابم، بعد دوباره بیدار شد با لیلی بازی کردم و بهش گفتم بریم بیرون؟ گفت نه! گفتم بریم تئاتر؟ گفت نه!

چند روز پیش قرار بود محمد بیاد بهم سر بزنه و با هم گپ بزنیم ولی پیچوند، امروز بهم پیام داد که اگر هستی بیام، منم گفتم آره پاشو بیا ببینم در چه حالی؟ از اونجایی که می‌دونستم محمد یکم درگیر افسردگی هست خیلی وقتی

بالاخره این سریال رو تموم کردم، البته قرار بود آخر زمستون تموم بشه ولی دوست داشتم زودتر تمومش کنم. سریال واقعا فوق‌العاده‌ای بود به جز فصل ششم، به نظرم سریال رو در فصل پنج تموم می‌کردن خیلی بهتر از ساخت فصل ششم بود، خیلی بی‌معنی

فکر نمی‌کردم به این زودی با درخواستم برای پرواز و گذروندن دوره‌ی POH هواپیما موافقت کنن، ولی خدا رو شکر امروز بعد از ۱۸ ماه دوباره پرواز کردم، واقعا هیچ چیزی برام تکراری نمیشه. شب قبل که از سر کار برگشتم خونه، می‌خواستم صبح نرم

امروز قرار بود برای چند دقیقه برم در یک جلسه‌ای نظرم رو بدم و برگردم، چشم‌تون روز بد نبینه چهار ساعت توی جلسه بودم. دیگه آخراش اصلا حالم خوب نبود، چون همزمان بعد از ناهار مسموم هم شده بودم و اصلا یه حال بدی بودم.

فصل پنجم رو وقتی تموم کردم خیلی ناراحت شدم، چون مطمئن بودم در فصل بعدی فرانک وجود نخواهد داشت. چقدر این سریال می‌تونست بی‌نظیر ادامه پیدا کنه. این فصل هم عالی تموم شد، واقعا نمی‌شد هر لحظه از فیلم رو پیش‌بینی کرد، فقط خیلی دوست