این قسمت از آلوین و سنجاب‌ها شبیه فیلمی بود که تام‌هنکس بازی کرده بود، فکر کنم اسم فیلمش «دور افتاده» بود، توی ذهنم خیلی دوست دارم تو یک جزیره تنها زندگی کنم، البته واقعیت اینه که تمایل دارم یکی دیگه هم کنارم باشه، کلا تنهایی

چیزی که باعث شد جذب این کتاب بشم عنوانش بود «پدر بودن»، این کتاب نوشته کارل اُوه کنوسگور است که توسط زهره خلیلی ترجمه شده و انتشارات خوب هنوز هم این کتاب رو چاپ کرده. این کتاب روایت‌های صادقانه‌ی کارل اُوه از زندگی شخصی خودش

از مزایای بچه داشتن اینه که مجبوری کلی انیمیشن تماشا کنی، حتی بعضی‌ها رو باید بارها و بارها ببینی، طوری که دیگه می‌تونی در دوبله اون فیلم مشارکت کنی. آلوین هم از اون دست فیلم‌هاست. فکر کنم لیلی اونقدر این فیلم رو ببینه که دیگه

این کلاس تا لحظه‌ی آخر تشکیل نشده بود، حتی اگر من در این دوره ثبت‌نام نمی‌کردم باز هم تشکیل نمی‌شد، من خیلی دوست داشتم در این دوره شرکت کنم ولی همزمان منصوره در دوره‌ی کارآموزی کوهپیمایی شرکت کرده بود و اولین روز این کلاس دو

نمی‌دونم چی شد که لیلی برای اولین بار آلوین رو دید، فقط یادمه یک بار خونه نشسته بودم و به لیلی گفتم چه فیلمی با هم ببینیم؟ گفت آلوین۳، من از این قسمت شروع کردم به دیدن تا رسیدم به یک، اینم باید اضافه کنم

امروز بعد از سال‌ها با امیر قرار گذاشتم، آشنایی من و امیر در توییتر اتفاق افتاد و باب آشنایی‌مون هم خلبانی بود، البته امیر یادمه CPL می‌خوند و من ATPL، البته اون فوق سبک خوند و الان استاد خلبان شده، من سبک می‌خونم و هنوز

بهار تصمیم گرفتم یکم انیمیشن ببینم، بعد از تهیه یک لیست رسیدم به این فیلم، بعد از یکم تحقیق احساس کردم مناسب سن لیلی نیست. برای همین تنهایی نشستم وسط کارها این فیلم رو تماشا کردم. یکی از کارهایی که از بچگی دوست داشتم انجام

یکی از مشکلات یادگیری زبان، فراموشی سریعش هست. یعنی چند ماه بی‌خیالش میشی باید از اول شروع کنی، البته من سطح A1 رو فکر کنم حداقل چهار بار از اول شروع کردم و تموم کردم، این بار هم همین طور. به نظرم مشکلی اصلی که

امروز تصمیم گرفتم بی‌خیال سریال House of cards بشم و یک فیلم سینمایی باحال ببینم. این شد که از هوش مصنوعی پرسیدم و اونم این فیلم رو پیشنهاد کرد، واقعا دوستش داشتم، داستان یک معلم و دانش‌آموز که مجبور هستن در تعطیلات کریسمس همدیگه رو