این کلاس تا لحظه‌ی آخر تشکیل نشده بود، حتی اگر من در این دوره ثبت‌نام نمی‌کردم باز هم تشکیل نمی‌شد، من خیلی دوست داشتم در این دوره شرکت کنم ولی همزمان منصوره در دوره‌ی کارآموزی کوهپیمایی شرکت کرده بود و اولین روز این کلاس دو

یکی از مشکلات یادگیری زبان، فراموشی سریعش هست. یعنی چند ماه بی‌خیالش میشی باید از اول شروع کنی، البته من سطح A1 رو فکر کنم حداقل چهار بار از اول شروع کردم و تموم کردم، این بار هم همین طور. به نظرم مشکلی اصلی که

به صورت نرمال برای من آزمایش خون مثل زهرمار می‌مونه و تا جایی که مجبور نباشم ازش فرار می‌کنم، حالا فکر کنید یکبار با هزار زحمت رفتم آزمایش دادم، بعد به خاطر اینکه خودشون وقت پزشک نداشتن کارم انجام نشده و حالا میگه آزمایش شما

این ترم رسما دارم یک هفته در میون میرم دانشگاه، به خاطر شرایط کاری که داریم. خودم حس میکنم کافیه. همه‌ی کلاس‌های اصلیم روز چهارشنبه است، پنج تا کلاس دارم از ۸ صبح تا ۸ شب دانشگاه هستم. اینکه دارم حضوری میرم دانشگاه حس جالبی

دومین دوره‌ای که امسال رفتم، دوره‌ی هواشناسی کوهستان استاد هاشم‌نژاد بود. واقعا کاراکتر جالبی داره این استاد. سر کلاس‌های خلبانی، دکتر سبحان که هواشناسی درس می‌داد هم کاراکتر عجیبی داشت، دارم حس می‌کنم ماهیت هواشناسی شاید روی کاراکتر آدم‌ها هم اثر می‌گذاره. در این دوره

دیروز که تایید حراستم اومد برای گرفتن کارت رمپ، با خودم گفتم سریع برم کارهای مدیکال رو هم بکنم. ثبت درخواستش رو انجام دادم و رفتم کلنیک تابان که با سازمان هواپیمایی طرف قرارداد هست، امسال سه تا آزمایش داشتم، خون، گوش و قلب. برای

چند وقت می‌شد که دوست داشتم دوباره کوهنوردی رو شروع کنم، آخرین باری که حرفه‌ای کوه رفتم برای قبل از کرونا بود، با خودم گفتم حالا که هوا خوب نیست حداقل دوره‌های کوهنوردی رو شروع کنم، قرعه به نام پزشکی کوهستان افتاد، در دوره‌ی پزشکی

من تنها پادکستی که خیلی گوش دادم بی‌پلاس علی بندری بود، دیگه به هیچ پادکستی هیچ ارادتی ندارم، حتی ممکنه از پادکست‌هایی خوشم نیاد ولی به خاطر مهمونش اون رو گوش بدم. حسام آرماندهی از فاندرهای کافه‌بازار مهمان پادکست طبقه ۱۶ بود، البته این دومین

همیشه دوست داشتم بلاگم یک قسمت انگلیسی داشته باشه، یعنی درست هم کردم براش ولی خب هیچ وقت چیزی ننوشتم، اینکه انگلیسی هم بلد نیستم بی‌تاثیر نیست، چند وقت پیش برای یادگیری زبان به صورت خودآموز برنامه‌ریزی کردم، البته ترجیح میدم واقعا برم سر کلاس،

به عنوان آخرین امتحان واقعا حوصله‌ی خوندن این درس رو نداشتم. آخر شب ساعت یک بامداد بود که با خودم گفتم چه کاریه، بخونم شاید قبول شدم، حداقل کارم برای تابستون راحت‌تر میشه، آخه این واحد رو برای تابستون برداشته بودم. نمونه سوال خریدم، کتاب