زیر درختان زیتون
جمعه نشسته بودم توی خونه و دوست داشتم یک فیلم ببینم، از قضا دلبر هم همین تصمیم رو گرفته بود، ولی چون کنترل دستش بود، یک فیلم طنز که به نظرم خیلی هم زرد اومد گذاشت و از شانس خوبم چون لیلی خونه بود، بعد
جمعه نشسته بودم توی خونه و دوست داشتم یک فیلم ببینم، از قضا دلبر هم همین تصمیم رو گرفته بود، ولی چون کنترل دستش بود، یک فیلم طنز که به نظرم خیلی هم زرد اومد گذاشت و از شانس خوبم چون لیلی خونه بود، بعد
امروز صبح نشسته بودم و مشغول کار شده بودم که مدیرعامل از در اومد تو و گفت: «سلام، در چه حالی»، اصلا انتظار چنین موقعیتی رو نداشتم. از طرفی خوشحال هم بودم، چون از صبح داشتم فکر میکردم اپلیکیشنی که آخر هفته روی مشکلاتش کار
این هفته هم گذشت، ولی عجب گذشتنی شد. روز آخری که شرکت بودم قرار بود برای مدیرعامل نسخهی MVP اپلیکیشنی که نوشته بودم رو دمو کنم، ولی تو دفتر خودش کار نکرد، بعد آوردمش تو دفتر خودم، اونجا هم کار نکرد، بعد بردمش دفتر یکی
دیگه فکر میکنم وارد سال پنجم شدم که آرش رو از نزدیک ندیدم. یکی از مهمترین بدیهای مهاجرت برای کسانی که موندن همین دوریهاست. ارتباطات خلاصه میشه به گوگلمیت و
امروز پرهام بهم پیام داد که یکی از بچهها کتابی نوشته و نمیدونه چطوری باید منتشر کنه! گفت احتمالا میشناسمش، منم با توجه به احترامی که برای پرهام قائل هستم گفتم ردیفه بگو بهم پیام بده، وقتی حمید بهم پیام داد، دیدم بله میشناسمش، البته
خیلی وقت بود بردیا رو ندیده بودم، یک بار هم همین چند وقت پیش با هم قرار گذاشتیم و من نتونستم برم، اینبار دیگه نمیشد، باید میدیدمش، واقعا هم دوست داشتم ببینمش ولی خب، فرصتی که نیاز بود پیدا نمیشد. برام خیلی جالبه بعضی از
دیروز آدمی که برای اولین بار همین چند روز پیش دیده بودمش بهم زنگ زد، قرار بود چیزی بهش بفروشم. حس کردم دچار سردرگمی شده، وسط مکالمه گفت، «من حس میکنم میتونم به شما اعتماد کنم!»، «اگر جای من بودید چه تصمیمی میگرفتید»، اولش از
خیلی وقت بود میخواستم بلیت این نمایش رو بگیرم ولی همیشه ظرفیتش تا چند هفته بعد پر بود، یک روز رفتم سری بزنم دیدم وسط هفته یک سانس گذاشتن نیمبها، اصلا قیمتش برام مهم نبود ولی خیلی خوشحال شدم میتونستم بخرمش ولی روزش اصلا برام
دیشب حوصلهام سر رفته بود و دوست نداشتم کار دیگهای هم بکنم، این شد که تصمیم گرفتم فیلم ببینم، نمیدونستم چه فیلمی ببینم خوبه! فقط بین فیلم ایرانی و خارجی به خاطر حضور لیلی تو خونه فیلم ایرانی رو انتخاب کردم، وقتی اپلیکیشن فیلیمو، قسمت
هفتهی خوب و جالبی بود، تمام برنامههای پیشبینی شده به جز خلبانی رو انجام دادم، حتی اونم یکم بردم جلو. وضعیت کارها تا این لحظه ایدهآل بود. هر روز در بلاگم نوشتم، هر مطلب رو هم در روز خودش نوشتم، زبان رو دوباره شروع کردم،