متخصص مرگ
امروز قرار بود مسعود رو ببینیم و با هم کلی گپ بزنیم، ولی وقتی رسیدم کافه دیدم با دوستش اومده، گویا امروز مشغول کمک کردن به این آدم بوده، وسط گفتگو با دوست جدیدمون که اسمش فاطمه بود، حرفهایی که میخواستم بزنم رو زدم و
امروز قرار بود مسعود رو ببینیم و با هم کلی گپ بزنیم، ولی وقتی رسیدم کافه دیدم با دوستش اومده، گویا امروز مشغول کمک کردن به این آدم بوده، وسط گفتگو با دوست جدیدمون که اسمش فاطمه بود، حرفهایی که میخواستم بزنم رو زدم و
امروز عصر خیلی اتفاقی امیرحسین زنگ زد که وقت داری هم رو ببینیم گپ بزنیم؟ منم دیدم چند ساله ندیدمش گفتم آره چرا که نه! فکر کنم نیم ساعت بعدش رسید پیشم و شروع کردیم بحثهای عمیق فلسفی کردیم. چرا اینجایی؟ راضی هستی؟ با دلت
دیگه فکر میکنم وارد سال پنجم شدم که آرش رو از نزدیک ندیدم. یکی از مهمترین بدیهای مهاجرت برای کسانی که موندن همین دوریهاست. ارتباطات خلاصه میشه به گوگلمیت و
امروز پرهام بهم پیام داد که یکی از بچهها کتابی نوشته و نمیدونه چطوری باید منتشر کنه! گفت احتمالا میشناسمش، منم با توجه به احترامی که برای پرهام قائل هستم گفتم ردیفه بگو بهم پیام بده، وقتی حمید بهم پیام داد، دیدم بله میشناسمش، البته
خیلی وقت بود بردیا رو ندیده بودم، یک بار هم همین چند وقت پیش با هم قرار گذاشتیم و من نتونستم برم، اینبار دیگه نمیشد، باید میدیدمش، واقعا هم دوست داشتم ببینمش ولی خب، فرصتی که نیاز بود پیدا نمیشد. برام خیلی جالبه بعضی از
من و ایمان برای یک سال در یک شرکت فناوری همکار بودیم، من به عنوان مدیرمحصول و ایمان به عنوان برنامهنویس، کاراکتر فوقالعاده جذاب و افتادهای داره، گفتگو کردن باهاش جالبه، طرز فکرهای خاص خودش رو داره. چند وقت پیش پیام داد که بیا هم
چند روز پیش یکی از دوستان قدیمی که سالها بود ندیده بودمش بهم پیام داد که هم رو ببینیم. من هم که سرم این روزها خلوت بود گفتم عالیه، سریع قرار گذاشتیم، اومد دنبالم و رفتیم نشستیم کلی گپ زدیم، خاطرهبازی کردیم. آخرش رسیدیم به
چند وقت پیش تو سفر یاد یکی از دوستان کردم که قبلا بیشتر با هم در ارتباط بودیم. با هم قرار گذاشتیم و یک بار شام خوردیم، فکر میکردم شاید جالب باشه مثل قدیم با هم کار کنیم، قرار بعدی رو گذاشتیم و من یک
چند روز پیش داشتم همینطوری در لینکدین پرسه میزدم که دیدم علی بعد از سالها بهم پیام داده که اگر پیام من رو میبینی لطفا با من تماس بگیر، شمارهات رو ندارم. در اون لحظه یادم نیست که مشغول چه کاری بودم ولی چند روز
امروز بعد از سالها با امیر قرار گذاشتم، آشنایی من و امیر در توییتر اتفاق افتاد و باب آشناییمون هم خلبانی بود، البته امیر یادمه CPL میخوند و من ATPL، البته اون فوق سبک خوند و الان استاد خلبان شده، من سبک میخونم و هنوز