خب اینم از آخرین هفته‌ی پاییز ۱۴۰۴، باحال بود، چالش‌های جالبی داشت، انگار کمی مسیر زندگیم عوض شد. واقعا فکر نمی‌کردم مجبور بشم شغلم رو عوض کنم، فکر نمی‌کردم این کار جدید رو قبول کنم، فکر نمی‌کردم در طول مسیر قدم در این راه جدید

هفته‌ی یازدهم هم گذشت، اونقدر سریع که نفهمیدم چی شد، چه کردم. اتفاقات خیلی عجیبی افتاد که در آخرین هفته درباره‌شون صحبت می‌کنم، این هفته هم هر روز در بلاگم نوشتم، یک فیلم خوب دیدم، با لیلی وقت گذروندم و با هم رفتیم تئاتر، دانشگاه

کاپیتان، عجب هفته‌ای بود. از گپ‌و‌گفت‌های حضوری اول هفته بگیر، با ایمان و ثنا و مسعود تا مشکلات حقوقی که آخر هفته برام پیش اومد و استراحت مطلق کردن در آخر هفته با دلبر تو خونه که منجر شد به دیدن آخرین قسمت کارناوال، دیدن

این هفته رو هفته‌ی ریکاوری و تنهایی نامگذاری کردم، بیشتر وقتم رو با خانواده بودم، حتی آدم‌هایی که سال‌ها ندیده بودمشون رو دیدم، البته وسطش کارهای کلی مثل دانشگاه رفتن و نوشتن پست بلاگ و حتی کتاب خوندن هم انجام دادم که می‌تونستم انجام ندم،

این هفته تمرکز خیلی خوبی روی آزمون جامع گردشگری رشته راهنمایان فرهنگی (ایرانگردی و جهانگردی) داشتم، دو تا کتاب قطور و سرشار از نکات ریز و درشت رو خوندم چیزی حدود ۸۰۰ صفحه کتاب. شب قبل از آزمون هم کلا نخوابیدم ولی واقعا تاثیرگذار بود.

این هفته هم گذشت، مثل همیشه هر روز در بلاگم نوشتم، یک فیلم خوب دیدم، واقعا این فیلم رو خیلی وقت بود می‌خواستم ببینم ولی فرصت نمی‌شد، قید یک سری کارها رو کامل زدم، چون واقعا نمیرسم، یعنی اذیت میشم اگر بخوام اینقدر فشرده کار

عجب هفته‌ی بی‌نظیری بود، نه از لحاظ عمل به برنامه، که البته از اون لحاظ هم بررسی کنم بی‌نظیر بود. کل این هفته درگیر کلاس‌های بازآموزی خلبانی بودم، رسما ۱۶ ساعت نشستم سر کلاس، واقعا کلاس‌های مفید و جذابی بودن. پروپوزال دانشگاه رو نوشتم، دو

یک هفته همه چیز خوب پیش میره، یک هفته همه چیز دایورت میشه، یک هفته نصفه خوب پیش میره، زندگی همینه، هیچ چیزی ثابت نیست. حتی روتین‌ترین برنامه‌ها هم می‌تونن روتین نباشن. یکم از برنامه دارم فاصله می‌گیرم، دلیلش اینه پروژه‌ی خیلی بزرگی رو شروع

این هفته هم گذشت، ولی عجب گذشتنی شد. روز آخری که شرکت بودم قرار بود برای مدیرعامل نسخه‌ی MVP اپلیکیشنی که نوشته بودم رو دمو کنم، ولی تو دفتر خودش کار نکرد، بعد آوردمش تو دفتر خودم، اونجا هم کار نکرد، بعد بردمش دفتر یکی

هفته‌ی خوب و جالبی بود، تمام برنامه‌های پیش‌بینی شده به جز خلبانی رو انجام دادم، حتی اونم یکم بردم جلو. وضعیت کارها تا این لحظه ایده‌آل بود. هر روز در بلاگم نوشتم، هر مطلب رو هم در روز خودش نوشتم، زبان رو دوباره شروع کردم،