امشب با دلبر رفتیم خونه‌ی مسعود مهمونی، در اصل شب فیلم بود. محمد، مونس و محسن هم دعوت کرده بود. محمد که با هم همکار هستیم، مونس و محسن هم برای بار اول بود که می‌دیدم. کاراکتر محسن خیلی شبیه من بود ولی نسخه‌ی کم

دیروز گرم کار کردن و برنامه‌ریزی برای سال ۱۴۰۴ بودم، لیلی هم داشت تلویزیون تماشا می‌کرد که دیدم یهو اومد بغلم کرد و گفت میشه بریم سینما «پسر دلفینی۲» رو ببینیم؟ منم فکر می‌کردم الان جست‌و‌جو می‌کنم و می‌بینم هنوز اکران نشده و بهش میگم

امروز دیر از خواب بیدار شدم، فکر کنم بدنم نیاز به خواب بیشتری داشت، چون من با زنگ ساعت بیدار نمیشم، هر وقت بدنم احساس کنه خوابش کافی بوده خودش بیدار میشه، بعد از بیدار شدن لیلی هم بیدار شد، کلی با هم گپ‌و‌گفت کردیم،

انتخاب فیلمم اینطوری شده که هر هفته در توییتر می‌نویسم بچه‌ها فیلم خوب چی ببینم، بالاخره یکی پیدا میشه یه فیلمی بگه، حالا اگر امتیازش بالای ۷ باشه می‌بینمش. این فیلم هم اینطوری انتخاب کردم، فقط واقعا نمی‌دونم چرا امتیازش بالای ۷ بود. فیلم خوبی

همینطوری وسط توییتر پرسیدم فیلم خوب چی ببینم، کسی که اصلا نمی‌شناختمش و حتی همدیگه رو دنبال هم نمی‌کردم پیشنهاد داد این فیلم رو ببینم، راستش نمی‌خواستم اولش ببینم، ولی دیدم داستان واقعی هست برام خیلی جذاب شد، اینطوری شد که شروع کردم به دیدنش

من عاشق فیلم‌هایی هستم که برگرفته از داستان‌های واقعی هستند. این فیلم هم داستانش واقعی بود، داستان آدم‌هایی که برای داشتن یک زندگی بهتر مهاجرت کردند و حتی نسل‌های بعدی‌شون هم زندگی سختی رو تجربه کرد، ولی در بین این نسل‌ها آدم‌هایی ایستادگی کردند، برای

فیلم خیلی فوق‌العاده‌ای بود، فکر کنم محمد زاهدی پیشنهاد داد این فیلم رو ببینم. بعد از دیدن این فیلم ذهنم یک مقایسه جالبی داشت با امروز ما، یعنی ما صد سال از آمریکا عقب‌تریم، دقیقا صد سال پیش در آمریکا زنان می‌جنگیدن تا حقوق‌شون به

یادم نیست دنبال چی می‌گشتم که رسیدم به این فیلم، فقط یادمه هفته‌ها روی صفحه‌ی مانیتورم بود و من شروع به دیدنش نمی‌کردم، تا اینکه امروز احساس کردم دیگه وقت دیدنش هست. فیلم جذابی بود. خیلی از ترس‌هایی که همیشه از کودکی داشتم با این

این فیلم رو بردیا پیشنهاد کرد ببینم. فیلم خیلی جالبی بود، داستان ساختن یک بازی که قطعا حداقل یکبار بازیش کردیم. شاید هم نسل جدید تا حالا ندیده باشه این بازی رو. خود بازی مهم نیست. داستان ساختن بازی و فرآیندی که برای انتشارش طی

برای اینکه فهم بهتری از این فیلم داشته باشم، مجبور شدم «تل ماسه ۱» رو دوباره ببینم. رسما بیشتر از پنج ساعت فیلم دیدم. راستش با وجود تعریف‌های زیادی که از این فیلم می‌شد، اصلا برام جذاب نبود، نه موضوع، نه داستان، نه ساخت خود