این قسمت از آلوین و سنجاب‌ها شبیه فیلمی بود که تام‌هنکس بازی کرده بود، فکر کنم اسم فیلمش «دور افتاده» بود، توی ذهنم خیلی دوست دارم تو یک جزیره تنها زندگی کنم، البته واقعیت اینه که تمایل دارم یکی دیگه هم کنارم باشه، کلا تنهایی

از مزایای بچه داشتن اینه که مجبوری کلی انیمیشن تماشا کنی، حتی بعضی‌ها رو باید بارها و بارها ببینی، طوری که دیگه می‌تونی در دوبله اون فیلم مشارکت کنی. آلوین هم از اون دست فیلم‌هاست. فکر کنم لیلی اونقدر این فیلم رو ببینه که دیگه

نمی‌دونم چی شد که لیلی برای اولین بار آلوین رو دید، فقط یادمه یک بار خونه نشسته بودم و به لیلی گفتم چه فیلمی با هم ببینیم؟ گفت آلوین۳، من از این قسمت شروع کردم به دیدن تا رسیدم به یک، اینم باید اضافه کنم

بهار تصمیم گرفتم یکم انیمیشن ببینم، بعد از تهیه یک لیست رسیدم به این فیلم، بعد از یکم تحقیق احساس کردم مناسب سن لیلی نیست. برای همین تنهایی نشستم وسط کارها این فیلم رو تماشا کردم. یکی از کارهایی که از بچگی دوست داشتم انجام

امروز تصمیم گرفتم بی‌خیال سریال House of cards بشم و یک فیلم سینمایی باحال ببینم. این شد که از هوش مصنوعی پرسیدم و اونم این فیلم رو پیشنهاد کرد، واقعا دوستش داشتم، داستان یک معلم و دانش‌آموز که مجبور هستن در تعطیلات کریسمس همدیگه رو

امروز خیلی اتفاقی وقتی داشتم دنبال یک فیلم برای لیلی می‌گشتم رسیدم به عصر یخبندان، مطمئن بودم قبلا دیدم ولی یادم نمیومد، ولی لیلی تا حالا ندیده بود و این خوب بود، جالب این بود که دیدم تا ۵ هم رفته. لیلی گیر داد که

مدتی میشه که زیاد به از دست دادن فکر می‌کنم، از وقتی میلاد از دنیا رفت، ذهنیتم نسبت به خیلی چیزها عوض شد، میشه گفت دیگه اون آدم سابق نشدم. زندگی شبیه گذشته نیست برام. چند روز پیش پرهام یه استوری گذاشته بود، «یادآوردی: عزیزانتان

از آخرین باری که خیلی جدی سریال دیدم خیلی وقت بود که گذشته بود. بیشتر به خاطر یادگیری زبان تصمیم گرفتم سریال ببینم. بین سریال‌های مختلف تاس انداختم که این فیلم انتخاب شد ولی خیلی راضی هستم. واقعا فیلم با بازی کوین اسپیسی فوق‌العاده بود

دیشب بچه‌های کنیا خونه‌ی مسعود دور هم جمع شدیم و با هم فیلم شیرشاه رو دیدیم. چقدر این فیلم باعث شد خاطرات کنیا تازه بشه برامون. من خودم تصمیم بگیرم تور برگزار کنم، اول میگم به همه این فیلم رو ببینن، به نظرم فوق‌العاده است.

امروز لیلی با ذوق به خواهرزاده‌ام گفت بیا با پروژکتور فیلم ببینیم، منم استقبال کردم، با چالش انتخاب فیلم مواجه شدیم، اونقدر بالا و پایین کردم بین فیلم‌های جدید تا اینکه نمی‌دونم چی شد من یاد وال ای افتادم، خیلی با ذوق گفتم دوست دارم