
گزارش هفتهی چهارم از چالش دوازده
اگر اجازه بدید یکبار دیگه این جملهی تکراری چقدر زود میگذره رو بگم بعد ادامه بدم. این هفته هر روز در بلاگم نوشتم، یک کتاب خوندم، البته کتابهایی که باید بخونم رو خدایی نخوندم به خاطر حجمبالاشون ولی خوبه که طبق برنامه پیش برم، این بهم انگیزه و امید میده. کل این هفته درگیر کلاسهای خلبانی بودم، روزی چهار ساعت میرفتم مینشستم سر کلاس، تمام بدنم بعدش درد میگرفت. خوشحالم که سریع این دوره رو شروع کردم، وگرنه هنوز دورهی بعدی شروع نشده و خیلی میفتادم عقب، هر چی زودتر بتونم این پرونده رو ببندم بردم به نظرم، بس که طولانی شده. فیلم خیلی فوقالعادهای دیدم، عاشق این فیلم شدم، برای یکی از پروژهها دنبال نیروی فنی بودم که گیر نیاوردیم. یک سری همکاریها رو در هالهای از ابهام گذاشتم و یک سری از کارها گویا کنسل شدن ولی طرف حال نمیکنه بهمون بگه، خیلی ناراحتم بابتش ولی زندگی همینه. کلی درگیر تب کردن لیلی بودیم و یک مصاحبه با مشتری خوب هم این وسط داشتیم که خیلی یادگرفتیم.