دوست ندارم از خواب بیدار بشم!

امروز صبح از خواب بیدار شدم، دیدم اصلا دوست ندارم بلند بشم، دوباره خوابیدم، بعد از چند دقیقه دوباره بیدار شدم، چرخی تو شبکه‌های اجتماعی زدم، دوباره خوابیدم، لیلی بیدارم کردم، یکم باهاش بازی کردم، دوباره خوابیدم، همینطوری تا الان ادامه دادم. وقتی اضطراب و استرس آینده بهم حمله می‌کنه، دوست دارم بیشتر بخوابم. دوست ندارم بیدار بشم و با واقعیت روبرو بشم. نمی‌دونم واقعا چرا این شکلی هستم. خیلی دوست دارم گاهی یک مدل دیگه‌ای باشم، ولی خب، این مدلی هستم دیگه، کاریش نمی‌تونم بکنم. راه حل درستی برای مشکلاتم نمی‌تونم پیدا کنم و رسیدیم به نقطه‌ای که دیگه نمی‌تونم از کنارشون موقتا بگذرم، باید مشکلات رو حل کنم. این موضوع خیلی آزارم میده، دیگه یواش‌یواش باید از رختخواب دل بکنم و بشینم فکر کنم چطوری با مشکلات کنار بیام.

نوشتن یک دیدگاه