تنهایی

توی برنامه‌ریزی‌هام برای تابستان ۱۴۰۴ یک هفته تنهایی برای خودم در نظر گرفته بودم. عنوانش خیلی امروز من رو به فکر فرو برد، چون واقعا طی سال‌های گذشته خیلی احساس تنهایی می‌کنم و حس می‌کنم خیلی تنها‌تر از همیشه شدم. با وجودیکه آدم خیلی اجتماعی هستم، جدیدا اصلا دوست ندارم با آدم‌ها ارتباط برقرار کنم، اگر مجبور نباشم این کار رو انجام نمیدم، داشتم فکر می‌کردم وسط این همه تنهایی، چرا دلم باز تنهایی می‌خواد؟ دقیقا دنبال چی هستم از تنهایی؟ گاهی بین جمع‌های خودمونی و حتی خانوادگی بازم احساس تنهایی می‌کنم. انگار باری روی دوشم هست که فقط خودم حسش می‌کنم و اصلا کسی درکش نمی‌کنه! شاید می‌خوام طی اون یک هفته این بار رو بگذارم روی زمین و یک هفته سبک فقط استراحت کنم یا حتی بخوابم. در تمام سال‌های زندگیم هیچ سالی رو شبیه سال قبلش سپری نکردم، این موضوع علاوه بر هیجان زیادی که برام داشته، حس می‌کنم باعث فرسودگی شدیدی هم در من شده، اصلا مهم ترین دلیلی که رفتم روانشناسی خوندم درک بیشتر خودم بود، امیدوارم یک روز بیام بگم موفق شدم، فهمیدم!

نوشتن یک دیدگاه