
آجرچینی
تصمیم داشتم دیوارهای حیاط رو ۷۰ سانت ببرم بالاتر، یک انباری گوشهی حیاط درست کنم و یک فضا برای جکوزی بسازم و یکم آجرچینی در تراس انجام بدم و خیلی دوست داشتم چند تا حوض در حیاط در بیارم. برای همین دنبال یکی بودم که این آجرچینیها رو انجام بده، چند نفر رو آوردیم من خیلی دوستشون نداشتم، قیمتهاشونم خیلی پرتوپلا بود. یهویی وسط این آمد و رفتها به بابا گفتم اوس غلام دیگه کار نمیکنه؟ خندید و گفت چرا کار میکنه، گفتم چرا به اون نگیم؟ گفت اون روز مزد کار میکنه، گفتم خب کار بکنه، من حاضرم بیشتر بدم ولی اوس غلام بیاد کار کنه، گفت باشه و از شانس اونم کار نداشت و اومد، خیلی خندیدیم و گپ زدیم، خاطرات ۳۰ سال پیش رو مرور میکردیم که خونهمون رو ساخته بود، چقدر اذیتش میکردیم، بندهی خدا از شلغم خوشش نمیومد ما هم مدام بهش میگفتیم شلغم و اونم با آجر و تیشه میفتاد دنبالمون. خیلی خوش گذشت واقعا، لذت بردم از تصمیمی که گرفتم، البته آجرچینی هنوز تموم نشده ولی ۷۰درصد کار تموم شده و به نظر به جای اینکه هزینهام بیشتر بشه به نفعم شد و کار ارزونتر تموم شده تا حالا. کلی هم خاطره بازی کردیم، جالب اینه بعد از این همه سال هنوز شاد و سرزنده و شوخطبع مونده، این آدمها رو خیلی دوست دارم.