
گزارش هفتهی اول از چالش دوازده
باورم نمیشه اینقدر زود هفتهی اول ۱۴۰۲ هم تموم شد، اصلا نفهمیدم کی شروع شد. وقتی حال روحی خوبی ندارم، روزها مثل برق و باد میگذرند، البته فکر کنم روزها به حال من کاری ندارند و همیشه همینطوری میگذرند، فقط من کمتر سرعتش رو احساس میکنم. بگذریم. این هفته یک کتاب خوب خوندم، البته فکر میکردم نتونم، چون روزهای اول عید خیلی شلوغ و درهم برهمه همیشه، یک فیلم جالب دیدم، چند قسمت از سریال بهتره با سال تماس بگیری رو دیدم، یکم زبان خوندم، خونهی لیلی رو یکم درست کردم، رفتیم کاشیهای دستشویی، حمام، تراس، جکوزی و راهروی ورودی رو خریدیم. اینم باورم نمیشد که انجام دادم، البته پولش رو کامل ندادم، ولی همینکه انجامش دادم و خودم رو انداختم توش برای خودم ارزشمنده، مجبورم بیشتر تلاش کنم. چند صفحه از کتابم رو نوشتم، هنوز دقیقا نمیدونم چی قراره در بیاد ولی خوشحالم که شروع کردم، احتمالا باید یک هفته رو خیلی فشرده وقت بگذارم و بنویسم، خونهی مادربزرگ، خالهها، داییها، عمو و عمهها رفتیم، فکر میکنم کافیه. یکی از دوستانم رو هر شب دیدم و با هم قهوه خوردیم و گپ زدیم، یکم درد جسمی دارم که اذیتم میکنه، امیدوارم حل بشه، چون تمرکزم رو میگیره، ماه رمضون سه روز اول رو روزه گرفتم، خیلی حس خوبی داشت، ولی واقعا حال روحی و جسمی که امسال دارم بهم اجازه نمیده بقیهاش رو بگیرم، روز سوم خیلی وضعیتم بحرانی شده بود و باید قرص میخوردم، ولی حسش رو خیلی دوست داشتم. بالاخره چه بخواهم چه نخواهم سال جدید شروع شده، باید بریم ببینیم خدا چی برامون تدارک دیده در این سال، بزن بریم.