گزارش هفته‌ی دوازدهم از چالش دوازده

بالاخره بهار هم تموم شد، لعنتی این عمر خیلی زود داره می‌گذره. این هفته هم هر روز در بلاگم نوشتم، یکم از عقب افتادگی‌ها رو جبران کردم. برای تابستان برنامه‌ریزی کردم. خونه‌ی لیلی رو یکم پیش بردم، برای لیلی وقت گذاشتم. هفته‌ی آخر همیشه برای من سخت‌تر می‌گذره، چون با حجم عظیمی از کارهای نکرده روبرو میشم، ولی این بار بی‌خیال شدم، واقعا برام مهم نبود میشه یا نمیشه، ولی خیلی خودم رو خوب جمع‌و‌جور کردم به خصوص که از شرکت هم استعفا دادم، حالا وقت آزاد بیشتری دارم، احتمالا تابستان هم جایی مشغول به کار نشم و تمرکز کنم روی کارهایی که مدت‌ها بود دوست داشتم انجام بدم و زمان لازم رو نداشتم.

نوشتن یک دیدگاه