
گزارش هفتهی دوم از چالش دوازده
این هفته اصلا راندمان درست و حسابی نداشتم، بیشتر تمایل داشتم بخوابم، با یکی از دوستام حدودا شش سال پیش فرض کنید قرار بود فلافلی بزنیم، قرار بود نفری ۱۰۰ سرمایهگذاری کنیم، کار رو راه انداختیم ولی بعد از چند سال دیدیم فایده نداره، تعطیلش کردیم، بعد از شش سال مالیات یهویی پیامک میزنه پاشو بیا ببینم چرا مالیات ندادی؟ بعد میرم میبینم دوست عزیزم، مبلغ ۱۰۰ سرمایهگذاری خودش رو به عنوان خرید نرمافزار با کد ملی من تو سیستم حسابداری مجموعهی خودش ثبت کرده، همون موقع هم مثلا ۵ واحد والیات داده، بعد به منم چیزی نگفته که حداقل برم بدم، هر چند به من مربوط نبوده اصلا، ولی الان ۲۰ واحد باید مالیات بدم، به خاطر چیزی که اصلا بهم مربوط نبوده، اولش گفتم برم اعتراض بزنم، دیدم تف سربالاست، بیشتر از اونجایی سوختم که بهم گفت برو بده تا بیشتر جریمه نشدی.
خلاصه سر این داستان خیلی ناراحت و عصبانی و … بودم، نتونستم تمرکز کنم و کاری رو از پیش ببرم، تصمیم دارم خودم رو جمع و جور کنم که حداقل یک هفتهی دیگه اینطوری نگذره، البته اینم بگم با چند تا از دوستانم قرار گذاشتم و کلی گپ زدیم باهم، انتخابرشتهی ارشد رو انجام دادم، هر چند امیدی نیست، چند تا فیلم خوب دیدم، فیلم دیدن حالم رو خوب میکنه، کلاس بازیگری رفتم، اینم در تغییر حالم خیلی موثر بود، با لیلی رفتیم شهربازی، خدایی خیلی خوش گذشت، یکی از بچهها رو بعد از یک قرن دیدم، برام جالب بود و هر روز اینجا نوشتم و هر روز یک ویدیو ۱۲۰ ثانیهای منتشر کنم، خدایی اینا هم خودشون کلی کار هستند ولی خب من انتظارم از خودم چیز دیگهای بود.