از چیزهای ارزان بیزار بودن

اولی که این کتاب رو برداشتم بخونم فکر می‌کردم واقعا بیزار هست، مثل اون ضرب‌المثل انگلیسی که می‌گفت «هنوز اونقدر پولدار نشدم که جنس ارزون بخرم»، متاسفانه من به این ضرب‌المثل هم اعتقاد دارم، ولی این کتاب می‌خواد بگه من به دلیل درستی از چیزهای گرون خوشمون نمیاد، صرفا چون گرون هست دوست داریم داشته باشیم، فکر کنید، من مثال زندگی خودم رو میزنم، یک زمانی برای من وقتی بچه بودم، موز و کباب چیزهای خیلی گرون و عجیبی بودن، چرا؟ چون جزء سبد عادی خانواده ما نبود، سالی یکی دو بار اگر مهمان خاصی می‌رفتیم این دو تا رو می‌دیدم، همیشه دوست داشتم موز و کباب رو، بعدا که بزرگ شدم و امروز که این دو تا برام گرون نیستن، حس میکنم خیلی احمقانه است مثل اون زمان دوست‌شون داشته باشم و برای به دست آوردنش لحظه‌شماری کنم، در صورتی که هم موز همون موز هست هم کباب، فقط من و شرایط من در طول زمان عوض شده. خلاصه دیدگاه‌های کتاب رو خیلی دوست داشتم، همین ماجرا درباره آناناس هم بود، ما زمانی کلیسا شبیه آناناس می‌ساختیم.

نوشتن یک دیدگاه