
بکوبیمش دوباره بسازیم
گاهی تصمیمات خاص و عجیبی در زندگیم میگیرم، الان حدودا یک سالی هست که میخوان خونه رو بکوبن و دوباره بسازنش ولی خب هر بار یک واحد مخالفت میکنه، منم که همیشه موافق هستم، فقط در یکی از صدها جلسهشون شرکت کردم و گفتم هر کاری دوست داشتید بکنید. در کل اگر این تصمیم واقعی بشه باید دنبال یک جایی برای موندن بگردیم، یادم افتاد یه خونه امیرکبیر دارم و سالهاست بیخودی رها شده، تصمیم گرفتم برم و همین رو درست کنم برای اینکه یکی دو سال اونجا زندگی کنیم تا خونهمون آماده بشه ولی اصلا به دلم ننشست، حس کردم این دو سال ممکنه روحیهام خراب بشه، هر روز فکر کردم و طراحی جدیدی برای خونه کردم ولی خب نمیدونستم چقدر همه چیز گرون شده، کلنگ رو به خونه زدم و حالا موندم توش، البته فکر کنم حداقل هشت ماه فرصت دارم جمعش کنم. بریم ببینیم چی میشه. تصمیم دارم براش یه اسم انتخاب کنم و از روند بازسازیش بنویسم.