
خانهی پوشالی! فصل سوم
لعنت بهش، چقدر تا اینجای کار فیلم خوبی بود، ناراحت میشم وقتی به هر کسی میگم دارم این فیلم رو میبینم و بهم میگه فصل آخرش رو نبین. بگذریم، آخر این فصل طوری تموم شد که مجبور شدم یکی دو قسمت از فصل بعدی هم ببینم که کنجکاویم رفع بشه. نقطهی پررنگ ماجرا در این فصل برای من این بود که چقدر تو زمین بازی دیگران بازی میکنیم؟ چقدر خودمون رو فدای آرمانهای دیگران میکنیم، حتی شرکتهای مختلف، تا کجا این کار رو انجام میدیم؟ چه زمانی میرسه که متوقف بشیم، به عقب نگاه کنیم و با خودمون بگیم چرا؟ از این پس قراره چطوری پیش برم؟ آیا میکشم زیر میز؟ کتابی بود به اسم «کافه چرا» کتاب قوی نبود ولی سوال زیبایی میپرسیده بود، «چرا اینجایی؟»، «راضی هستی؟»، واقعا این دو تا سوالاتی هستند که مدام باید از خودمون بپرسیم و جوابهای ما به این سوالات اگر صادقانه و در خلوت خودمون باشه قطعا بینظیر هستند.