خداحافظی با وایزترک

امروز برای من حال و هوای خیلی عجیبی داشت. وقتی رسیدم شرکت بعد از انجام کارهایی که داشتم و قبل از جلسه‌ی برنامه‌ریزی برای اسپیرینت آینده، با مدیرعامل جدید شرکت نشستم گپ‌و‌گفتی داشتم و در آخر به این نتیجه رسیدیم به همکاری‌مون ادامه ندیم و من تا پایان ریلیز ۱.۵ در کنار تیم باشم و آروم و آروم چیزهایی که تحویلم هست رو تحویل بدم. واقعیت اینه که برای من خداحافظی جزء دردناک‌ترین لحظات زندگیم هست ولی این بار متفاوت بود، انگار درد خداحافظی رو قبل از امروز کشیده بودم، وقتی مدیرعامل قبلی شرکت خیلی ناگهانی به رحمت خدا رفت. کار کردن در شرکتی که کلی خاطره‌ی دردناک برای من داره واقعا کار خیلی سختی بود.

هیچ وقت فراموش نمی‌کنم اولین روزی که وارد این شرکت شدم و با رضوی نشستم صبحونه املت خوردم، بعدش با هم درباره‌ی کارها گپ زدیم و تا شب کلی با هم بازی کردیم. از اون به بعد از اونجایی که من همیشه تا دیر وقت شرکت بودم کلی بازی می‌کردیم، کلی گپ می‌زدیم، کلی من رو در فضاهایی قرار می‌داد که دلم براشون تنگ شده بود، نصیحتم می‌کرد، می‌تونستم ناراحتی‌هام رو بهش بگم، می‌تونستم راحت باهاش شوخی کنم، هیچ وقت در تمام دورانی که در شرکت بودم احساس نکردم کارمند شرکت هستم، وقتی از دنیا رفت واقعا انگار یک دوست یا برادر رو از دست دادم و واقعا روزهای دردناکی بود برای من، به نظرم فضای شرکت هم هیچ وقت مثل قبلش نشد و نخواهد شد. فعلا هیچ برنامه‌ای برای بعد از این تصمیمم ندارم، ولی می‌دونم همیشه خدا سوپرایزهای جالبی برام داره.

نوشتن یک دیدگاه