
زیبا صدایم کن
امروز بعد از کار حوصله خونه رفتن نداشتم، به منصوره زنگ زدم پاشو بریم سینما. حتی نمیدونستیم چه فیلمی قراره بریم، باغ کتاب قرار گذاشتیم، از روی پوستر فیلمها و یکم سرچ دربارهی فیلمهای در حال اکران و زمان پخششون قرعه به نام «زیبا صدایم کن» در اومد. فیلم خیلی خوب و دوستداشتنی بود. من واقعا دوستش داشتم. اینکه وسط یک سری فیلم مزخرف یک فیلم خوب هم میسازن جای بسی امیدواری هست به نظرم. یکی از دلایلی که اینقدر از این فیلم خوشم اومد رابطه پدر و دختری بود که در فیلم روایت شده بود. تا زمانیکه بچه ندارید و حتی به نظرم دختر، شاید خیلی عمیق نشه این فیلم رو درک کرد، حداقل من چنین حدسی میزنم چون هر لحظه خودم رو جای اون پدر و لیلی رو جای اون دختر فرض می کردم و با فیلم پیش میرفتم. انگار یک فیلم رو چشمام به تماشا نشسته بودن و یک فیلم رو ذهنم در حال تولید و پخش همزمان بود.