
سیزده بدر
هوای امسال طوری بود که سیزده بدر نمیشد از خونه بیرون رفت، حالا صرف نظر از اینکه ماه رمضون هم بود. ولی ما تصمیم گرفتیم از شب قبلش بریم امیرکبیر، بالاخره اونجا برای ما بدر حساب میشه. خیلی اتفاق عجیبی افتاد، بعد از دو هفته وقفه تصمیم گرفتم یکم یادگیری رو شروع کنم، بعدش رفتم یکم با خونهی خودم بازیبازی کردم، ولی اونقدر همه چیز گرون بود که بیخیال شدم و تصمیم گرفتم اونم رها کنم، خلاصه دست به هر چیزی میزدم بیشتر افسرده میشدم. ظهر دیگه همه گشنه بودیم، از اونجایی که مسافر بودیم روزه هم نبودیم، برای همین یک جوج درست و حسابی زدیم و همینطور که دراز کشیده بودم یهو گفتم به نظرم جمع کنید الان حرکت کنیم، تصمیم قبلی این بود که ساعت ۱۲ شب حرکت کنیم، این شد که نشستیم توی ماشین و حرکت کردیم به سمت تهران، سفر طولانی بود.