مادرها نباید مریض بشن!

من همیشه گفتم مادرها نباید مریض بشن! لحظاتی که مامانم مریض هست برای من بدترین لحظات زندگیم به حساب میاد. این روزها هم علاوه بر سردردهای عجیب و همیشگی که داشت، استخوان درد هم بهشون اضافه شده بود. چند بار MRI داده بود ولی دکترها درست تشخیص نمی‌دادن، تصمیم گرفتیم من برم و با خودم بیارمش تهران و چند تا دکتر خوب ببرمش. امروز براش وقت گرفته بودم، محمدرضا هم تصمیم گرفته بود با ما بیاد. نمی‌دونم چرا اینقدر جاده شلوغ بود، مسیر سه ساعته رو ما پنج ساعت توی راه بودیم. البته شاید دلیلش این بود از مسیر قم اومدیم که مهروماه توقف داشته باشیم. خلاصه امروز مامان رو بردیم دکتر، سه ساعت منتظر شدیم دکتر رو ببینیم واقعا این حجم از بیشعوری دکترها رو نمی‌فهمم. واقعا کار زشت و کثیفی هست به نظرم که به همه میگن ۴ بیاد که مطب شلوغ بشه، خدا رو شکر مامان گویا چیز خاصی نبود یا این دکتر متوجه نشد یا در MRI چیزی نشون نداد. البته بهش گفت یه آمپول خاصی رو بهتره بزنه که مامان برای اینکه نزنه سریع بعد از دکتر با محمدرضا برگشتن، انشالله همیشه سلامت باشن مادرها.

نوشتن یک دیدگاه