مسیر خودم رو خواهم ساخت

شش ماهی میشه درگیر مجموعه‌ای از دردهای مختلف در ناحیه‌‌ی سمت چپ قفسه‌ی سینه‌ام هستم، روزهای اول اونقدر دچار استرس و اضطراب شدید می‌شدم که مستقیم به بیمارستان مراجعه می‌کردم و بعد از کلی چکاپ، می‌گفتن قلبم نیست، پس کجامه؟ برای مدتی هم قرص‌های آرام بخش می‌خوردم، در حالیکه نمی‌دونستم واقعا برای چی؟ بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم برای مدتی کارمند شدن رو امتحان کنم، رفتم برای خودم در این سایت‌های کاریابی رزومه درست کردم، برای چند جایی هم فرستادم، برای شغل‌های مختلفی که فکر می‌کردم به علاقه‌مندی‌هام نزدیکه، به لطف خدا همه هم رد می‌کردن، دوست داشتم حداقل یکبار باهام مصاحبه بشه، گذشت تا امروز، با دوستی که کارش کوچینگ بود یک ساعت گپ زدم، گاهی واقعا لازمه آدم با کسی که خارج از دوستان و اطرافیانش هست گپ بزنه، فوق‌العاده جذاب بود.

حرف‌هاش خیلی به دلم می‌نشست، به خصوص اون قسمت‌هایی که بهم می‌گفت تو خیلی خوب خودت رو می‌شناسی، فقط گاهی نمی‌خوای بپذیری یا ازش فرار می‌کنی، یا اینکه من افسرده نیستم، آدم افسرده اینقدر انرژی نداره، اینم چیزی بود که سال پیش خودم بهش رسیده بودم، من فقط مضطرب میشم گاهی و خسته، همین. جالب اینجا بود که تصمیمی که خودم گرفته بودم رو بهم پیشنهاد داد، من خودم تصمیم گرفته بودم به جای ارسال رزومه برای شغل‌هاش مسخره‌ی این شرکت‌ها خودم یک مجموعه‌ی جدید بسازم و شغلی که دوست دارم رو اونجا توش تعریف کنم، کار سختیه، ولی نشدنی نیست، مشکل اینه این شغلی که توی ذهن منه در ایران اصلا مطرح نیست که اونم به درک، مهم اینه خودم دوستش دارم و می‌خوام امتحانش کنم، فقط می‌مونه ترس، می‌ترسم اگر نشه چی؟ اگر کامل نباشه چی؟ و کلی اگر دیگه که کلش به درک. یه چیزی میشه دیگه، تصمیم گرفتم امسال رو کلا هیچ کار جدی و خاصی نکنم، فقط همین چیزی که دوست دارم رو ایجاد کنم.

نوشتن یک دیدگاه