پیشرفت، نه کمال

امروز داشتم یکم درباره کمالگرایی و بدبختی‌هایی که باعث میشه می‌خوندم. واقعا نمی‌دونم چرا من اینقدر آدم کمالگرایی هستم، البته به نظرم در بعضی قسمت‌ها خیلی خوب باهاش مبارزه کردم ولی در بعضی قسمت‌ها موفق عمل نکردم، به خصوص در راه‌اندازی کسب‌و‌کار جدید، قبلا خیلی راحت یک کار جدید می‌کردم، الان باید همه چیز ایده‌عال باشه تا ورود کنم. این باعث شده ریسک نکنم، درجا بزنم، اضطراب داشته باشم و ذهنم همیشه درگیر نشدن باشه و مدام شکست بخورم، شکست از کاری که اصلا شروع نکردم. این واقعا مسخره است، همین امروز میزارمش زمین و شروع می‌‌کنم، کارهایی که این چند سال بهشون فکر کردم و کاری براشون نکردم، مثل نوشتن کتاب، مدرسه دوازده و کوله‌پشتی، حتی مافارون هم این پتانسیل رو داره که فقط شروع کنم، تهش می‌خوام بگم به درک نشد، بهتر از اینه که بگم وای چرا شروعش نکردم!

نوشتن یک دیدگاه