
گالری گردی
امروز اصلا حال و حوصلهی خودمم نداشتم. همینطوری به مسعود پیام دادم گفتم برنامهات چیه؟ گفت هیچی ولی بیا بریم چند تا گالری ببینیم. من اصلا کاراکتر هنرمندی ندارم ولی جدیدا دوست دارم کارهای هنری رو ببینم. اینطوری شد که با هم رفتیم بیرون، چند تا گالری و آدم جالب دیدیم که انتظار دیدنشون رو نداشتیم. اول رفتیم یه جایی که محل تمرین تئاتر بود و دوستی را دیدیم که شاید بخوایم در آینده باهاش یه دوره آموزشی ضبط کنیم، بعد رفتیم یک نمایشگاه معماری، اونجا هم دوستی رو دیدم که فقط اسمش رو شنیده بودم. خیلی کارهای اونجا رو دوست داشتم، کارهای عجیبی کرده بودن که برام جالب بود. حتی دوست داشتم خودم امتحانشون کنم، بعد اومدیم طبقه پایینترش یک سری آثار هنری از عکس و گوشواره گرفته تا مجسمههای عجیب دیدیم و با چند تا عکاس آشنا شدم. بعد از حوالی انقلاب رفتیم بالاتر، دو تا گالری دیگه رو دیدم، یکیشون طراحی لباس بود، الان که دارم فکر میکنم خیلی شد، فکر میکنم دوازده جای مختلف رفتیم، دیگه حتی حال راه رفتن نداشتم، خودمون رو به خوردن کباب دعوت کردیم و روز رو خوشمزه به پایان رسوندیم.