
گزارش هفتهی هفتم از چالش دوازده
هفتهها همینطوری پشت سر هم میگذرن، داشتم فکر میکردم قبل از اینکه روزها، هفتهها، ماهها و حتی سالها معنی پیدا کنه آدمها چطوری زندگی میکردن! به نظرم جالبتر بوده، اونقدر زندگی میکردن که بمیرن، دیگه مهم نبوده که چه کسی در چند سالگی مرده، چون اصلا معنی نداشته. بگذریم، این هفته هم هر روز در بلاگم نوشتم، کتاب خوندم، فیلم دیدم، کلاس خلبانی رفتم، امتحان خلبانی دادم، سفر رفتم، این برام خیلی جذاب و مهم بود، کارگاه آموزشی OKR شرکت کردم. با کلی دوست جدید گپ زدم. قسمت خوبش برام همون رفتن به اصفهان بود و اینکه چند روزی حضوری در دفتر ویرگول کار کردم با بچهها، احساس خیلی بهتری داشتم، دوست داشتم یه مدت اصفهان زندگی میکردم.