گزارش هفته‌ی پنجم از چالش دوازده

این هفته خیلی بهم خوش گذشت، کلا هر وقت می‌تونم یکی رو سوپرایز کنم و خوشحالش کنم خیلی بهم می‌چسبه و این هفته با مهمونی که برای مامان گرفتیم واقعا این اتفاق افتاد، بقیه روزها هم به نظرم روتین گذشت، نوشتم، خوندم، دیدم، یاد گرفتم، زندگی همینه دیگه، کار مهم دیگه‌ای که خیلی بهم چسبید نوشتن پیش‌نویس کتابم بود، البته خیلی دیگه جای کار داره. ولی خوشحالم که برای اولین بار یک پیش‌نویس کامل از یک کتاب رو نوشتم و این خیلی به دلم چسبید، همچنان به برنامه‌هایی که برای چالش دوازده برای بهار نوشتم به صورت کامل وفادار نموندم و خیلی جاها بی‌خیال انجام‌شون شدم که این داره اذیتم می‌کنه، البته امید دارم چون هنوز کلی از سال مونده و میشه جبرانش کرد. بریم ببینیم هفته دیگه خدا چه داستان‌هایی برامون کنار گذاشته.

نوشتن یک دیدگاه