
گزارش هفتهی چهارم از چالش دوازده
هفتهی بدی نبود، ولی خب چند روزی واقعا ذهنم خالی از همه چیز شده بود، کلا گیر کرده بودم، میدونستم یه جایی از کارم اشتباهه ولی نمیفهمیدم کجاش، نمیدونم الانم فهمیدم یا نه، فقط میدونم تصمیمم رو گرفتم، درست یا غلط، مهم نیست، شروع هم کردم و این عالی بود، تسکهای کاری رو بیشتر از چیزی که باید انجام دادم و راضی هستم از خودم، حتی هفتههای قبلی هم تا حدی جبران کردم. سه روز پیادهرویهای خیلی خوبی داشتم، نتونستم یک کتاب رو کامل بخونم ولی کتاب خوندم و این واقعا تو این شرایط برای من اتفاق خیلی خوبی بود. به جای یک فیلم، دو تا فیلم سینمایی دیدم، یک سریال شروع کردم که هر وقت فصل اولش تموم شد دربارهاش مینویسم. به خاطر تمرین زبان در اصل، پرده کروماکی مشکی رو توی اتاق نصب کردم و یک سری تجهیزات رو علم کردم، شاید هفتهی بعد یک چیزی ضبط کردم، کلی زبان خوندم طبق برنامه و خیلی بهم حال داد، چند جلسه هواشناسی خوندم به خاطر خلبانی، کلاس هواشناسی واقعا خوش میگذره به خصوص با استاد سبحان، هم خوب درس میده هم خسته کننده نیست. کلی هم یاد گرفتم، از همه مهمتر برام این بود که خودم رو کنترل کردم، میتونستم گند بزنم ولی نزدم، تصمیم سختی بود واقعا، چون همیشه سر دوراهیهای زندگیم میدونستم مسیر درست کدومه، غلط کدومه، ولی غلط رو انتخاب کردم، میدونید چرا؟ چون مسیر درست سخت بود. احساسم اینه بالاخره تونستم تکلیف خودم رو با امسال مشخص کنم هر چند تصمیم خیلی سختی گرفتم و مسیر خیلی سختی رو انتخاب کردم.