سکوت سینا
چند وقت پیش در رویدادی که برای توانیابها بود با نویسندهی این کتاب آشنا شدم، این کتاب رو به عنوان هدیه دریافت کردم ولی تا امروز موفق به خوندنش نشده بودم، این کتاب دربارهی نامق محمودی است که در دوازده سالگی بر اثر بیماری گوش
چند وقت پیش در رویدادی که برای توانیابها بود با نویسندهی این کتاب آشنا شدم، این کتاب رو به عنوان هدیه دریافت کردم ولی تا امروز موفق به خوندنش نشده بودم، این کتاب دربارهی نامق محمودی است که در دوازده سالگی بر اثر بیماری گوش
بعد از سریال گیم آف ترونز، این دومین سریالی هست که شروع کردم ولی خیلی عجیبه که اینقدر وقفه افتاد، فصل اول رو فکر کنم دو سال پیش شروع کردم به دیدنش، ولی همیشه گوشهی ذهنم مونده بود تا اینکه دوباره شروع کردم به دیدنش
دیشب از درد نتونستم درست بخوابم، صبح به هر جایی زنگ زدم تا یه دکتر خوب پیدا کنم، هر ساعتی میگفتن قبول میکردم، وقتی رسیدم و دکتر رو دیدم، خیلی ناراحت بهش گفتم مشکلم چیه، اونم گفت چیز خاصی نیست، باورم نمیشد، اومدم بیرون بهم
یک فیلم پیچیدهی جذاب، واقعا داستانش رو دوست داشتم، هر چند این دست فیلمها خیلی با روحیات من سازگار نیست. نکتهی جالب این فیلم برای من این بود که من همیشه فوبیای چنین اتفاقاتی رو دارم، همیشه زندگیم سرشار از استرس و اضطراب چنین اتفاقاتی
در طول سالهای زندگیم به خاطر کمبود دانش، شرایط احمقانهی محیطی، ناآگاهی و عدم آموزش در یک سیستم غلط آموزشی و خلاصه کلی دلیل دیگه، یک سری عادتهای بد در خودم ساختم، که نه تنها دوستشون ندارم، بلکه اونقدر عمیق درگیرشون هستم که گاهی از
خیلی فیلم دردناک و جذابی بود. خیلی سعی کردم نبینم یا دیرتر ببینمش چون مشخص بود ازش که فیلم دردناکیه. چیزی که از این فیلم در زندگی شخصیم جالب بود، این بود که گاهی پافشاری روی کاری ممکنه آدم رو به نابودی بکشونه، یعنی همیشه
خیلی خوشحالم که دوباره چالش دوازده را برای پاییز طراحی کردم. یک سری موارد شبیه فصلهای قبلی هست، مثل کتاب، نوشتن پست بلاگ، تماشای فیلم، دیدار دوستان و خانواده و
قبل از خوندن این کتاب، سه کتاب دیگه از نادر ابراهیمی خونده بودم، عاشقانههای آرام، ابوالمشاغل و ابن مشغله، نمیشه این سه کتاب رو خوند و عاشقش نشد. اصلا شخصیت نادرابراهیمی برام ستودنیه، من واقعا عاشق این نویسنده هستم. این کتاب نامههای نادرابراهیمی به همسرش
یکی از بهترین سریالهایی بوده که تا حالا دیدم، به خصوص انیمیشن، یکی از دلایلش اینه که خیلی شخصیت بوجک شبیه منه، یعنی خیلی باهاش همزادپنداری میکنم. منم خیلی توی زندگیم شکست میخورم، خیلی بلد نیستم حرف دلم رو درست به آدمهای اطرافم بزنم، واکنشهام
پاییز امسال رو با کلی پروژهی خاص و گولیمنگولی آغاز کردم، اولش خیلی سختم بود و استرس و اضطراب شدیدی گرفتم ولی تبدیلش کردم به یک بازی، برای هر کدوم یک دامین خریدم تا گزارش پروژههاشون رو مستقل بنویسم. البته کل هفته درگیر خرید دامین