برای اینکه فهم بهتری از این فیلم داشته باشم، مجبور شدم «تل ماسه ۱» رو دوباره ببینم. رسما بیشتر از پنج ساعت فیلم دیدم. راستش با وجود تعریف‌های زیادی که از این فیلم می‌شد، اصلا برام جذاب نبود، نه موضوع، نه داستان، نه ساخت خود

جدیدا کتاب خوندن برام سخت شده، وقت درست و حسابی پیدا نمی‌کنم با تمرکز بشینم و کتاب بخونم. این کتاب رو یک روز از روی میز اتاق دلبر برداشتم، این کتاب رو به خودش هدیه داده بود، جالب بود. قبل از این کتاب، ایکیگای رو

امروز بعد از مدت‌ها رفتم پرواز، خیلی شرایط مسخره شده، هم بی‌مزه گرون شده، هم بی‌کیفیت، هم بدون امکانات، چون اونقدر دیر به دیر پلن می‌کنن که آدم وسطش یادش میره هر چیزی که قبلش تمرین کرده بود. طی این سال‌ها که درگیر یادگیری خلبانی

اونقدر ننوشتم که هم نوشتن برام سخت شده، هم دیگه با اینجا احساس غریبگی می‌کنم. بگذریم، همیشه شروع سخت‌ترین قدم هست برای من، می‌خوام دوباره شروع کنم. حتی شاید برگردم به عقب و مستنداتی از زندگیم که دوست داشتم بنویسم و ننوشتم هم بنویسم. میشه

رفته بودم اراک و داشتم با علی درباره زندگیم گپ می‌زدم که یهو گفت به نظرم برو این فیلم رو ببین و از اونجایی که منم آدم حرف گوش کنی هستم گفتم چشم و دیدم، واقعا لذت بردم. کلا از دیدن آدم‌های دیوونه در دنیا

این فیلم رو همینطوری دیدم، من اصلا ماشین‌باز نیستم ولی داستان شرکت‌ها به خصوص خودروسازی‌ها رو دوست دارم. این فیلم بیشتر زندگی خانوادگی انزو فراری بود، نمی‌دونم دلیل انتخاب این بخش از زندگی این آدم چی بوده، قسمت‌هایی که مرتبط با داستان ورود و ادامه