امروز مامانم به خاطر خواهرزاده‌ام اومدن تهران، منم باید می‌رفتم سر کار، وسط کار با خودم گفتم بلند بشم برم خونه و با مامانم برم بیرون شام بخورم، با وجودیکه همین چند روز پیش هم رو دیده بودیم. وقتی رسیدم خونه، پیشنهاد دادم بریم همبرگر

یادم نیست دنبال چی می‌گشتم که رسیدم به این فیلم، فقط یادمه هفته‌ها روی صفحه‌ی مانیتورم بود و من شروع به دیدنش نمی‌کردم، تا اینکه امروز احساس کردم دیگه وقت دیدنش هست. فیلم جذابی بود. خیلی از ترس‌هایی که همیشه از کودکی داشتم با این

روزی که برای امتحانات رفتم دانشگاه فهمیدم این درس قسمت عملی داشته و حتی من نمی‌دونم استادش کیه! با هزار زحمت اطلاعات تماس استاد رو پیدا کردم، باهاش صحبت کردم، موضوع کار عملی که باید انجام می‌دادم رو گرفتم و چند روزی کار کردم روش

دیروز درگیر سیم‌کشی دزدگیر و سنسورهای دود و حرارت بودم، امروزم اومدم تا سیم‌کشی دوربین‌ها رو انجام بدم. برای اینکه جای مناسب رو برای هر دوربین مشخص کنم نردبون آوردم و از مکان‌های مختلف با گوشی عکس گرفتم تا ببینم چه سطح از پوششی رو

انگیز‌ه‌ام برای نوشتن خیلی نسبت به گذشته کم شده، ولی خب تلاش می‌کنم برای انجام دادنش، امروز امتحان روانشناسی افراد با نیازهای خاص۲ رو داشتم، درباره‌ی کودکان استثنائی، درس خیلی جذابی بود، اینکه می‌خوندم چه آدم‌هایی چه زحمت‌هایی کشیدن برای بهبود بچه‌هایی که ناتوانی یا