
پیکی بلایندرز – فصل چهارم
اونقدر فصل قبلی پرهیجان تموم شد که این فصل رو سریع شروع کردم. حس کردم نصف ماجرا موند، یکی از سوالاتی که در این فصل برام پیش اومده اینه که چرا مافیا چوب کبریت میگذارند گوشهی لبشون و نوشخوار میکنند، این رو در فیلم پدرخوانده هم فکر کنم میشد دید، دقیق یادم نیست. خلاصه ماجرای این فصل درگیر شدن با مافیا بود، کاری به داستان و اتفاقات این فصل ندارم ولی واقعا حس میکنم فیلم تازه از این فصل شروع شد، یک پایان بینظیر هم این فصل داشت، هنوز هیجانزده هستم. جایی از فیلم حس کردم خانواده از هم پاشید ولی همچنان فیلم بر پایهی خانواده قراره جلو بره و این فوقالعاده است، من عاشق دوستیهای عمیق این فیلم هستم به خصوص هم رزمهای تامی در جنگ. امیدوارم این سریال رو بتونم تا آخر سال با این حجم کارهایی که دارم بالاخره تموم کنم.