
مدرک صنعت نشر
یادمه وقتی نوجوان و حتی اوایل جوانی خیلی دوست داشتم از این کاغذ پارهها جمع کنم، فکر کنم یک گونی مدرک هم دارم، البته این دوتای آخر رو بیشتر برای این گرفتم که یک چیزهایی برای سال آینده در ذهنمه که دوست دارم انجامش بدم، حالا یا میتونم یا نه، ولی امیدوارم بتونم، چون سالهاست تصمیم به انجامش دارم ولی نمیشه، البته نمیشه کلمهی درستی نیست، نمیخوام، تلاشی براش نکردم، به دلایل مختلف، هر چی بیشتر جلو میرم بیشتر دچار اضطراب و ترس از آینده میشم، بگذریم، اول قرار نبود در دوره شرکت کنم، قرار بود با یک مصاحبهی فنی حل بشه، وقتی نشستم روی صندلی و مصاحبهکنندهها شروع کردن به سوال پرسیدن، بعدش فهمیدم باید این دوره رو اجباری شرکت کنم، چرا؟ چون سوالات احمقانهای که میشد گوگل کرد رو حفظ نبودم، مثلا ابعاد کاغذ برای چاپ کتاب رقعی چند در چند باید باشه. قسمت مهمی از کشور که تصمیم گیرنده هم هستند، ذهنشون در دههی چهل گیر کرده بدون به روزرسانی، بعد در دوره شرکت کردم، کاش نکتهی مهمی یاد میگرفتم که قبلا بلد نبودم، فقط یاد گرفتم ابعاد کاغذ چاپ برای کتاب رقعی چند در چنده که راستش رو بخواهید واقعا در این لحظه به یاد نمیارمش، چون آزمونش رو چند ماه قبل داده بودم.