
محرم اسرار
من فکر میکنم کلا سالی ۳ یا ۴ بار کلا میرم آرایشگاه، اونم اصولا یه مشکلی پیش اومده، یا ایام امتحانات دانشگاه هست و موهام خیلی بلند شده و نمیتونم درست درس بخونم و رفته روی مخم، یا به خاطر پرواز بهم گیر دادن که باید کوتاه بشه، یا کلا از زمان حموم کردنم به خاطر بلندی موهام طولانی شده که مجبور میشم برم آرایشگاه، هر بار هم که میرم میگم خیلی کوتاه کن و چون بلنده واقعا زمان میبره، کار بیهودهای هست ولی جالبه وقتی که طرف رو میشناسی، من از وقتی اومدم تهران خیلی اتفاقی تو یک پاساژ خیلی درب و داغون یک آرایشگاه پیدا کردم که طرف کارش چیز دیگهای هست ولی شبها میاد مو کوتاه میکنه، یه جوان هم سن و سال خودم، رابطهمون طوری شده که تو شبکههای اجتماعی هم دنبالم میکنه و هر وقت میرم اطلاعاتی که از اونجاها داره رو با واقعیت سعی میکنه هماهنگ کنه، خیلی ارتباط بامزهای هست، آرایشگرم الان محرم اسرارم حساب میشه و بعدا میتونه داستان زندگیم رو از زبان خودم بنویسه، حتی چند تا قسمت جالب هم خودش بهش اضافه کنه که جالبتر بشه و در قالب کتاب منتشر کنه و بزار تو مغازه مشتریهای تو نوبت بخونن و لذت ببرن تا شاید روزی فرصت بشه داستان زندگی اونا رو بهم بنویسه از طرفشون، کار باحالی میشه به نظرم، امیدوارم یک روز این مطلبم رو بخونه.