
چیدن آلبالو
امروز تصمیم بر این شد که بریم خونهی لیلی هم بچهها یکم بازی کنند، هم ما یکم میوه بچینیم، مامان آش پخت و بار و بندیل رو بستیم و راهی شدیم. وقتی رسیدیم، سوپرایز شدیم، درختها پر از میوه بودن، از زردآلو بگیر تا آلبالو و گیلاس. من خیلی حوصله چیدن نداشتم ولی چون خیلی بد بود فقط تماشا کنم اول یکم کمک کردم بعد رفتم نشستم سر درس و مشقهام. اونقدر آلبالو چیدیم که وقتی برگشتیم باهاش شربت و مربا درست کردیم، من عاشق مربای آلبالو هستم. گیلاس هم که به نظرم باید سر درخت چید و همونجا همهاش رو خورد. بعد از اینکه بچهها کلی بازی کردن، بقیه هم از چیدن میوهها خسته شده بودن، نشستیم یه آش بینظیر زدیم به بدن و برگشتیم به شهر و ادامه زندگی روتین همیشگی.