
دوازده ماه گذشت، …!
ترم گذشته یکی از اساتید درباره یک قانونی در روانشناسی حرف میزد به اسم ۱۰-۱۰-۱۰، من خیلی ازش خوشم اومد برای همین قانون خودم رو گذاشتم، ۱۲-۱۲-۱۲، این قانون میگه اگر خواستید با کسی وارد رابطه بشید برای دوستی، ازدواج، همکاری یا … اول یک دوره دوازده روزه به خودتون فرصت بدید، با هم بیشتر آشنا بشید، ببینید طی این دوازده روز چقدر حرف مشترک برای هم دارید، چقدر برای هم تازه میمونید، چقدر دوست دارید کنار هم بمونید، کار کنید یا زندگی کنید، اگر طی این دوازده روز همه چیز اوکی بود، وارد مرحله بعدی بشید، به خودتون دوازده ماه فرصت بدید، ببینید بعد از دوازده ماه وضعیت چطوری خواهد بود، طی این دوازده ماه آیا بهتون خوش گذشته؟ چیزی که میخواستید بوده؟ چقدر از مسیر لذت بردید. بعد تصور کنید آیا حاضرید با چنین آدمی دوازده سال بعد هم بشینید یک گوشه و از مسیری که با هم طی کردید گپ بزنید؟ چند سال پیش این دوره دوازده روزه رو با مسعود سپری کرده بودم، کلی با هم دویده بودیم، قهوه خورده بودیم ولی هیچ فرصت این پیش نمیومد که با هم کار کنیم، دوست داشتیم با هم کار کنیم ولی پیش نمیومد.
دوازده ماه پیش همین روز، مسعود گفت بیا یه چایی با هم بخوریم، رفتیم نشستیم و با هم کلی گپ زدیم، یک چایی خوردیم و امروز بعد از دوازده ماه تصمیم گرفتیم دوازده سال بعد هم ببینیم. نمیدونم میشه یا نمیشه، فقط میدونم خودم دوست دارم که بشه، دوست دارم طی این سالها خیلی کارهای هیجانانگیزی کرده باشیم، محصولات جالبی ساخته باشیم. به رویاهامون برسیم. راستش بعد از سفر آفریقا خیلی به این نتیجه رسیدم که این تصمیم میتونه خیلی درست باشه، سفر آفریقا برای من یک رویای بزرگ بود که همیشه از کنارش ساده میگذشتم ولی طی این یک سال اینطوری نبود، خیلی جدی رفتیم توی دلش و محقق شد. فکر میکنم کارهای خیلی مفید و تاثیرگذاری بتونیم انجام بدیم. خواستم دوازده ماهگی این رابطه دوستی و کاری رو جشن بگیرم برای خودم و بنویسم که یادگاری بمونه. بریم که سفر هیجانانگیز و طولانی در پیش داریم.