
پلیس بورلی هیلز: اکسل اِف
امروز دلم گرفته بود، گفتم باید یک فیلم خندهدار ببینم، از لیست جدیدترین کمدیها رسیدم به این فیلم، حالا یا قبلا این فیلم رو دیده بودم، یا یک فیلم با همچین محتوایی باید وجود داشته باشه که من دیده باشم. فیلم قوی نبود، ولی فیلمی بود که حالم رو برای چند ساعت خوب کرد. یک سری دوستیهای قدیمی که تو گندکاریها از هم به تمام معنای کلمه حمایت میکردن. چنین دوستیهایی واقعا کم پیدا میشه، یا اگر پیدا بشه بیشتر برای فیلمهاست. دومین قسمت جالب توجه فیلم برای من رابطه پدر و دختری بود که روایت شده بود. گاهی ما بین خودمون و خانواده نمیدونیم کدوم رو انتخاب کنیم، گاهی خودمون رو انتخاب میکنیم و خانواده یا از دست میره یا فکر میکنن خودخواهیم، گاهی هم خودمون رو رها میکنیم و خانواده رو داریم. ولی یک آدم افسرده و غمگینی هستیم که همیشه با خودمون میگیم ایکاش، …، واقعا نمیدونم کدوم مسیر درسته، سر چنین دوراهیهای سنگینی کدوم راه رو انتخاب میکنم! واقعیت اینه روحیات من به مسیر اول بیشتر میخوره، حس میکنم باید دیگران هم چنین شرایطی رو درک کنند.