چقدر این دوره زود تموم شد، وقتی زندگی بهم خوش می‌گذره متوجه‌ی گذر زمان نمیشم. برای کلاس استاد کشاورز مثل هفته‌ی پیش اتود زدن بچه‌ها رو نگاه کرد و مثل همیشه هم راضی نبود، خدایی ما هم کار نمی‌کنیم. استاد آسانی هم اتود شازده‌ کوچولوی

اول قرار بود آنتیگون سوفوکل رو بخونم، ولی خب چون اسمش رو نمی‌دونستم این رو خریدم و تا نصفه خوندم، بعدا فهمیدم اشتباه خریدم و اصلا این اون نیست، برای همین اول اون رو تموم کردم بعدا اومدم اینم خوندم ببینم کی به کیه، در

این کتاب رو همه‌ی اساتید بازیگری بهم پیشنهاد کردن که بخونم، به خصوص از سوفوکل رو، بعد من اشتباهی از ژان‌آنوی رو خریده بودم، هنوزم نخوندمش کامل چون حس خوبی نسبت بهش نداشتم. بعد جالب اینجا شد که با یک تیمی از بچه‌ها قراره بخشی

چقدر زود داریم به پایان کلاس‌های بازیگری نزدیک می‌شیم، این هفته برای کلاس بدن باید یک اتود می‌زدیم که قسمت اصلیش کشتن باشه، من مقدمه رو دزدی قرار دادم و قسمت پایانی هم ترس و فرار، با دوست عزیزی قرار بود اجرا کنیم که متاسفانه

برای کلاس بداهه و خلاقیت دوره‌ی بازیگری باید کتاب شاهزاده و گدا رو می‌خوندیم، من همزمان که کتاب رو می‌خوندم این فیلم هم می‌دیدم، آخرش پشیمون شدم که چرا این فیلم رو دیدم، کارگردان خیلی توی رمان دست برده بود، کلیات همون بود ولی جزئیات

فکر کنم قبلا انیمیشن این رمان رو دیده بودم ولی خیلی خوشحالم که به خاطر کلاس‌های بازیگری مجبور شدم این رمان فوق‌العاده رو بخونم. واقعا خوندن یک کتاب یک چیز دیگه است، من کتاب رو به فیلم ترجیح میدم. در این رمان مارک تواین به

این هفته سر کلاس‌های بازیگری خیلی خسته بودم، تازه از سفر برگشته بودم و کلی رانندگی کرده بودم ولی مثل همیشه برام جذاب و دوست‌داشتنی بود. کلاس بدن کلی تمرین بدن انجام دادیم، کلی تمرین برای فیگور انجام دادیم و قرار شد برای هفته‌ی بعد

این هفته امتحان داشتیم اونم چه امتحاناتی، برای کلاس بدن تنها اجرای دو نفره من و امیر بودیم، به جای اون کوچه و سنگ زدن بچه، اول نمایشنامه‌ی شاهزاده و گدا رو برداشتیم، طنزش کردیم و اجراش کردیم، خودمون راضی بودیم، هر چند استاد خیلی

این هفته کلاس بدن به این گذشت که استاد اتود بچه‌ها رو قبل از امتحان میان‌ترم ببینه و نظر بده تا بتونیم اجراهای بهتری داشته باشیم، همون داستان کوچه و بچه‌ای که سنگ می‌زنه بهمون، کلاس بداهه و خلاقیت استادش درگیر امتحان بود و کلاس