این هفته بابا تصمیم گرفته بود کف خونه رو پارکت کنه، شرایط طوری بود که ما هم باید کنارشون میبودیم چون مدام باید وسایل خونه رو جابهجا میکردیم. خیلی با دقت نگاه میکردم چطوری کار میکنه، الان خودم میتونم دیگه یک خونه رو پارکت و
امروز با تحویل گرفتن دستگاه هواساز برای خونه یه جورایی میشه گفت سه تا کاری که قرار بود در زمستان ۱۴۰۰ برای بازسازی خونه انجام بدم هم تموم کردم، هر چند خودم دوست داشتم کارهای خیلی بیشتری انجام بدم ولی خب این دندونپزشکی بهم اجازه
نمیدونم چی شد که عاشق پنجرههای مشبک انگلیسی شدم، به خصوص با رنگ مشکی، به نظرم بینظیر هستن. وقتی داشتم خونهی امیرکبیر رو طراحی میکردم، همش دلم میخواست پنجرهها رو بکنم بندازم دور و پنجرههای انگلیسی رو جایگزین کنم ولی خب منطقی نبود، ولی وقتی
گاهی تصمیمات خاص و عجیبی در زندگیم میگیرم، الان حدودا یک سالی هست که میخوان خونه رو بکوبن و دوباره بسازنش ولی خب هر بار یک واحد مخالفت میکنه، منم که همیشه موافق هستم، فقط در یکی از صدها جلسهشون شرکت کردم و گفتم هر
پارسال همین موقعها بود که بازسازی خونهی بابام تموم شد. فوقالعاده برام تجربهی شیرین و لذتبخشی بود. به خصوص که بعضی از بخشها رو خودم یاد گرفتم و انجام دادم، مثل ساختن کابینتها، برقکشی، ساخت سقف شیروانی و